خرید‌کردن یک تخصص است که فوت و فن‌های خاصی دارد و خیلی از خانواده‌ها این تخصص را نیاموخته‌اند و به همین علت همیشه با مشکلات اقتصادی روبه‌رو هستند که یک سر رشته‌اش می‌رسد به خریدهای غیرحرفه‌ای. می‌خواهید راه‌هایی ساده برای درمان بیماری ولخرجی یاد بگیری؟ قصد دارید کلاه سرتان نرود، می‌خواهید هوشمندانه و با چشم‌های باز خرید کنید؟ دلتان می‌خواهد پول بیشتری را پس‌انداز کنید؟ توصیه‌های کاربردی ما را در این زمینه بخوانید.
کد خبر: ۵۳۷۴۸۷

شما به فروشنده می‌گویید: « من این شلوار را نمی‌خواهم. باید دو سایز بزرگ‌تر بدهید.» فروشنده لبخندی ملیح می‌زند و می‌گوید: «اشکالی ندارد، اما تن‌خور قشنگی دارد. امتحانش کنید.»

«اما این لباس اصلا به سایز من نمی‌خورد.» این را می‌گویید و ته دلتان شک می‌کنید که احتمالا فروشنده سایز مورد نظرتان را ندارد، اما او باز میان آن لبخند مصنوعی می‌گوید: «شما نخرید، اما این سایز را بپوشید اگر اندازه‌تان نبود سایزی که شما می‌گویید را می‌آورم.»

چند قدم جلوتر می‌آیید. فروشنده زیرچشمی نگاهتان می‌کند و می‌گوید: «جنس فوق‌العاده‌ای دارد. کتان ترک، اصل و سنگ‌شور شده. فقط یک بار امتحان کنید.»

شما جلوتر می‌روید. شلوار را می‌گیرید و دقیقا در همین لحظه که دست‌تان به پارچه شلوار می‌خورد، به دام افتاده‌اید. چون لمس‌کردن، یکی از مهم‌ترین بخش‌های خرید است و به همین دلیل است که اغلب فروشنده‌های حرفه‌ای معمولا به مشتری پیشنهاد می‌کنند به جنسی که حتی قصد خریدش را ندارد دست بکشد و تماشایش کند.

آنها می‌دانند که به کار گرفتن حس لامسه مشتری، تصویری را که او از یک کالا در ذهنش دارد کامل‌تر می‌کند و به همین علت وسوسه‌اش برای خرید بیشتر می‌شود و به این ترتیب شما وقتی به اجناس بخصوص پوشاک دست می‌زنید از دید فروشنده‌ شما گام اول را به سمت تله برداشته‌اید بنابر​این برای پیشگیری از فریب‌خوردن در خرید یادتان باشد که اگرجنسی را در نگاه اول نامناسب تشخیص دادید به پافشاری فروشنده برای لمس‌کردنش​ توجهی نکنید.

گوش‌هایتان را بگیرید ​و فرار​کنید

گام دوم حرکت مشتری به سمت تله، اعتماد‌کردن به همه حرف‌های فروشنده، بی‌هیچ چون و چرایی است. این حالت بخصوص برای کسانی رخ می‌دهد که از اعتماد به نفس پایینی برخوردارند و حتی دیده‌های‌شان را باور نمی‌کنند.

برای مثال شما وارد فروشگاه می‌شوید و پیراهنی مشکی توجه‌تان را جلب می‌کند. فروشنده لباس را از پشت ویترین می‌آورد.

شما متوجه می‌شوید که روی لباس لکه‌هایی سفیدرنگ وجود دارد، اتو روی آن برق انداخته، برایتان کوچک است و از آنجا که مدت‌ها پشت ویترین با سوزن‌هایی آویخته شده بوده، روی آن چند سوراخ که در واقع جای سوزن‌هاست، دیده می‌شود.

طبیعتا عقل سلیم در این شرایط حکم می‌کند به فروشنده بگویید لباس را نمی‌خواهید و از مغازه خارج شوید، اما همین که می‌گویید لباس اشکال دارد او شروع به توجیه می‌کند.

فروشنده‌های حرفه‌ای می‌توانند بدترین کالاها را هم طوری توصیف کنند که شما قانع شوید آنها بهترین‌ها هستند.

در مثالی که ما زدیم فروشنده اگر اصرار داشته باشد جنس بنجلش را به شما بفروشد ابتدا می‌پرسد چرا لباس را نپسندیده‌اید. شما علت‌های‌تان را توضیح می‌دهید و او برای هر کدام توجیهی ارائه می‌دهد.

مثلا می‌گوید اگر یک‌بار لباس را بشویید همه لکه‌های سفیدش پاک می‌شود. او پارچه لباس را از دو طرف می‌کشد.

تکان می‌دهد و چروکش می‌کند و می‌گوید سوراخ‌ها ناپدید شده است و علاوه بر این با چند بار پوشیدن با بافت کاملا یکی می‌شود.

می‌گوید جای برق افتادگی اتو روی پارچه فقط خاک گرفتگی است و پس از نخستین شست‌وشو پاک خواهد شد و نباید نگران کوچک بودنش باشید، چون وقتی آن را تن‌تان کنید به مرور اندازه‌تان می‌شود.

فروشنده‌ها طوری اشکالات جنسی را که می‌خواهند به زور به مشتری‌ها بفروشند، توجیه می‌کنند و حسن جلوه می‌دهندشان که حتی خیلی از هم صنف‌های خودشان هم فریب می‌خورند، بنابر این بهترین راه این است که وقتی جنسی را نمی‌خواهید به سرعت نظرتان را اعلام کنید و از فروشگاه خارج شوید و با فروشنده بحث نکنید.

از قحطی برگشته‌ها

حرص می‌زنند! کسانی وجود دارند که شیوه خرید‌کردنشان آدم را یاد روزهای پیش از قحطی می‌اندازد. آنها عجله دارند، سبدهایشان را به سرعت از انواع کالاها پر می‌کنند و اصرار دارند همه آنچه خریده‌اند به کارشان می‌آید، در حالی که واقعا این‌طور نیست و خیلی وقت‌ها بخشی از آنچه خریده‌اند با گذشت زمان بی‌مصرف و دور ریخته می‌شود.

خانواده‌ای را می‌شناسم که چند هفته​به یکی از فروشگاه‌های زنجیره‌ای رفتند. آنها طوری حبوبات و کیسه‌های برنج و کنسروهای خوراکی‌های مختلف را خریداری کردند که بقیه مردم با تعجب می‌پرسیدند: «قرار است اتفاقی بیفتد؟ قحطی شده؟ جالب اینجاست که گروهی دیگر هم به تبعیت از این خانواده، با سرعت شروع به جمع‌آوری انواع اجناس از فروشگاه کردند، چون حدس می‌زدند لابد اتفاقی در حال وقوع است که از آن بی‌خبرند و فقط می‌دانند همه کالاها قرار است نایاب شود! در هفته‌هایی که گذشت حبوباتی که این خانواده آنها را انبار کرده بودند، دچار آفت‌زدگی شد، چون حجم‌شان آنقدر زیاد بود که نمی‌توانستند در محیطی مناسب انبارشان کنند. چند پرسش وجود دارد که همیشه باید وقت خرید‌ آنها را از خود بپرسید؛ دقیقا چه چیز می‌خواهم؟ چرا به آن احتیاج دارم؟ باید چه مقدار از آن را خریداری کنم؟ آیا شرایط نگهداری‌اش را در منزل دارم؟

این پرسش‌ها را در فروشگاه‌های بزرگ و پرزرق و برق باید بارها با خودتان تکرار کنید و اگر نتوانستید به آنها پاسخ بدهید بهتر است از خریدنش منصرف شوید.

نسخه بپیچید؛ نسخه‌ای مفصل

شاید شما هم دیده باشید که خیلی‌ها اغلب اوقات بی آن که قصد قبلی برای خرید چیزی داشته باشند آن را می‌خرند.

این نوع آدم‌ها بدون برنامه‌ای مشخص، با جیب پر وارد مراکز خرید می‌شوند و هرچه را که در اولین نگاه مورد پسندشان واقع شد می‌خرند، اما خیلی از اجناسی که شاید در اولین نگاه جذاب و سرگرم‌کننده باشد بعدها ممکن است هرگز به کار آنها نیاید.

اگر می‌خواهید جزو این گروه نباشید همیشه پیش از خرید رفتن، روی کاغذ دقیقا بنویسید که قصد خرید چه چیزهایی را دارید و در مرکز خرید دقیقا سراغ فروشگاه‌های ویژه عرضه آنها بروید و بجز آنچه روی کاغذ نوشته‌اید چیزی نخرید مگر آن که واقعا کالایی مهم را که مورد نیازتان بوده است، در فهرست از قلم انداخته باشید.

مجلس خواستگاری که نیست

طبیعی است که در یک مجلس خواستگاری دختر و پسر هر دو خجالت‌زده می‌شوند و با هم رودربایستی دارند.

ممکن است عروس خانم به آقا داماد​ شیرینی یا چای تعارف کند و او گرچه میل ندارد از سر خجالت و کمرویی قبول کند، اما فروشگاه که مجلس خواستگاری نیست، یعنی هر چقدر هم فروشنده‌ای خوش‌اخلاق و مودب باشد و التماس کند، وقتی جنسی را نمی‌خواهید نباید آن را بخرید.

احتمال دارد شما وارد فروشگاهی شوید و فروشنده برای پیدا‌کردن جنس مورد نظر شما نمونه‌هایی از کالاهای مختلف را بیاورد و نشانتان بدهد، اما باید یادتان باشد که این تلاش فروشنده به هیچ‌وجه دینی بر گردنتان نمی‌گذارد که ملزمتان کند حتما خرید کنید.

وظیفه او معرفی کالاهای مختلف به شماست، اما وظیفه شما خرید‌کردن نیست، بلکه شناخت انواع مختلف یک محصول است و در مرحله بعدی شما انتخاب می‌کنید که آیا کالایی را بخرید یا نه.

باورکردنی نیست، اما توجیه خیلی از خریدن اجناس غیرضروری و بی‌کاربرد این است که در رودربایستی با فروشنده مانده‌اند، چون او بارها و بارها انواع محصولات را از طبقات مختلف برایشان آورده است و آنها خجالت کشیده‌اند بگویند هیچ کدام را نمی‌پسندند.

امان از تبلیغات

طنز جالبی میان برخی متخصص‌های تبلیغات گاهی رد و بدل می‌شود که معنایی عمیق و گزنده دارد. آنها می‌گویند کالاهایی وجود دارند که اگر مردم آنها را در تبلیغات ندیده بودند هرگز احساس نمی‌کردند به آنها نیاز دارند.

معنای طنز این است که تبلیغات طوری کالاها را به مردم معرفی می‌کند که انگار بدون خرید آنها عقربه‌های زندگی‌شان متوقف می‌شود و دیگر روی خوشبختی و آرامش را نمی‌بینند در حالی که پیش از دیدن این تبلیغات آنها بدون این کالاها، زندگی آرامی داشته‌اند و حتی وجودشان را احساس نمی‌کرده‌اند و به همین خاطر است که می‌گوییم هرچه کمتر به انواع تبلیغات نگاه کنید بیشتر از مصرف‌گرایی فاصله گرفته‌اید و کمتر هوس انواع تجملات و خریدهای آنچنانی و غیرضروری به سرتان می‌زند.

غریبه‌ای که زندگی آنها را نجات داد

شاید خواندن تجربه‌ کسانی که توانسته‌اند رفتارهای ناخوشایندشان را در خرید‌کردن تغییر دهند، بیشتر از این که نصیحت‌های خشک و خالی را بخوانید به شما کمک کند.

زوجی را می‌شناسم که در شش ماه اول زندگی مشترکشان همیشه مشغول جر و بحث با هم بودند. تقریبا موضوع همه مشاجره‌های آنها بی‌پولی بود.

هر دو شاغل بودند، در آمد نسبتا خوبی داشتند و هر دو از اقشار تحصیلکرده جامعه بودند، اما هر ماه حقوق‌شان را خرجش می‌کردند. حدس می‌زنید حقوق‌شان صرف چه می‌شد؟

نه! هیچ‌کدام بیماری لاعلاجی نداشتند که ناچار باشند پولشان را برای خرید دارو خرج کنند، زندانی یا بدهکار نبودند، ورشکست نشده بودند که ناچار شوند در ماه‌های بعد قرض‌شان را با این و آن صاف کنند، آنها فقط عشق خرید بودند.

«عشق خرید» یعنی چه؟ یعنی هر روز غروب راه می‌افتادند توی خیابان و به قول خودشان «دور دور» می‌زدند و پاساژگردی می‌کردند و پشت هر ویترینی که بیشتر از ده دقیقه می‌ایستادند داخل مغازه می‌رفتند و چیزی می‌خریدند. توصیف خریدهایشان این بود: هیچ چیز و همه چیز!

آنها هر روز با انواع اجناس خریداری شده به خانه می‌رفتند، اما همه خریدهایشان را اگر می‌گشتید به چیز به درد بخوری نمی‌رسیدید.

می‌دانم باور کردنی نیست، اما بگذارید فهرستی از خریدهای یک روزشان را برایتان بگویم. روزی که ما مهمان‌شان شدیم و همزمان با آنها به خانه‌شان رسیدیم دست‌ هر دوشان پر بود. مرد خانواده گفت که باید بخشی از خریدها را به آپارتمان منتقل کند و برگردد و از داخل خودرو خرت و پرت‌های دیگر را بیاورد.

داخل خانه که شدیم آنها اجناس را نشانمان دادند: یک جغجغه بچه که مرد خانواده می‌گفت از صدایش خوشش آمده، ده شاخه بومبا که فروشنده‌اش به آنها گفته بود شانس می‌آورد، یک گلدان کریستال که زن خانه معتقد بود خیلی خوش‌تراش است و نباید پشت ویترین بماند، شال‌گردنی که زن خانواده می‌گفت جنسش، پوست او را اذیت می‌کند، اما به هر حال از رنگ سبز فسفری‌اش خوشش آمده، چند تکه سنگ نمک که مرد خانواده می‌گفت آنها را برای دفع چشم زخم خریده است چون شنیده سنگ نمک بلا را دور می‌کند! یک آبنمای سنگی بسیار بزرگ که ظاهرا آن را برای نصب در باغی ساخته بودند و زوج جوان می‌گفتند آن را خریده‌اند تا اگر در آینده باغی داشتند از آن استفاده کنند، سرویس چینی که هر دو معتقد بودند روزی روزگاری شاید به کارشان بیاید، یکدست کت و شلوار که اندازه مرد نبود اما گفت آن را از حراجی به نصف قیمت خریده است و... .

حالا دیدید، باور کردنی نیست ؟ باور کردنی نیست که خانواده‌ها با این روش پولشان را دور بریزند و در یک روز هزینه خرید‌هایشان به بیش از 700 هزار تومان برسد اما آنها این کار را می‌کردند. متوسط درآمد یک زوج در جامعه ما چقدر باید باشد تا بتوانند بدون درگیرشدن با هم برای مسائل مالی، روزگار خوشی را کنار یکدیگر داشته باشند؟

درآمد ماهانه این زوج حدود سه میلیون تومان در ماه بود. آنها مستاجر نبودند و خودرو داشتند. پس نه اجاره خانه می‌دادند و نه کرایه تاکسی، اما آنها به نیمه ماه نرسیده به خانه پدر و مادرشان می‌رفتند و پول قرض می‌گرفتند!

کار به جایی رسید که خانواده‌های این دو نفر شک کردند، شاید آنها معتاد شده‌اند و به همین دلیل هر ماه حقوقشان در روزهای اول ناپدید می‌شود، اما مشکل این زوج فقط بی‌خبری از روش خرید‌کردن و برنامه‌ریزی اقتصادی برای خانواده بود.

چه اتفاقی افتاد که آنها عوض شدند؟ آنها حالا خانه‌ای دیگر هم خریده‌اند و پول اجاره آن را هم پس‌انداز می‌کنند و آینده‌شان تا حدی تامین شده است؟ نوشته‌ای کوچک در نشریه‌ای اینترنتی باور این زوج را تغییر داد.

این نوشته که حالا خانم خانه آن را پرینت گرفته و روی یخچال چسبانده است تکنیکی را به عشق خریدها یاد می‌دهد که آنها می‌توانند جلوی خریدهای بیهوده را بگیرند.

نام این تکنیک «غریبه مهربان» است. برای درک آن باید مثالی بزنیم. فرض کنیم شما در فروشگاهی بزرگ مشغول قدم زدن هستید.

همان وقت خرس عروسکی بزرگ در یکی از ردیف‌های بخش عروسک‌فروشی توجه شما را جلب می‌کند. شما نه بچه‌ای دارید و نه در سنی هستید که عروسک‌بازی کنید و نه اصلا به عروسک‌بازی علاقه‌ای دارید، اما آن خرس عروسکی شما را با طنابی نامرئی سمت خودش می‌کشد.

جلوتر می‌روید تا دست دراز کنید و خرس را بردارید که ناگهان غریبه‌ای راهتان را سد می‌کند و می‌گوید: «قیمت این خرس 40 هزار تومان است. حاضرید این 40 هزار تومان را نقدا از من قبول کنید و این خرس را نخرید؟» در این لحظه دو اتفاق ممکن است بیفتد؛ اول این که بگویید: «به هیچ‌وجه! من خرسم را با پول نقد عوض نمی‌کنم!» و دوم این که پاسخ بدهید «چرا که نه! راستش را بخواهید خرس عروسکی چندان اهمیتی برایم ندارد. پول نقد بهتر است.»

پاسخ دوم اما محتمل‌تر است چون خرید خرس فایده‌ای برای شما ندارد و دیر یا زود وقتی به اندازه کافی تماشایش کردید آن را کنار می‌گذارید. اگر این غریبه خوش‌اخلاق که همیشه چند بسته اسکناس همراهش دارد در همه فروشگاه‌ها همراه‌تان باشد آن‌وقت در هر لحظه که می‌خواهید چیزی بخرید در پاسخ به پرسش دائمی‌اش که «پول نقد می‌خواهی یا کالایت را؟» به مرور زمان می‌توانید اجناس غیرلازم را کنار بگذارید و نخرید چون پول نقدشان را ترجیح می‌دهید.

فقط به شرطی که باور کنید نخریدن یک کالای غیر لازم دقیقا جلوگیری از دور ریختن پول است همان پولی که غریبه خیالی، آن را به شما پیشنهاد می‌کند و می‌گوید به شرط نخریدن کالا آن را خواهید داشت.

حراج است که حراج است

تا به حال به یک حراجی رفته‌اید؟ چرا در اغلب حراجی‌ها، مشتری‌ها زن هستند؟! شاید به این دلیل که زن‌ها همیشه دوست دارند کالایی را با قیمتی استثنائی و متفاوت خریداری کنند و حراجی این فرصت را به آنها می‌دهد.

اما مساله اینجاست که وقتی زن‌ها وارد حراجی‌هایی می‌شوند و از آنها خرت و پرت‌هایی می‌خرند هیچ‌کدام به کارشان نمی‌آید و فقط چون ارزان بوده ، خریداری شده است و این یعنی پولشان را برای خرید چیزهایی که به آنها نیازی نداشته‌اند دور ریخته‌اند.

از سوی دیگر خیلی از حراجی‌ها واقعا حراجی نیست و برندهای معروف، حتی حراجی‌هایشان هم بشدت گران است، اما این پنج حرف وقتی کنار هم می‌نشیند و می‌چسبد به ویترین مغازه‌ها، مشتری‌ها را برای خرید سر ذوق می‌آورد.

بهترین راه برای آن که پول‌های‌تان را در حراجی‌ها دور نریزید این است که وقتی واقعا به کالایی نیاز ندارید، به حراجی سر نزنید و اگر رفتید آن چند پرسش جادویی را که پیشتر گفتیم باید دائما از خودتان بپرسید و مدام در ذهن‌تان مرور کنید.

با خودتان زمزمه کنید

حرص می‌زنند! کسانی وجود دارند که شیوه خرید‌کردن آنها، آدم را یاد روزهای پیش از قحطی می‌اندازد. آنها عجله دارند، سبدهایشان را به سرعت از انواع کالاها پر می‌کنند و اصرار دارند همه آنچه خریده‌اند به کارشان می‌آید در حالی که واقعا این طور نیست و خیلی وقت‌ها بخشی از آنچه خریده‌اند با گذشت زمان بی‌مصرف و دور ریخته می‌شود.

برای مثال خانواده‌ای را می‌شناسم که چند روز ​ پیش، به یکی از​فروشگاه‌های زنجیره‌ای رفته‌اند، آنها طوری انواع حبوبات و برنج و کنسروهای خوراکی‌های مختلف را خریداری کرده‌اند که بقیه مردم با تعجب می‌پرسیده‌اند «قرار است اتفاقی بیفتد؟ قحطی شده؟» جالب اینجاست که گروهی دیگر هم به تبعیت از این خانواده، با سرعت شروع به جمع‌آوری انواع اجناس از فروشگاه کرده‌اند چون حدس زده‌اند که لابد اتفاقی در حال وقوع است که از ماهیت آن بی‌خبرند و فقط می‌دانند همه کالاها قرار است نایاب شود!

در هفته‌هایی که گذشت همان حبوباتی که این خانواده آنها را انبار کرده بودند، دچار آفت‌زدگی شد، چون حجم خریدها آنقدر زیاد بود که آنها نمی‌توانستند در محیطی مناسب انبارش کنند. به همین دلیل است که می‌گوییم چند پرسش وجود دارد که همیشه باید وقت خرید‌کردن این پرسش‌ها را از خود بپرسید: دقیقا چه چیز می‌خواهم؟ چرا به آن احتیاج دارم؟ باید چه مقدار از آن را خریداری کنم؟ آیا شرایط نگهداری‌اش را در منزل دارم؟ این پرسش‌ها را در فروشگاه‌های بزرگ و پرزرق و برق باید بارها با خودتان تکرار کنید و اگر نتوانستید به آنها درباره خرید کالایی پاسخ بدهید چه بهتر که از خریدنش منصرف شوید.

برند​بازی اشکنک دارد

معروف شدن یک کالا قیمتش را افزایش می‌دهد. برای شما شاید اهمیتی نداشته باشد جورابتان از کدام کارخانه باشد یا صبح‌ها در چه نوع ماهیتابه‌ای​ تخم‌مرغ‌تان را می‌خورید، اما کسانی هستند که این مسائل برایشان اهمیت دارد. این آدم‌ها همان‌هایی هستند که معمولا در هر جمعی بحث را به برند‌ها می‌کشانند و ابراز نظر می‌کنند و درباره کالاهای با اصل و نسب‌شان حرف می‌زنند و قیمت هر کدام را اعلام می‌کنند.

... اما حقیقت این است که معمولا میان جورابی که از برندی معروف آن را 8000 تومان می‌خرید تا جورابی غیرمعروف که قیمتش 3000 تومان است، هیچ تفاوتی از نظر کارکرد و کیفیت وجود ندارد.

بدتر این که خیلی از برندهای معروف دنیا، واقعا به هیچ شکلی وارد کشور ما نمی‌شود،بلکه خیلی وقت‌ها مارک در کشور خودمان ساخته و روی لباس‌ها و کالاها چسبانده می‌شود تا مشتری‌های عاشق برند آنها را ببینند و به هر قیمتی شده با صرف مبالغ کلان، آنها را به​دست آورند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها