او در خاطراتش از روز قبل از اسارتش میگوید: «خرمشهر بودیم. جنگ واقعی آنجا بود. یک لحظه صدای انفجار قطع نمیشد. زنها و بچهها از شهر رفته بودند. مسجد جامع شده بود پایگاه نیروها. ما در خانهای روبهروی مسجد که قبلا مطب بود، مستقر شدیم. یکی از اتاقها را کردیم درمانگاه. شب دو دسته شدیم؛ شهید دکتر صادقی و دو نفر دیگر یک گروه، من و برادر جرگویی و زندی گروه دیگر. قرار شد هر گروه یک روز خط مقدم باشد و یک روز همانجا توی درمانگاه. صبح شهید دکتر صادقی با دو نفر دیگر رفته بودند خط و در آن روز ما در درمانگاه بودیم. دو سرباز که خیلی آشفته بودند، آمدند و گفتند: «خیلی شهید و مجروح دادهایم. کمک میخواهیم.» ما با آن دو سرباز سوار آمبولانس شدیم که برویم خط. نمیدانستیم خط دست عراقیها افتاده است. آنقدر نزدیک شدیم که با مسلسل میتوانستند ما را هدف بگیرند. یکدفعه یک گلوله تانک خورد کنار ماشین، پریدیم پایین که پناه بگیریم که به اسارت در آمدیم.»
چند روز پس از اسارت فاطمه ناهیدی سه خانم ایرانی دیگر هم اسیر شدند. ناهیدی و همراهانش اردیبهشت 1360 دست به اعتصاب غذا زدند و با این اعتصاب مسئولان عراق موافقت کردند آنها برای خانوادههایشان از طریق صلیبسرخ نامه بنویسند. این چهار زن غیور ایرانی بالاخره بعد از تحمل شکنجههای روحی و روانی، بهمن 1362 آزاد و از طریق ترکیه وارد میهن اسلامی شدند.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد