دقایقی بیشتر برای با هم بودن

حوصله‌ام سر رفته بود. پارک هم شلوغ‌تر از همیشه بود و سروصدای بچه‌ها کم‌کم خسته‌ام می‌کرد. دختر کوچکم روی تاب نشسته و مشغول بازی بود. چنان می‌خندید و شاد بود که انگار اصلا به برگشتن به خانه فکر نمی‌کرد. از دیدن چهره شاد و سرحالش خوشحال می‌شدم، ولی نمی‌توانستم بیشتر از این در پارک بمانم. داخل خانه کارهای زیادی داشتم که باید به آنها هم می‌رسیدم، برای همین از جایم بلند شدم و به طرفش رفتم.
کد خبر: ۵۷۹۹۲۸

او تا من را دید، فهمید برای چه کاری به طرفش می‌روم. اول سرش را پایین انداخت و طوری وانمود کرد که انگار من را ندیده، ولی وقتی دید من باز هم دارم به طرفش می‌روم، ابروهایش را درهم کشید و اخم کرد. بعد هم با چهره‌ای که معلوم بود التماس می‌کند، گفت: «مامان، خواهش می‌کنم فقط چند دقیقه دیگه هم بذار بازی کنم. قول می‌دم زود تموم بشه.»اینقدر خسته بودم که بدون هیچ فکری گفتم: «نه دیگه، برای امروز کافیه. فردا هم می‌تونی بیای اینجا و بازی کنی، ولی الان باید برگردیم.»

 

دخترک با غصه و ناراحتی از روی تاب بلند شد و راه افتاد. چند قدم که رفتم به ساعتم نگاهی انداختم. حدود سی دقیقه در پارک بازی کرده بود. چهره‌اش را که می‌دیدم دلم برایش می‌سوخت، ولی کاری هم از دست من ساخته نبود، کار داشتم و باید به خانه برمی‌گشتم.

دخترک کم‌کم ناراحتی‌اش را فراموش کرد و با صدایی سرشار از شادی و انرژی گفت: «مامان امشب میای با هم مسابقه بدیم؛ هر بازی‌ای که تو انتخاب کنی، ولی یک کم باهم بازی کنیم.»دوباره یاد کارهای نیمه‌تمامی که داشتم افتادم و خواستم با او مخالفت کنم، اما این‌دفعه کمی بیشتر صبر کردم. به دخترک که دوباره داشت می‌خندید نگاه کردم و گفتم: «اگه تو دوست داری، باشه. بعد از شام چند دقیقه با هم بازی می‌کنیم یا کتاب می‌خوانیم.»

‌ـ «عالیه. مرسی مامان جون.»

دخترک با شادی و خنده بالا و پایین می‌پرید و از این‌که به حرفش گوش کرده‌ام، ذوق می‌کرد. با خودم فکر می‌کردم بچه‌ها چقدر راحت شاد می‌شوند و چقدر زود ناراحتی‌ها‌ی‌شان را فراموش می‌کنند. اگر من باز هم با او مخالفت می‌کردم، فقط دختر کوچولوی خودم را ناراحت کرده بودم، ولی واقعا او چیز زیادی از من نخواسته بود. او فقط می‌خواست من بیشتر همراهش باشم و حالا که هر روز از صبح تا بعدازظهر در محل کارم بودم و او را نمی‌دیدم پس چه خوب بود که پس از شام فرصتی هرچند کوتاه به او اختصاص بدهم.از آن روز به بعد، من و دخترم هرشب پس از شام کنار هم می‌نشستیم، کتاب می‌خواندیم یا بازی می‌کردیم. این کنار هم بودن شاید فقط ده تا پانزده دقیقه طول می‌کشید، ولی هم به من روحیه می‌داد و هم دخترم را شاد و خوشحال می‌کرد.

بهترین کتاب‌ها برای بچه‌ها

یکی از بهترین راه‌های گذراندن اوقات فراغت برای همه افراد، در هر سن و سال و شرایطی که باشند، مطالعه کتاب‌های مختلف است. کتاب‌هایی که هم معلومات و آگاهی فرد را افزایش می‌دهد و هم حس و حال بهتری به او می‌بخشد.

حالا که مدرسه‌ها تعطیل شده و بچه‌ها هم ساعات آزاد بیشتری دارند، بد نیست کمی بیشتر برای آنها وقت بگذارید و شبی چند داستان برایشان بخوانید یا اگر توانایی خواندن دارند، کتاب‌های مناسب سن و سال‌شان را در اختیار آنها قرار دهید. مطمئن باشید بچه‌ها در هر سنی که باشند، با خواندن کتاب‌های مختلف نکات زیادی را می‌آموزند و مهارت‌هایی را برای زندگی کسب می‌کنند. برای همین فراموش نکنید حتما باید زمانی را برای تهیه کتاب‌های مناسب کودکان و خواندن آنها اختصاص دهید. بعضی از پدر و مادرها که به فکر خریدن کتاب برای فرزندشان می‌افتند، فکر می‌کنند انتخاب کتابی مناسب برای کودک فقط باید با مشورت افراد متخصص انجام شود و در صورتی که خودشان خیلی اهل کتاب خواندن نباشند، خرید کتاب مناسب را کاری تقریبا غیرممکن می‌دانند. مثلا بعضی‌ها فکر می‌کنند کتاب هرچقدر صفحات بیشتری داشته باشد، بهتر است و گروهی دیگر به دنبال کتاب‌هایی هستند که تصاویر رنگی زیادی دارد تا به کمک آن بچه‌ها را تشویق کنند بیشتر از قبل کتاب بخوانند. عده‌ای هم باور دارند کتاب خواندن در هر صورت خوب است و کتاب مناسب یا نامناسب نداریم. در صورتی که متخصصان طور دیگری فکر می‌کنند. آنها باور دارند همه پدرها و مادرها می‌توانند کتاب‌های مناسب کودک را برایش انتخاب کنند؛ فقط باید کمی وقت بگذارند و سعی کنند تا کودک هر چه بیشتر به خواندن کتاب علاقه‌مند شود.

• بهتر است زمانی که کودک می‌تواند منظور شما را درک کند، برایش توضیح دهید که خواندن هر کتابی، دلیل و هدف خاصی دارد؛ حتی اگر این هدف به سادگی لذت بردن و تفریح کردن باشد. از آنها بپرسید چه نوع کتابی را دوست دارند و چرا ترجیح می‌دهند آن کتاب را بخوانند؟ در مورد بچه‌های بزرگ‌تر، خیلی راحت‌تر می‌توانید نوع کتاب مورد علاقه‌شان را از آنها بپرسید و براساس میل و علاقه آنها کتاب را انتخاب کنید.

• کودک را تشویق کنید​ برای دیدن کتاب‌های مختلفی که در کتابخانه یا فروشگاه وجود دارد، وقت کافی بگذارد و یکی را انتخاب کند. البته اگر این کار برایش خسته‌کننده است، می‌توانید کتاب‌هایی را که قبلا خریده‌اید و در خانه دارید، در اختیار کودک قرار دهید تا از بین آنها انتخاب کند.

• به کودک قدرت انتخاب بدهید و اجازه دهید خودش کتابی را که دوست دارد، تهیه کند. تا جایی که ممکن است در برابر درخواسته​‌هایش برای خرید کتاب​ به او پاسخ مثبت بدهید. خیلی هم اهمیت ندارد اگر متن کتاب خیلی کوتاه است، تصاویر زیادی دارد یا بسیار ساده و پیش‌پاافتاده است. در ضمن​ یادتان باشد کتاب‌هایی که تصاویر رنگی زیادی دارد، کودک را به خواندن علاقه‌مند می‌کند و باعث می‌شود او با علاقه بیشتری داستان‌ها را دنبال کند.

• کودک باید بداند از نظر شما هیچ مشکلی وجود ندارد اگر کتاب خاصی را دوست نداشته باشد و نخواهد آن را بخواند. در این شرایط پدر و مادر باید دلیل اصلی بی‌علاقگی کودک را پیدا کنند تا پس از آن بتوانند کتاب‌های بهتری برایش بخرند.

• گاهی بچه‌ها اصرار دارند کتاب خاصی را بخرند و آن را بخوانند. اگر در چنین شرایطی اطمینان دارید کتاب مناسب سن فرزندتان نیست و خواندن آن برایش دشوار است، به جای این‌که بی‌دلیل با او مخالفت کنید، برایش کاملا توضیح دهید که به چه دلیلی خریدن این کتاب را توصیه نمی‌کنید. در صورتی که کتاب لغت‌های زیادی دارد و نگران سطح سواد کودک هستید هم می‌توانید همراه با او کتاب را با صدای بلند بخوانید تا مشکل حل شود. می‌توانید به نوبت صفحات مختلف کتاب را بخوانید و لغت‌های جدید و ناآشنا را برای او توضیح دهید. با این کار نه تنها فرزندتان سرخورده و ناراحت نمی‌شود که حتی از همراهی شما احساس بسیار بهتری هم خواهد داشت.

• اگر می‌خواهید درباره کتاب‌های مناسب سن فرزندتان بیشتر بدانید، بد نیست با فروشنده‌های کتاب یا مسئولان کتابخانه مشورت کنید و نظر آنها را هم بپرسید؛ آنها کتاب‌های بیشتری را دیده و خوانده‌اند و شاید بهتر بتوانند برای انتخاب کتاب به شما کمک کنند. ​

>> جام جم/ ضمیمه چاردیواری/ readwritethink.org/ مترجم: زهره شعاع

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها