دهه 60 بود و تلویزیون و دغدغه برنامه‌سازی برای کودکان با پیام‌های اخلاقی؛ دغدغه الگوسازی رفتارهای درست برای کودکان که نخستین مواجهه آنها با اجتماع، دبستان و مدرسه بود.
کد خبر: ۵۰۰۷۰۶

طبعا لوکیشن مدرسه و اتفاقاتی که می‌تواند از رابطه متقابل میان دانش‌آموزان، معلمان و اولیا در این مکان آموزشی شکل بگیرد، دستمایه دراماتیک خوبی برای رسیدن به دغدغه اشاره شده است.

این چنین بود که مدرسه، روابط و مناسبات برآمده از آن به محور جدانشدنی برنامه‌های کودک تلویزیون، و دانش‌آموزان با مسائل و مشکلات عام و خاصشان به قهرمان مجموعه‌ها و برنامه‌های اینچنینی تبدیل شدند.

لوکیشن مدرسه فقط به منظور انتقال مسائل آموزشی و ترسیم روابط آدم‌هایی که با این مکان سر و کار داشتند، به موقعیت و مکانی دراماتیک برای داستان‌پردازی تبدیل نشد، بلکه به این دلیل که می‌توانست ـ و می‌تواند ـ بازتاب مسائل خانوادگی دانش‌آموزان را به نوعی ثبت کند و در واقع خانه و مدرسه را در تعامل باهم و مکمل یکدیگر برای تربیت نسلی تاثیرگذار و آینده‌ساز معرفی کند، محور اصلی برنامه‌های کودک تلویزیون در دهه 60 شد.

همان‌طور که اشاره شد این مکان می‌تواند دستمایه مناسبی برای پرداختن به پیام‌های اخلاقی، آموزشی، انسانی و... باشد که به گونه‌ای اجتناب‌ناپذیر با شعارهای مستقیم و روشن همراه است و گریزی از آن نیست.

یکی از راهکارهای هوشمندانه برای درونی کردن پیام‌های مستقیم در داستان و قصه و انتقال آنها به لایه‌های زیرین درام، محور قرار دادن زندگی و روابط در اجتماع حیوانات مختلف است؛ تمهیدی که در انیمیشن‌ها، فیلم‌ها و مجموعه‌های ایرانی و خارجی بارها تجربه شده و امتحان خود را پس داده است.

البته جایگاه ادبیات را در این رویکرد نباید فراموش کرد که کتاب «کلیله و دمنه» یکی از قدیمی‌ترین الگوها در این زمینه است که در آن قصه‌های پندآموز و اخلاقی از زبان حیوانات و در متن قصه‌هایی با محوریت آنها روایت می‌شود.

با تکیه بر چنین تحلیل‌هایی بود که لوکیشن مدرسه با مسائل و روابط برآمده از آن و جمعیت موش‌ها به عنوان قهرمانان داستانی کنار هم قرار گرفتند و سازنده مجموعه فراموش نشدنی «مدرسه موش‌ها» شدند.

سریال عروسکی مدرسه موش‌ها اوایل دهه 60 به کارگردانی مرضیه برومند ساخته شد و روی آنتن شبکه یک رفت. ده یازده قسمت ابتدایی این مجموعه بخشی از یک جنگ بود و بیشتر متن‌ها را احمد بهبهانی به نگارش درآورد.

سری اول این مجموعه به گونه‌ای مقبول طبع مخاطبان کودک و بزرگسال افتاد که سری دوم مدرسه موش‌ها در 105 قسمت ساخته و پخش شد. علاوه بر این‌که زمینه ساخت یک فیلم سینمایی را با محوریت همین کاراکترهای نمایشی دوست‌داشتنی فراهم کرد که با قصه‌ای مستقل «شهر موش‌ها» نام گرفت.

مدرسه موش‌ها از وجه درام‌پردازی و فیلمنامه با تکیه بر الزامات اشاره شده شکل گرفت و این ویژگی‌ها وارد بطن کار شدند. یعنی ساخت یک مجموعه عروسکی برای مخاطب کودک تا هم او را پند و اندرز بدهد و به مدرسه رفتن تشویق کند هم الگوسازی رفتاری کند، البته این کار را به شیوه‌ای ظریف و هنرمندانه انجام دهد که مستقیم و رو نباشد.

به همین دلیل، موش‌ها و اجتماع آنها به عنوان شخصیت‌های محوری این مجموعه انتخاب شدند تا با قرینه‌پردازی روابط و مناسبات آنها با اجتماع آدم‌ها، به نوعی الگوسازی و پیام دادن دافعه‌برانگیز نشود.

در این شیوه داستان‌گویی، مخاطب بدون آن‌که از همان ابتدا مابه‌ازاسازی کرده و جایگاه خود و اطرافیانش را در درام پیدا کند و با اولین شعار و پیام اخلاقی هم پس بزند، ابتدا جذب کاراکترهای نمایشی شد که هم به دلیل شخصیت‌پردازی جذاب بودند هم به جهت ورود به روابط و مناسباتی که فقط به مدد دنیای درام و فانتزی امکانپذیر بود.

در مدرسه موش‌ها، انتخاب موش‌ها در واقع بچه‌موش‌ها به عنوان قهرمان اصلی یک جذابیت اولیه و بالقوه داشت که با تمرکز بر لوکیشن مدرسه و خارج نشدن قصه‌ها از محیط مدرسه و کلاس، این محوریت تا انتهای مجموعه حفظ شد.

این تمرکز و تداوم باعث شد بتدریج این موش‌های بامزه به کاراکترهایی ملموس و آشنا که عادات، تکیه‌کلام‌ها، نقاط ضعف و قوت و ... تبدیل شوند. آنها برای مخاطب جذاب شد و به دلیل بهره‌ گرفتن هوشمندانه از این ویژگی‌ها هیچ وقت تکراری و خسته‌کننده نشدند.

این ویژگی بیش از هر چیز به مرحله خلق شخصیت روی کاغذ و تطابق کاراکتر نمایشی با عروسک‌های طراحی شده بازمی‌گشت. شخصیت‌هایی که مشخص بود در تعامل تنگاتنگ نویسنده، عروسک‌ساز، عروسک‌گردان و صداپیشگان شکل گرفتند.

در واقع طراحی این کاراکترها با توجه به گروه سنی که قرار بود مخاطب این سریال باشند به شکلی سهل و ممتنع شکل گرفت و جذابیت اصلی خود را نیز از دل همین سادگی گرفت.

شخصیت‌های نمایشی که براساس یک ویژگی، نقطه ضعف یا قوت طراحی شدند و نامگذاری و طراحی شکل آنها هم بر همین اساس پیش رفت و باعث شد مخاطب کودک بتواند بسرعت آنها را بشناسد.

کاراکترهایی مثل کپل که شکمو بودن ویژگی متمایز‌کننده او بود و این ویژگی در همه رفتار و گفتار او خودنمایی می‌کند و شکم بزرگش با آن بلوز قرمز با خال‌های سفید همین وجه را برجسته می‌کرد.

در کنار شخصیت‌پردازی ساده و قابل درک و طراحی عروسکی متناسب با ویژگی‌های نمایشی، صدا و شکل بیان صداپیشگان این عروسک‌ها نیز نقش مهمی در باورپذیری آنها داشت و حمید جبلی به بهترین شکل ممکن صدای این عروسک چاق و شکمو را خلق کرد.

عینکی نمونه‌ای از شاگردهای زرنگ و منظم و مبصرمآب بود که همیشه عینک به چشم داشت و مهدی میگانی و رضا پرنیان‌زاده به جای او حرف می‌زدند. نارنجی حساس و زودرنج با تکیه‌کلام‌های خاصی که فاطمه معتمدآریا به آن جان می‌بخشید همیشه یک لباس نارنجی به تن داشت.

دم‌باریک یک بچه موش ساده و ضعیف بود که همیشه گول رندی‌های کپل را می‌خورد و خواهر کوچولویی به نام موش موشک داشت که می‌خواست زودتر به مدرسه برود. این کاراکتر با صدای ایرج طهماسب جان گرفت.

دم‌ دراز، شاگرد شر و شیطان کلاس بود که بیش از همه کپل و نارنجی را اذیت می‌کرد و راضیه برومند و مسعود کرامتی به جای او حرف می‌زدند.

سرمایی، خوش‌خواب و گوش دراز هم با تکیه بر نام‌هایشان از سرما، بیداری و صدا گریزان بودند و این ویژگی‌ها هر بار به گونه‌ای آنها را به قصه پیوند می‌داد. سرمایی با کلاه بافتنی که تابستان و زمستان روی سرش بود و صدای آزاده پورمختار، خوش‌خواب با آن چشمان نیم‌‌بسته و بالشی که انگار به گردنش چسبیده بود و صدای مجید شناور و راضیه برومند و گوش دراز با آن گوش‌های بزرگ که هر صدایی را زودتر از بقیه تشخیص می‌داد و همیشه ورود آقا معلم را به همه خبر می‌داد، با صدای مرحوم کامبیز صمیمی مفخم از دیگر کاراکترهای جذاب این مجموعه عروسکی بودند.

در نهایت آقای معلم تنها آدم بزرگسال این جمع عروسکی بود که با صدای زنگدار ناصر غفرانی دیالوگ‌هایش با بچه‌های کلاس در ذهن می‌ماند و بخصوص در دهه 60 الگوی یک معلم خوش‌اخلاق و دوست‌داشتنی بود.

مجموعه عروسکی مدرسه موشها با تکیه بر وجه هوشمندی مخاطب کودک و احترام به سلیقه آنها و دنیای تخیلی که در ذهن هر کودک گسترده است، آنچنان هدف و دغدغه اولیه خود را جدی گرفت که نه‌تنها محبوب دل کودکان دهه 60 شد بلکه به جهت نگاه جدی، ظریف و دغدغه‌مندی توانست بزرگسالان دهه 60 را نیز جذب کند و با یک تیر چند نشان را هدف قرار دهد.

قصه‌های هر قسمت از مجموعه با تکیه بر لوکیشن و شخصیت‌های نمایشی ثابت، به نوعی برگرفته از مسائل مبتلابه و ساده جاری در کلاس درس و روابط دانش‌آموزان و معلمشان بود که در عین قرینه‌پردازی ظریف، درام‌های ملموس و باورپذیر را با چاشنی طنز می‌ساخت آن هم با بهره گرفتن از امتیازاتی که تعمیم دادن به جمعیت موش‌ها به کار می‌داد.

این‌گونه بود که مدرسه موشها با آن ترانه تیتراژ که هر بخش آن را یک کاراکتر با تکیه بر ویژگی‌هایش همسرایی می‌کرد و ترانه «میرم مدرسه» که دم باریک با جیب‌های پر از فندق و پسته در راه مدرسه می‌خواند، نه‌تنها این موش‌های عروسکی را به کاراکترهای محبوب سه دهه برای کودکان و بزرگسالان چند نسل تبدیل کرد، بلکه به نوعی مهر تائیدی زد بر سلیقه هنری سازندگان خود که هر بار زاویه نگاهشان را معطوف به موضوعی کردند نتیجه کار با تکیه بر حساسیت‌ها و ذوق هنریشان منحصر به‌فرد و محبوب شد.

شاهد مثال آن هم مجموعه کارهای موفق مرضیه برومند در تلویزیون و «کلاه قرمزی» جبلی ـ طهماسب در تلویزیون و سه‌گانه‌شان در سینماست که سومین بخش آن این روزها روی پرده سینماهاست و مخاطبان آن نه فقط کودکان دیروز و امروز بلکه بزرگسالان دیروز و امروز هستند و این نکته را ثابت کردند که کار کودک هم می‌تواند واجد نگاه و سلیقه حرفه‌ای و ماندگار شود.

هوشمندی مخاطب کودک

وقتی نام عروسک‌گردان‌ها و صداپیشگان این مجموعه عروسکی را مرور می‌کنیم به افرادی برمی‌خوریم که امروز هنرمندانی صاحب سبک هستند و خلاقیت و توانایی خود را در رشته‌های مختلف به اثبات رسانده‌اند. از زوج طهماسب ـ جبلی تا معتمدآریا، پورمختار، کرامتی، مرحوم صمیمی مفخم و خانواده خوش‌ذوق برومند.

در واقع به این نکته تکراری اما حیاتی می‌رسیم که در دهه 60 نگاه جدی و حرفه‌ای به برنامه‌ها و مجموعه‌های کودک و کودکانه وجود داشت و همین ویژگی باعث شد امروز پس از گذشت سه دهه، این برنامه‌ها همچنان ماندگاری خود را حفظ کنند.

هم برای مخاطبان آن روزگار که با این آثار تجدید دیدار می‌کنند هم برای مخاطبان امروز که این مجموعه‌ها و برنامه‌ها همچنان برایش جذاب است و آنها را به کشفی جدید وامی‌دارد.

این نکته بخصوص در مقاطع اخیر از سوی برخی افرادی که قدم در وادی کار کودک ـ در سینما و تلویزیون ـ می‌گذارند ، جدی گرفته نمی‌شود و به گفته بهتر، کم‌سن و سال بودن مخاطبان هدف این برنامه‌ها بهانه‌ای می‌شود برای سهل‌نگری به وجوه هنری آثار کودکانه.

از کم‌توجهی به منطق داستانی و طراحی یک فیلمنامه حساب شده گرفته ـ که به نظر می‌آید از نظر مخاطب کودک ضرورتی ندارد و با چند ترانه و عروسک و تکیه بر منطق فانتزی می‌توان هر موضوع غیر منطقی، غیرقابل باور و شعار و پیام مستقیم را به خورد این گروه مخاطبان داد ـ تا وجوه هنری دیگر.

غافل از آن‌که کودکان باهوش‌تر از همه، بخوبی می‌توانند حس و حال، میزان دغدغه‌مندی و صداقت برنامه‌سازان را متوجه شوند و مهر تائید یا باطل به کار بزنند. (جام جم - ضمیمه قاب کوچک)

سحر عصرآزاد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها