وقتی کتاب میخوانیم و فضاها، واژهها وحال و هوای نسبتا تازهای به ذهن مامنتقل میشود، درحالت مواجهه هستیم و مغز ما درجایگاه یک مرکز تصمیمساز وفعال دربدن، مدام به تحلیل دادهها میپردازد وهرچقدر این فعالیت مؤثرتر باشد، اشتیاق و اراده ما نیز برای ادامه مطالعه کتاب، بالا و بالاتر میرود.
یکی ازهستههای فعال مغز ــ به گواهی دانشمندان و محققان ــ بخشی است که به «زبان» و «ارتباط» مربوط میشود؛ دقیقا این بخش در مغز انسان بر اثر مطالعه و کتابخوانی، رشد کرده وتقویت میشود وبه تعبیری دیگرما با خواندن کتاب، غذایی مناسب برای موتور محرکه مغزمان فراهم میکنیم.
جالب اینجاست دانشمندان و محققانی که به این کشفها و آگاهیها رسیدهاند، از اینترنت، رسانه، سینما و فضای مجازی و دیگر ابزارهای ارتباط جمعی بیخبر نیستند، میدانداری و قدرت جذبشان را هم کتمان نمیکنند اما هیچیک را توصیه نمیکنند غیر از کتاب و مطالعه.
کسی که به دنبال مطالعه یک کتاب است، برای دسترسی به آن تلاش و پرسوجو میکند تا نهایتا مطالعهای سودمند و لذتبخش نصیبش شود، منتهیالیه حرکت و جستوجوی خیلی از این افراد، خیابان انقلاب است، راسته شناختهشده کتابفروشان؛ مغازههایی نسبتا بزرگ با چراغهایی روشن در این شبهای پاییزی که مشتاقان و علاقهمندان کتاب و کلمه را به سمت خود فرامیخوانند.
در بعضی از این کتابفروشیها، میزهای کوچک مطالعه همراه با فنجانهای چای و قهوه هم دیده میشود، همزمان راهنماهایی نیز آماده ارائه توضیحات لازم درباره کتابها و چند و چون آنها هستند و فضایی خوب مهیاست تا من، شما و دیگران، به حرکت رو به جلوی فرهنگ و خوانده شدن کتابها و رصد اندیشهها و دیدگاههای مختلف کمک کنیم و در این زمینه سهیم باشیم.
یکی از آسیبها و نقاط مغفول در کتابفروشیهای شهر که نمیتوان از آن چشم پوشید «توزیع خطی برخی عناوین مکتوب» و در مقابل آن، جای خالی کتابهای جریانساز و روشنگرانه درچند ۱۰ ساله اخیر است.
بارها دیده یا شنیده شده که شهرونداهل مطالعه وجویای کتاب، برای دسترسی وخرید عناوین موردنظرش به کتابفروشیهای مختلف مراجعه و با پرسوجو و زحمت قابلتوجهی، کتاب دلخواهش را تهیه کرده است. این کتابها که بارقههایی از امید، خودباوری، جهشهای مثبت، وطندوستی و تلاش سازنده با اتکا به نیروی داخل کشور دارند یا بازتابدهنده مقاطعی روشن و آگاهکننده از تاریخ معاصر و تاریخسازان ایران هستند، چندان در چرخه کاری موزعان، به اصطلاح خودشان تحویل گرفته نمیشوند! در عوض، آثاری از سالیان خیلی قبلتر با رویکردهای یأس و ناامیدی و در یک کلام نیهیلیستی، در ویترینها خودنمایی میکنند. بخشی از این کتابها هم که دستپخت آن سوی مرزهای جغرافیایی ماست، با کامیونهای حمل «آثار ترجمهای» به اینجا رسیدهاند و به بلعیدن ذهنیت امیدآفرین ایرانیها سرگرم هستند! بهنظر میرسد در یادداشتهای بعدی، بهتر و بیشتر بتوان به چرایی و تحلیل این آسیب فرهنگی پرداخت.