مرد جوان وقتی مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، درباره ماجرای زندگیاش گفت: همیشه سعی میکردم برای همسرم بهترینها را فراهم کنم اما هر بار که به نظر میرسید همه چیز خوب پیش میرود، یک دعوای کوچک شروع میشد و همه چیز بههم میریخت. آن روز، وقتی لباسهایم را در سطل زباله دیدم، انگار دنیا بر سرم خراب شد. این کار او نشان داد که دیگر هیچ احترامی برای من قائل نیست. نمیتوانستم این تحقیر را تحمل کنم. ما هر دو جوان بودیم و عاشق، اما هر بار که به یکدیگر نزدیک میشدیم، یک سوءتفاهم یا یک لجبازی کوچک همه چیز را به هم میریخت. نمیدانم چرا نمیتوانستیم با هم صحبت کنیم و چرا نمیتوانستیم احساساتمان را به درستی بیان کنیم. ما عاشق هم بودیم، ولی همیشه لجبازی بر سر زندگیمان سایه انداخته بود. تا اینکه آخرین بار، وقتی بر سر لباس پوشیدن با یکدیگر بحث کردیم، فردای آن شب، فرانک تمام لباسهایم را در سطل زباله انداخت. من به او گفتم که به خاطر این رفتار نمیتوانم دیگر با او زندگی کنم. احساس میکردم که دیگر نمیتوانم به او اعتماد کنم. هر دوی ما باید یاد بگیریم چگونه در کنار هم باشیم، نه اینکه به هم آسیب بزنیم. برای همین من دیگر از زندگی کردن در کنار این زن خسته شدم. دیگر نمیتوانم او را تحمل کنم.
در این لحظه، زن جوان نیز به قاضی گفت: من نمیخواستم اینطور شود. فکر میکردم با این کار میتوانم او را متوجه اشتباهاتش کنم. اما نمیدانستم که این فقط باعث میشود او بیشتر از من دور گردد. من فقط میخواستم یک نشانه باشد، یک علامت که نشان دهد من هم احساسات و نیازهایی دارم. اما حالا میبینم چقدر اشتباه کردم. ما هر دو در این ماجرا سهم داریم. من هم باید یاد بگیرم که چگونه با احساساتم کنار بیایم. ولی مجتبی هم مقصر است. او همیشه در دعواها، مرا تخریب میکند. از تحقیرها و توهینهایش خسته شدهام. هربار از احساساتم حرف میزنم، مسخرهام میکند یا غر میزند. بارها سر موضوعات کوچک با من جر و بحث کرده است. هر بار میخواهد حرف خودش را به کرسی بنشاند. اصلا به خواستههای من توجهی نمیکند. آخرین بار وقتی به او گفتم فلان لباس را بپوش چون بیشتر به تو میآید، اصلا به من اهمیتی نداد. من هم ناراحت شدم. مجتبی هم شروع کرد به داد و فریاد. دیگر از این رفتارهایش خسته شده بودم. برای همین از روی عصبانیت تمام لباسهایش را دور انداختم. میخواستم به دلیل رفتارهایش از او انتقام بگیرم.
در پایان نیز قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند، او آنها را به یک مشاوره خانواده معرفی کرد تا شاید اختلافشان از این طریق حل شود و به زندگی با یکدیگر ادامه دهند.
تمرین مهارتهای مذاکره
سارا شقاقی، روانشناس دراین خصوص میگوید:روابط زناشویی به عنوان یکی از پیچیدهترین وحساسترین نوع روابط انسانی، نیازمند توجه ومراقبت مستمر است. یکی ازاصلیترین دلایل بروز بحران در روابط زناشویی، عدم توانایی در برقراری ارتباط مؤثر است. زن یا مرد به جای بیان احساساتشان، به لجبازی و انتقامجویی روی میآورند. این نوع رفتار نه تنها مشکلات را حل نمیکند، بلکه آنها را تشدید میکند.همچنین بسیاری از افراد به جای بیان احساسات خود، آنها را سرکوب میکنند. این سرکوب احساسات میتواند به بروز رفتارهای ناپسند و در نهایت به فروپاشی رابطه منجر شود. از طرفی احترام نیزیکی ازارکان اساسی هررابطه است.وقتی یکی از طرفین به طرف دیگر بیاحترامی کند، این عمل میتواند به احساس تحقیر و شکست در طرف مقابل منجر شود. رفتارهای لجبازانه و انتقامجویانه، به ویژه در زمانهای بحران، میتواند به آسیبهای جدی به رابطه منجر شود.این نوع رفتارها معمولا نتیجه عدم توانایی درمدیریت احساسات و درگیریها هستند. همچنین به نظر من، زوجها باید یاد بگیرند چگونه به طور مؤثر با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. این شامل بیان احساسات، شنیدن فعال و ایجاد فضایی امن برای گفتوگو است. مشاورههای زناشویی میتواند به زوجها در این زمینه کمک کند. یادگیری نحوه مدیریت احساسات و بیان آنها به شیوهای سالم، میتواند به پیشگیری از بروز بحرانها کمک کند. این شامل یادگیری تکنیکهای آرامشبخشی و کاهش استرس میشود. در آخر نیز باید بگویم که زوجها باید یاد بگیرند که چگونه تعارضات را به شیوهای سازنده حل کنند. این شامل تمرین مهارتهای مذاکره و یافتن راهحلهای مشترک است.
برای حفظ و بهبود یک رابطه، لازم است که هر دو طرف به طور فعال در آن سرمایهگذاری کنند. این شامل صرف زمان با یکدیگر، انجام فعالیتهای مشترک و ایجاد خاطرات مثبت است.