کارتون فقط سرگرمی نیست
شرکت دیزنی با تولیدات خود همواره جریانی تاثیرگذار در امور اجتماعی بوده است. برای همین با شروع تغییرات اجتماعی و شروع جنبشهای فمینیستی شخصیتهای دخترمنفعل راکه درانتظار یک ناجی وعشق واقعی وبوسه عاشقانه میماندند،کنار گذاشت. دخترهایی که باعث ایجاد رویای پرنس چارمینگ(همان شاهزاده با اسب سفید خودمان) برای مخاطبان خود شده بودند. دیزنی درچرخشی آگاهانه و هدفدار، چهره این قهرمانان زن خود را ازدختران زیباروی منتظر به دخترانی بلندپرواز، منتقد و حتی شورشی و هنجارشکن تغییر داد. این که این تغییرات خوب است یا بد، به شرایط اجتماعی و بازه تاریخی ومسائل سیاسی وابسته است. اما این که به طور نامتوازن فقط به نشان دادن چهرهای قوی از یک جنس و طیف سنی خاص میپردازد، میتواند در درازمدت منجر به اشکالاتی شود.
تلاش برای الگوسازی همگانی
در ادامه این تغییرات،نوبت به صحنه آوردن اقلیتهای نژادی بود. اگرتا پیش ازاین همه شخصیتهای مثبت دختر وپسرهای سفیدپوست موطلایی و چشمآبی خواستگاه سلطنتی بودند، حالا با قهرمانهایی داستان را دنبال میکنیم که سیاهپوست، سرخپوست یا اهل شرق آسیا بودند. این قهرمانها لزوما ثروتمند یا شاهزاده نبودند و حتی با تلاش از صفر شروع میکردند تا به هدف خود برسند. نمونه برجسته اینها تیانا در انیمیشن شاهدخت و قورباغه و همچنین مولان است. سال گذشته هم بازسازی پری دریایی کوچک را به صورت لایو اکشن اکران کردند که شخصیت اصلی یک پری دریایی سیاهپوست بود و نظرات مختلف و موافق زیادی را به دنبال داشت. این نوع بازنمایی غیرسفیدپوستها در انیمیشنها در ظاهر نشانه پذیرش اقلیتها در جوامع غربی یا تلاش برای ترویج آنهاست اما هالیوود و از جمله دیزنی آنقدر در این کار زیادهروی کردهاند که به نوعی دیگر باعث ایراد و انتقادهای گسترده شده است.
دنیای عجیب دیزنی
مرحله بعد تغییرات، کمک به ترویج مقوله همجنسبازی و لگبت درآثاری بود که مخاطب اصلیاش کودکان و نوجوانان سراسر دنیاهستند. این حرکت جدید نیست و از اوایل قرن ۲۱ نمونههایی از شخصیتهای لگبت در کارهای دیزنی و شرکت وابستهاش پیکسار حضور داشتند. یکی از موارد جنجالی این حوزه دو زن همجنسباز در انیمیشن داستان اسباببازی۳ بود که در پس زمینه خروج شخصیت اصلی از مهدکودک دیده میشدند. این صحنه چند ثانیهای باعث اعتراض بسیاری از والدین آمریکایی شد و خواهان حذف آن بودند. انیمیشن بازلایتیر به صورتی عیانتر صحنه بوسه یک زوج همجنسباز خانم را نشان داد. سال ۲۰۲۱ انیمیشن رایا و آخرین اژدها و همچنین لوکا نیز دو شخصیت همجنسباز دارد که به صورت ضمنی و استعاری مطرح شده است اما آخرین دستاورد دیزنی در این مورد، انیمیشن دنیای عجیب است که شخصیت اصلی آن پسری همجنسبازاست. پسری که گرایش خودرا علنی کرده و خانوادهاش هم از او حمایت میکنند. همه این انیمیشنها با سانسور یا حتی بدون حذفیات تصویری و کلامی به فارسی دوبله شده است.
طلسم دیزنی
تا اینجا دیزنی نشان داده که کاملا در خدمت سیاستهای ضد خانواده بوده و به اسم همراهی با تغییرات اجتماعی و جنبشهای روز، یکی از طلایهداران ترویج سبک زندگی غیرتوحیدی و خلاف فطرت انسانی است. اما بعد این مقدمه برگردیم به داستانهای قدیمی و زیربنای تشکیل دیزنی: قصههای پریان. قصههای پریان فرمولی ساده دارد: شاهدختی که اسیر چنگال یک جادوگر است و شاهزادهای که به خاطر عشق به دختر حاضر است خطر کند و او را نجات دهد. در پایان این رویارویی جادوگر میمیرد، طلسمهایش خنثی میشود، دو عاشق به هم میرسند و تا آخر عمر به خوبی و خوشی با هم زندگی میکنند. عنصر جادو از اصلیترین بنمایههای انیمیشنهای معروف و محبوب دیزنی است. عمده این داستانها بر اساس قصههای عامیانه و افسانههای قدیمی پیشینیان ماست که دلیل وقوع رخدادهای دنیا را نمیدانستند و برای توجیه آن به جادو باور پیدا کرده بودند.
فانتزی یا واقعیت
البته که مسأله جادو صرفا افسانه و دروغ نیست و انسان در طول تاریخ با آن برخورد ملموس داشته است. مواجهه بشر با این مقوله ماورایی هم در کتب تاریخی ذکر شده است. سؤال مهم این است که در ادبیات و سینمای امروز نیروی مقابل این شر را چگونه نشان میدهند. از منظر ادیان توحیدی، استفاده از جادوی سیاه وشیطانی درزمانه پیامبران مختلف هم مطرح بوده که اوج آن در زمان سلیمان نبی ثبت شده است. همواره افرادی بودهاند که در تقابل بین خیر و شر درجبهه شیطان بودهاند و خدمت او را کردهاند تا بتوانند از جادو و قدرت آن برای مقاصد کثیف خود استفاده کنند. از آن سو پیامبران و اولیای الهی با اتکا به قدرت الهی و اذن او این نیروی منفی را خنثی یا قفل کردهاند. آیا ما هیچوقت درفیلمها و انیمیشنهایی با محتوای جادو و به خصوص جادوی سیاه و شیطانی این نیروی الهی را دیدهایم؟ اگر بخواهیم به طور اختصاصی انیمیشنهای دیزنی را بررسی کنیم، میبینیم در داستانهای قدیمیتر نیروی مقابل طلسم جادوگر بدجنس، معمولا نیروی عشق بوده؛ مثل سفیدبرفی یا زیبای خفته. در داستانهای متاخر به جای نیروی عاطفی عشق، ایمان و باور به نفس جایگزین شده است. اگر زمانی شخصیت دختر منتظر مینشست تا عاشق او را نجات دهد، حال شخصیت اصلی که در بیشتر موارد دختر است، دست روی زانوی خود میگذارد و در مسیر سفر قهرمان خود به رشد و درکی متفاوت از ابتدای داستان میرسد. این رشد و شناخت کمکش میکند نیروی شر را به زمین بزند و بتواند سرزمین یا قبیلهاش را نجات دهد، تغییری در سبک زندگی مردمش ایجاد کند یا خود را به اطرافیان ثابت نماید. در این رهگذر ما همچنان نشانی از نیروی الهی نمیبینیم. همه جزئیات و عوامل یاریرسان به شخصیت، طوری چیده شده که حتی اگر ماورایی هم باشد باز خاستگاهی وابسته به مادیات داشته باشند. مثلا روح پدر درگذشته شخصیت یا موجودی افسانهای برخاسته از افسانههای محلی در برابرش ظهور میکند و به او انگیزه و خودباوری لازم را برای ایجاد تغییر و شکستن جادو میدهد!
سال به سال، دریغ از پارسال
دیزنی که مدتی از این سبک قصهها دور شده بود، در صدمین سالگرد تاسیس، با قصه جدیدی درباره جادو و شکستن طلسم دوباره به اصل خود رجوع کرد و بعد از سالها انیمیشنی ساخت که با روزی روزگاری پادشاهی بود... شروع میشود. اما این بار خبری از شاهدخت منفعل نیست. قهرمان داستان، آشا، دختری است از تبار آفریقایی-اسپانیایی و خانوادهای معمولی. او به شدت به آرمانهای پادشاه و شهرش وفادار است. شهری که پادشاه مگنیفیکو تاسیس کرده تا آرزوهای انسانها را برآورده کند. هر کسی وارد این شهر میشود در جستوجوی تحقق آرزوهایش است و در بدو ورود آرزویش را تقدیم مگنیفیکو میکند تا او با کمک نیروی جادو که فراگرفته آن را روزی برآورده کند. نیروی جادوی این داستان به خودی خود بد نیست. اما مگنیفیکو به اتکای جادوی خود به مرور تبدیل به فردی خودکامه و زورگو شده است و از جادو به صلاحدید خود استفاده میکند. اوضاع شهر از روزی به هم میریزد که آشا متوجه این ویژگی دیکتاتورمابانه پادشاه میشود. گرچه در ابتدا اقدام خاصی انجام نمیدهد اما وقتی زیر آسمان شب با دل گرفته آرزو میکند بتواند آرزوهای مردم را آزاد کند، ستارهای فرو میافتد و با نیروی جادویی خود به او کمک میکند تا با پادشاه روبهرو شود.پادشاه شورش آشا را تحمل نمیکند و سراغ کتاب جادوی سیاه میرود؛ جادویی که در گنجهای با طلسم مهر و موم شده و فقط خودش به آن دسترسی دارد. او برای خود این حق را قائل است که برای حفظ قدرتش حتی از این کتاب مخوف استفاده کند تا مردم معترض را به بند بکشد. اما مقاومت و اتحاد مردم در برابر او، حتی جادوی سیاه را هم شکست میدهد. پس از شکست پادشاه و آزاد شدن آرزوها، مردم به این نتیجه میرسند که برای تحقق آرزوهایشان باید تلاش کنند، نه آن که بنشینند و دست روی دست بگذارند تا دیگری برایشان تصمیم بگیرد.
آرزویی که محقق نشد
این خلاصه داستان سرشار از انواع و اقسام پیامهای غیراخلاقی، اجتماعی وحتی سیاسی کوچکترین قرابتی با هدف اولیه والت دیزنی ندارد. داستانی به شدت سطحی، کلیشهای و پرازشعار که مملو ازاستعارههای مختلف است. اصرارسازندگان آن به استفاده از صد المان از انیمیشنهای قبلی دیزنی ملغمهای توخالی رادرمعرض دید بینندگان ومنتقدان گذاشته است. این بار نه دیگر با کارتونهای پریان قدیمی دلربا سروکارداریم که حداقل برای مدتی دررویایی خوش وافسانهای فرو برویم ونه با داستانهای جنجالی و تاثیرگذار قهرمانهای خودساخته که باعث ایجاد انگیزه میشوند. ما برای چندمین بار در سالهای اخیر با یک دیزنی روبهرو هستیم که به قیمت شکست در گیشه و امتیاز پایین منتقدان، دنبال اشاعه و عادیسازی جنبشهای روز غرب است. اصرار عوامل و استودیوهای مختلف دیزنی بر ترویج نگاهی سطحی و بیحاصل نسبت به اقلیتهای نژادی (فیلم پری دریایی کوچک) یا اشاعه گرایشهای منحط جنسی (انیمیشن دنیای عجیب) باعث شده چند کار آخرش ضرر مادی و تخریب برندش را به دنبال داشته باشد. حالا در انیمیشن آرزو داستانی را میبینیم که ترکیبی از همه داستانهای تکراری است و شعارهایش به شدت توی ذوق میزند. میخواهد به بیننده القا کند دست از آرزوهایش نکشد و آزاده باشد. آن هم در شرایطی که دنیا چندماه به طور زنده شاهد یک نسلکشی ترسناک و وقیحانه بوده است. این دیزنی طرفدار آزادی و آزادگی، در جنگ نابرابر اسرائیل و غزه علنا به نفع اسرائیل موضعگیری میکند و حتی نگرانی و ترسی از بایکوت جدی مردم کشور خود و سایر کشورها ندارد. این سؤال در نهایت باقی میماند که مگر ارزش آرمانهای صهیونیسم برای کمپانیها و سیاسیون آمریکایی چقدر بالاست که به قیمت نابودی برند خود حاضرند تحت هر شرایطی حامی آن باشند. در این شرایط واکنش ما به این اتحاد آنها در باطل خودشان چیست؟ آیا ما هم برای حق و حقیقت دست در دست هم میدهیم یا فقط مصرفکننده منفعل القائات آنها هستیم؟