ابوالفضل زرویی برای قاطبه ما جماعت طنزنویس و طنزسرا، نه فقط شاعری استاد و طنزنویسی توانا و روزنامهنگاری باذوق؛ علاوه بر اینها پدر است و برادر بزرگتر و سایه سر و مایه امید و دلگرمی. مرد است و لوطی و مؤدب به آداب نیکوی فراموششده.
چهبسیار که در عین ناداری و ناتوانی، دست شاعر و نویسنده جوانی را گرفته است و بیسببی نانش رسانده است. چه بسیار که وقت و حوصله خرج کرده است و با شوق، نوشته جوان نوقلمی را خوانده است و هدایتش کرده است و دلگرمیاش داده است.
چهبسیار که واسطه آشنایی و معرفی جوانان نویسنده و شاعر شده است با صاحبان رسانهها و بنگاههای نشر و... چه بسیارهای دیگر.
شاعر «بامعرفتهای عالم» خودش از آن بامعرفتهای کمیاب و نایاب است. از آنها که بیمنت خیر میکنند و بیعلت مهر میورزند. از آنها که در چهل و چهار سالگی پیر میشوند...
پیر جوان ما اینروزها روی تخت بیمارستان است و گویا همامروز باید سینهاش را بشکافند و قلبش را تکانی بدهند تا دوباره سرحال و قبراق بتپد. جراحیای که گفتهاند خالی از خطر نیست.
حالا ابوالفضل است و قلبی رنجور، با رگهایی کور؛ و دستهای جراحان و خدایی که همین نزدیکی است و ما که دست برداشتهایم به دعا، که خدایش سلامت دهد و از خطر برهاند و نزد ما برش گرداند.
نزد ما، که از این به بعد بیشتر قدرش را بدانیم و بیشتر خودمان را زیر سایه بلندش بکشانیم. باید میگفتم گیرم فرش قرمز برایت پهن نکرده کسی! ولی ما که هستیم. ما که نمردهایم. ما منتظریم.
چشمانتظاریم. چهل و چهار سالگیات را میخواهیم در احمدآباد مستوفی جشن بگیریم؛ نه در بیمارستان. در همان کنج دور از شهر و دور از هیاهو.
باید میگفتم بلند شو، مرد. تو را به ابوالفضل بلند شو...
امید مهدینژاد - طنزنویس
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم