پای صحبت‌های مادر شهید امیرحسین گشانی که فرزندش در نبرد ۱۲ روزه به شهادت رسید

شهید دهه هشتادی از زبان مادر

مادر، واژه‌ مقدسی است که فقط خالق مادر عظمت این مقام را می‌داند. برای فهم اندک زمینیان فرموده که بهشت را زیر قدم هایش قرار دادم.  چه کسی می‌تواند این مقام را درک کند، جز آنان که خدا نور معرفت را به قلب‌های‌شان رسانده و آنها را خاکبوس این آستان قرار داده و هرکسی که به این درگاه سر سایید حتما عاقبت به خیر خواهد شد.
مادر، واژه‌ مقدسی است که فقط خالق مادر عظمت این مقام را می‌داند. برای فهم اندک زمینیان فرموده که بهشت را زیر قدم هایش قرار دادم.  چه کسی می‌تواند این مقام را درک کند، جز آنان که خدا نور معرفت را به قلب‌های‌شان رسانده و آنها را خاکبوس این آستان قرار داده و هرکسی که به این درگاه سر سایید حتما عاقبت به خیر خواهد شد.
کد خبر: ۱۵۳۲۶۸۰
نویسنده سمیرا چوبداری - گروه دفاع مقدس
 
مادران همه مقدس‌اند اما مادران شهید جور دیگری. داغ دیده‌اند اما صلابت و صبرشان هر آدمی را به شگفتی می‌آورد. من در کنار مادر شهید امیرحسین گشانی حسی شبیه شرم و غروردارم. مادری که تنها پسرش را در راه الله تقدیم کرده. برایش آرزوها داشته اما دلش را در کنار رضایت خدا قرار داده و آرام است. خدایی که او را مادر و پسرش را شهید آفریده است.
 
لطفا خودتان و شهیدتان را برای ما معرفی کنید.
فریده گشانی مادر سرباز والامقام امیرحسین گشانی هستم.
 
چند فرزند دارید؟
دو فرزند. یک دختر و یک پسر که امیرحسین جانم به درجه شهادت نائل شدند.
 
شهید امیرحسین متولد چه سالی است؟
 امیرحسین متولد ۷ خرداد سال ۱۳۸۰ است.
 
تا چه مقطعی درس خواندند؟
تا مقطع فوق دیپلم دانشگاه امام حسین ادامه تحصیل داد که تصمیم به خدمت سربازی گرفت و قصد داشت بعد از اتمام سربازی تحصیلاتش را ادامه دهد.
 
مگر هرکسی که وارد دانشگاه امام حسین (ع) شود سربازی هم برایش حساب نمی‌کنند؟ بعد در دانشگاه امام حسین(ع) چه رشته‌ای خواند؟
خیر، تا زمانی که امیرحسین در دانشگاه تحصیل می‌کرد صحبتی از این موضوع نبود. رشته‌‌اش حسابداری بود.
 
وقتی رتبه کنکورش اعلام شد، چه حسی داشت؟
چون هوش و ذکاوت امیرحسین به همه ما ثابت شده بود مطمئن بودیم رتبه خوبی کسب می‌کند. روزی که نتایج کنکور را اعلام کردند، امیرحسین به من زنگ زد و با خوشحالی و ذوق گفت: «مامان رتبه‌ام‌ سه رقمی شده و ۱۲۳ کشوری شدم» که از خوشحالی زیاد برای امیرحسین جشن گرفتیم.
 
برنامه شهید امیرحسین برای کار و زندگی‌اش چه بود؟
قصد داشت در همان دانشگاه امام حسین(ع) ادامه تحصیل بدهد و در رشته خودش مشغول یک کار دولتی شود. اهل ورزش بود. مدتی مشغله‌اش زیاد شده بود و کار و خدمت سربازی اجازه نمی‌داد ورزش کند ولی تصمیم داشت بعد از سربازی، ورزش را جدی‌تر ادامه دهد.
 
تا به حال از شهادت حرف زده بود‌؟
امیر حسین شخصیت خیلی آرامی داشت اما در کتاب‌هایی که تهیه و مطالعه می‌کرد کتاب غزل ایستادگی و کتاب شهید را در قفسه کتاب‌هایش داشت و در کلیپ‌هایی که گاهی درباره شهدا در فضای مجازی به چشم‌ ما می‌خورد، می‌دیدیم کلیپ‌ها را لایک کرده. یک مورد که بارها و بارها نگاه کردم و با آن اشک ریختم کلیپ شهید باکری بود که لحظه شهادتش به شهید احمد کاظمی بی‌سیم می‌زند و می‌گوید: «احمد بیا اینجا... کاش اینجا بودی و می‌دیدی چه ده باصفاییه...» امیرحسین به شهید زبرجدی ارادت خیلی خاصی داشت. بعد از شهادتش من تصمیم گرفتم دلنوشته روی سنگش را از روی سنگ شهید زبرجدی بردارم که:
عده‌ای در عشق بی حد می‌شوند؛ مانند تو.
 
آرزوی خاصی داشت؟
یکی از آرزوهایش این بود که کربلا برود و تصمیم گرفته بود امسال با پدرش اربعین کربلا باشد که شهادتش مصادف شد با دهه اول محرم.
 
چند ماه از خدمت شهید در فراجا می‌گذشت؟
امیرحسین دی ۱۴۰۲ عازم شد. یک سال و شش ماه و دو روز خدمت کرد و سه ماه به پایان خدمتش مانده بود. امیرحسین سرباز ارشد حفاظت اطلاعات بود.
 
اخلاق خاصی داشت که زبانزد باشد یا همه او را به آن بشناسند؟
همه امیرحسین را به هوش زیاد و باادب بودن و اخلاق‌مداری‌اش می‌شناختند. بین تمام اطرافیان نمونه و الگو بود. اخلاق خاصش آرامشی بود که به همه تزریق می‌کرد. حتی اگر دقت کنید در عکسش با لبخندش آرامش خاصی را به مخاطب می‌دهد و همه به خنده‌رو بودنش او رو می‌شناسند.
 
از روز آخری که با او وداع کردید، بگویید.
ساعت ۵:۳۰ صبح دوم تیر ماه از او خواستم کمی دیرتر به محل خدمت برود. با سروصداهای زیادی که به گوش می‌رسید خیلی دلشوره داشتم. ولی امیرحسین تاکید می‌کرد نه من باید به موقع به محل خدمت برسم. وقتی رفت طبق عادت زیر گلویش را بوسیدم و برایش آیت‌الکرسی خواندم. به خدا سپردمش و بدرقه‌اش کردم و آخرین مکالمه ما این بود که گفت: «من رسیدم خیالت راحت.»
 
چیزی به او گفتید؟

به خدا سپردمش. گفتم: «مراقب خودت باش مادر.»
 
چطور از شهادت امیرحسین مطلع شدید؟

به سختی ما را مطلع کردند. امیرحسین سه روز زیر آوار بود. امید داشتم زنده بیرون بیاید. بعد از یک هفته خبر شهادتش را به ما دادند و ناامید شدیم. واقعیت این که خبر را به طرز غیر‌منتظره و بسیار بدی به گوش ما رساندند.
 
از این که مادر شهید هستید، چه حسی دارید؟

هرچند بودنش و داشتنش و حس کردن آغوشش و صحبت‌های متین و دلنشینش را دیگر ندارم و برایم خیلی سخت است اما به داشتنش چه در زمانی که بود افتخار می‌کردم و چه الان که باعث افتخار یک ملت است. پسرم مثل همیشه مادرش را سربلند کرد و با نشانه‌ها و معجزاتی که بعد از شهادتش دیدم به این موضوع رسیدم که در مرتبه‌ای عالی و متعالی است.
 
شما سال قبل روز مادر کجا بودید؟ امیرحسین برای شما چه کار کرد؟

سال قبل من روز ولادت حضرت زهرا(س) کربلا بودم. امیرحسین متن خیلی زیبایی برام پیامک کرده بود و انتهای پیامک نوشته بود: «عمرم رو عمرت مامان.»وقتی پیامک راخوندم به انتهایش که رسیدم دلم تپیدیعنی چی عمرم روعمرت مامان. به تهران که آمدم یک روز به امیرحسین گفتم: «امیر، مامان جان اون چه پیامکی بود، خدا نکنه خدا از عمر تو کم کنه بده به من. خدا از عمر من به تو و خواهرت بده» و امیر گفت: «مامان جان چیزی نگفتم که...»و یه لبخند کوچیک زد. امسال امیرحسین کنار من نیست و بارها بعد از شهادتش باخودم مرور کردم که تو همون حرم امام حسین(ع)، حضرت زهرا(س) صدای امیرحسین من رو شنید و نامه شهادتش رو امضا کرد.
 
وقتی دلتنگ می‌شوید چه می‌کنید؟

وقتی دلتنگ می‌شوم با او صحبت می‌کنم وبعدبه طورعجیبی آرامش خاصی به من می‌ده.با قرآن وذکر خودم را آرام می‌کنم.
 
در آخر اگر صحبتی دارید بفرمایید.

امیرحسین، جانش را فدای عهد و پیمانش کردو تکلیفی که به گردن داشت را به درستی انجام داد. عهدی که با خدا و پیمانی که با همرزمانش بسته بود.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها