اختلاف از کجا میآید؟
همشهری جوان نوشت: حتما شنیدهاید که میگویند ازدواج دختر و پسر تنها پیوند ۲ نفر نیست بلکه پیوند ۲ خانواده است یعنی اینکه پدر و مادر ما چنان در ما درونی شدهاند و پدر و مادر همسرمان چنان در او درونی شدهاند که انگار ۲ خانواده با هم ازدواج میکند، نه یک نفر با یک نفر. خانوادههای ما مهمترین عامل شکل گیری شخصیت ما بودهاند. همین میتواند پایه به وجود آمدن مشکلات ارتباطی با خانواده همسر باشد.
۱ - برخورد عاطفی با انتقاد از خانواده
احمد و مینا دو سال است که با هم ازدواج کردهاند. آنها مشکل بزرگی ندارند، فقط مینا از احمد گلایه دارد که چرا احمد «خانواده من را زیر سوال میبرد». وقتی که احمد منطقی اشکالهای رفتار خانواده مینا را میگوید، مینا یک دفاع عاطفی دارد: «آنها به هر حال خانواده من هستند و آنها را دوست دارم.» مینا حس میکند وقتی خانوادهاش زیرسوال میرود انگار خودش زیرسوال رفته است اما احمد میگوید رفتار مینا را روی هم رفته میپسندد و اصلا منظورش زیر سوال بردن او نیست.
ما همسرمان را فقط یک آدم مستقل میبینیم اما او به خاطر سالها زندگی با خانوادهاش نمیتواند رابطه عاطفی با آنها را قطع کند. بنابراین وقتی که ما کوچکترین انتقادی از خانواده همسرمان میکنیم، به خود او هم برمی خورد. همان طور که گفتیم، ما داریم مستقیما به عامل شکل گیری شخصیت همسرمان انتقاد میکنیم و تحمل این برای او سخت است.
۲ - ازدواج دو سیستم بسته و باز با همدیگر
مانی در خانوادهای به دنیا آمده که «قانون» در آن حرف اول را میزده است. خانوادهای با درهای بسته که در آن شرح مسئولیتهای هر کسی مشخص بود و اعضای خانواده خیلی رابطه عاطفی با هم نداشتند. آنها حتی وقتی احساساتی میشدند، خیلی حسشان را به هم نشان نمیدادند. حالا همسر مانی، یعنی المیرا هر وقت حرف خانه مانی میشود به آنجا میگوید «پادگان نظامی». المیرا خودش در یک خانه با درهای باز بزرگ شده است. خانوادهای که در آن همه به هم کار داشتند. المیرا و خواهرش لباسهای هم را میپوشیدند. المیرا موقع کنکور برادرش از خود برادرش هم بیشتر استرس داشت. حالا نصف بحثهای آنها در خانه انتقاد کردن به شیوه تربیتی خانواده مقابل است. بحثی که گاهی زیادی بالا میگیرد.
هر خانوادهای برای خودش یک دولت است. با قوانین خودش، با شیوههای تربیتی خودش و با شیوه برخورد خودش با مشکلات. حالا تصور کنید که اعضای دو خانواده که قوانینشان از زمین تا آسمان با هم متفاوت است، بخواهند با هم ازدواج کنند؛ مثلا در یک خانواده صمیمیت در نهایت باشد و در یک خانواده به استقلال عاطفی اعضای خانواده از همدیگر خیلی تاکید شود. معلوم است که بالاخره این تلاقی مشکلاتی ایجاد میکند که دامن هر سه خانواده را میگیرد. هم خانواده دو نفرهای که تازه تشکیل شده است و هم خانواده همسران.
۳ - وابستگی شدید به خانواده
احسان از همان بچگی از آن پسرها بود که به «بچه ننه» مشهورند. او بدون اجازه مادرش آب هم نمیخورد. حالا که آن پسر کوچولو بزرگ شده و برای خودش مردی شده است و دارد با سارا زندگی میکند، همچنان برای کوچکترین تصمیمهایش نظر مادرش را جویا میشود. مادر احسان هم از آن «ننه بچهها» ست که کاملا از این شرایط راضی است. حالا این وابستگی احسان به خانواده شده است دغدغه سارا و نمیداند چطوری آن را حل کند.
هروقت که یکی از زوجین خیلی بیشتر به خانواده همسرش وابسته باشد، چه از لحاظ فکری چه از لحاظ عاطفی و چه از لحاظ مالی، معمولا مشکلات عجیب و غریب تری در برخورد با خانواده همسر پیش میآید. البته اگر دو طرف هم وابسته باشند باز مشکل وجود دارد و دو طرف بیشتر برای رابطه با خانواده خودشان با همدیگر رقابت میکنند تا اینکه بخواهند خانواده جدید را به سامانتر کنند.
اختلافات را چطور حل کنیم؟
برای اینکه مشکلتان با خانواده همسرتان حل شود، حتما شما هم تا به حال چندین و چند توصیه عامیانه و عالمانه شنیدهاید؛ مثلا اینکه «به آنها رو نده» یا «تکلیفت رو یک بار برای همیشه معلوم کن» یا «تو هم تو مسائلشون دخالت کن» یا «حرفاشون رو از این گوش بشنو و از اون گوش در کن». البته اگر برگردید و زندگی خود این توصیه کنندگان را نگاه کنید، میبینید که خودشان هم در این مورد موفق نبودهاند یا اصلا موضوعیتی برایشان نداشته یا مشکلی با خانواده همسر خودشان نداشتهاند یا اصلا مجردند. اما توصیههایی که در ادامه میآید، از دل روانشناسی ایرانی بیرون آمده است.
۱ - خانواده همسرتان را بشناسید
شناخت خانواده همسر فقط دانستن نام و نام فامیل و تعداد اعضای خانواده و میزان درآمد و تحصیلاتشان نیست. شما باید بدانید که نوع رابطهای که بر خانواده همسرتان حاکم است کدام است. نوع رابطه را هم همان طور که در بخش علت مشکلات گفتیم، از مرزهایی که بین آدمها وجود دارد میتوانید متوجه شوید. غیر از این باید بدانید چه کسی حرف آخر را در آن خانواده میزند. باید بدانید قوانین آن خانواده چه شکلی است. باید شخصیت تمام اعضای خانواده همسرتان را بشناسید. این جوری وقتی که مشکلی پیش میآید، حداقل عملیات شناسایی را از قبل انجام دادهاید.
۲ - احترام بگذارید
بیشترین چیزی که خانواده همسرتان از شما میخواهند احترام است. البته احترام گذاشتن اصلا به معنای منفعل بودن و غلام حلقه به گوش بودن نیست اما کافی است که شما گاهی خودتان را جای پدر یا مادر همسرتان بگذارید. کسانی که در درجه اول از یک یا دو نسل قبل از شما هستند. بنابراین دیدشان به دنیا جور دیگری است. در ثانی یکی از اعضای خانوادهشان حالا با شما زندگی میکند و یک جورهایی خودشان را هنوز مسئول میدانند. اگر از این دید نگاه کنید، میتوانید خیلی از حرفهای شاید ناراحت کننده آنها را زیرسبیلی رد کنید.
۳ - استقلالتان را حفظ کنید
تا وقتی که از لحاظ مالی به خانواده همسرتان وابسته باشید، مجبورید که دخالتهای آنها را تاب بیاورید. پس اول سعی کنید که استقلالتان را حفظ کنید و بعد در مقابل دخالتها موضع بگیرید. ضمن اینکه اگر از همان اول و البته با احترام، قوانین خانواده جدیدی را که دارید شکل میدهید به خانواده همسرتان اعلام کنید، یا آن را در رفتارهایتان نشان دهید، در درازمدت کمتر با خانواده همسرتان چالش خواهید داشت.
۴ - برای رابطه با خانوادهها برنامه داشته باشید
از همان اول میزان رفت و آمد با خانوادهها را مشخص کنید. سعی کنید عدالت را این وسط رعایت کنید، هم عدالت در بین خودتان و همسرتان و هم انصاف در میزان سر زدن به خانوادهها.
۵ - اولویت با خانواده جدید است
خیلی وقتها خود زن و شوهرها درباره رابطه با خانواده همسر با هم مشکل پیدا میکنند. یادتان باشد که شما خانواده جدیدتان را تشکیل دادهاید و باید هوای همسرتان را داشته باشید البته آن هم با رعایت احترام کامل به پدر و مادر خودتان.
>> خراسان