بخش زیادی از ادبیات هرسرزمین به احساسات مادرانه میپردازد ولی این کتاب به زیبایی از پدرانهها مینویسد؛ پدرانههایی که شاید همیشه در حاشیه بوده وهستند. شاید خواندن سطرهایی از کتاب از اوج احساسات پدری نسبت به فرزندش که حتی هیچ خاطرهای از او ندارد، همه را به تعجب وادارد. چند جمله از کتاب بخوانیم: «باید میپذیرفتم که بچهام دیگر نیست و بعد سعی میکردم با غمش روبهرو شوم و فرصت پیدا کنم که در وجودم تهنشین شود. باید بیتعارف بغضم را میشکستم و اشک میریختم. باید تنها گریه میکردم. باید در تجربهای عجیب خبر بد را به کسی میدادم و بعد منتظر میماندم تا دلداریام بدهند و آرامم کنند. شاید برایشان سخت و ثقیل بود حس کنند آدمی از بین ما رفته. کسی که نهفقط دست و پا و چشم و صورت که حتی خاطرهای برایمان ندارد. فکر میکنند فوقش یک نطفه چندهفتهای چند میلیمتری که چیزی بیشتر از یک کلونی سلولی نبوده، دیگر نیست.»
سختگیری مادر و آسانگیری پدر
گاه بعضی از مادرها فکر میکنند به تنهایی باید عهدهدار تربیت فرزندشان شوند. آنها پدر را در اصول تربیتی و اخلاقی همسو با خود نمیبینند و این شکایت همیشه از سوی آنها مطرح شده است. در اغلب موارد که زن و شوهری در تربیت فرزند دچار مشکل میشوند، مسأله اصلی سختگیری زیاد مادر وآسانگرفتن پدر است. درفصل بچه آدم نوشته آقای مهدی حمیدی پارسا، به این مشکل تربیتی پرداخته میشود.سختگیری مادر و سهلانگاری پدر، وضعیتی است که بهطور قطع میتوان گفت برای تمام خانوادههای جوان در تربیت فرزنداول اتفاق میافتد.اکثر پدرها بامادران سختگیرهمراه نمیشوند ولی دراین فصل پدر به آزمایش تمرینهای روانشناختی روی فرزند تن میدهد و تمام قوانینو قواعد دستوری مادر در خانه اجرا میشود اما بعد از دو سال پدر به باور دیگری میرسد که آن را بسیار زیبا برای دیگر پدران نوشته است.باز هم بخشی از کتاب را با هم مرور کنیم: «رفتم سراغ کتابهای تربیت فرزند و فرزندپروری و چگونه با دختران خود رفتار کنید؛ کتابهای خوبی که اضطرابم را بیشتر میکردند. حرفشان این بود که تربیت و شکلدادن به شخصیت فرزند از بدو تولد آغاز میشود. برخی حتی پیشتر هم رفته بودند؛ آنهایی که میگفتند تربیت بچه از ابتدای بارداری آغاز میشود. این کتابها همهچیزراسختوپیچیده میکنندوتربیترابهدغدغهای پیچیده برای والدین مبدل میسازندوبهگمانم مقصران اصلی بیتربیتشدن بچهها همینها هستند؛ همینها که میخواهند تا کودک چشم باز میکند تربیتش را خیلی سفت و سخت شروع کنند.»
دریایی از بایدها و نبایدهای روزانه
این خانواده با سختگیری در امر تربیت، فشارهای زیادی را به خود و دختر کوچکشان تحمیل کردند و در آخر پدر با حرف دختر هفتهشتسالهشان به خود آمده و به این رویه پایان میدهد. نظریه یا تجربه آقای حمیدی پارسا در تربیت بسیار کارآمدتر و خواندنیتر از دیگر کتابهای تربیتی است: «اگر میخواهی بچهات را تربیت کنی، خودت را کنترل کن. همین قدر شعاری و همین قدر تکراری و البته همین قدر مهم. اگر بخواهم ساده بگویم اینطور میشود: اگر میخواهی بعد از چند سال تلاش فداکارانه برای تربیت، بچهات روزی توی چشمهایت زل نزند و بهت نگوید تو اینطور فکر میکنی، ولی من اینطور فکر نمیکنم.»
مادرها فکر میکنند برای تربیت فرزند باید او را در دریایی از بایدها و نبایدهای روزانه غرق کرد، بدون اینکه لحظهای به لذتبردن از زندگی در کنار این فرشتههای معصوم بیندیشند. گاه باید دخالتنکردن و نگاه بیکلام پدرها را جور دیگر معنا کرد. آنها هم میخواهند فرزندشان را کنترل کنند یا بهتر بگوییم مواظبشان باشند اما فقط شیوهشان با مادرها متفاوت است.
شاید عده زیادی از ما تصورشان از پدر و مادر خوب این باشد که تمام نیرو و جوانی خود را باید به پای فرزندشان بگذارند و در آخر با پیرشدن پدر و مادر، فرزند هم باید جوانیاش را به پای مواظبتکردن از پدر و مادر پیرش هدر بدهد؛ یعنی یک دور باطل و آزاردهنده، اما آیا هدف از خلقت ما انسانها تنها همین امر بوده و هست؟