«زمانه» ترکیب بازیگران مطمئنی هم داشت؛ از بزرگانی مثل حسین محجوب و فریبا متخصص و مهرانه مهینترابی تا جوانترهایی نظیر هومن برقنورد، حمید گودرزی، پریناز ایزدیار و شهرام قائدی که اغلب قبل و بعد از این سریال همچنان سطحی استاندارد از بازیگری را در کار خود ارائه کردند؛ کما این که اغلب این بازیگران در «زمانه» نقشهایی را بازی کردند که بعضا تفاوت چشمگیر داشت با سایر آثار کارنامه آنها از جمله حسین محجوب که نقشی دوپهلو و در ابتدا کاملا منفور و به تدریج محبوب را بازی کرد یا فریبا متخصص که برخلاف همیشه نقش مادری را بازی کرد که زیاد توجهی به این ندارد که رفتار و کردارش ممکن است به نفع خانواده نباشد.
فریبا متخصص بازیگر سریال زمانه همزمان با اولین پخش سریال درباره چرایی اقبال مخاطب به سریال گفته بود: وقتی کارگردان سریال شبیه یک پدر خانواده با عوامل گروهش برخورد میکند، باعث میشود که شما به عنوان بازیگر، سختترین شرایط کاری را بتوانید تحمل کنید. در سریال زمانه حتی برای بازیگری که قرار بوده یک سکانس در کارش بازی کند هم حساسیت و سختگیری وجود داشته و هیچ تفاوتی بین سیاهیلشکر و بازیگر نقشهای اصلیاش وجود ندارد. در عین حال در سریالی مثل زمانه هیچکس قهرمان نیست، هیچکس سیاه و سفید نیست، همه خاکستریاند. همه به نوعی وزنههای داستان هستند و تاثیری که هر کدام بر سرنوشت دیگری میگذارد کاملا متفاوت است.
تفاوت قائلنشدن بین بازیگر اصلی و هنرور(سیاهیلشکر) و در عین حال پرداخت واقعگرایانه از همه شخصیتها به گونهای که شبیه به آدمهای واقعی اجتماع باشند همان ویژگیهای خوبی است که زمانی سببساز تولید سریالهای ماندگار برای تلویزیون شد و ازجمله سببساز تولید سریال زمانه.
سالها بعد از تولید و پخش اول باره زمانه، نهتنها در تلویزیون بلکه در پلتفرمها با فراوان محصول نمایشی مواجهیم که از منظر زرق و برق و رنگ و لعاب، حسابی مجذوبکنندهاند ولی فقط کافی است که یکی دو اپیزود از این سریالها را ببینیم تا دریابیم از نظر سطح بازیگری و کنارش شخصیتپردازی، چقدر عقبافتاده بوده و چقدر تنبلمآبانه تولید شدهاند. برای آن که قیاس کاملتر باشد میتوان همین سریال زمانه را با سریال تاره کارگردانش «جیران» مقایسه کرد. با این که اساسا جیران، سریالی ظاهرا در گونه تاریخی است ولی پایه ماجراها روایت عشقی است که یک طرفش جیران است و اضلاع دیگرش ناصرالدینشاه و سیاوش و بخش عمده زمان سریال به فراز و فرودهای عشق و فراق اختصاص دارد یعنی زیربنای یک رمانس کامل در جیران وجود دارد؛ درست مانند سریال زمانه که عشق بهزاد به ارغوان پایه بسیاری از اتفاقات بود. با این حال آنچه در زمانه وجود داشت و جیران از آن بیبهره است، نداشتن داستانهای جذاب منطبق با خط اصلی داستان برای شخصیتهای مختلف سریال است. در زمانه نهتنها بهزاد و ارغوان داستان پیچیده زندگی خود را داشتند و هر کدام هم برای آینده، نقشههایی دستنیافتنی در سر داشتند بلکه کاراکترهای مکمل از حسام(دایی بهزاد) گرفته تا عمه بهزاد، دخترعمو و نامزد بهزاد، منوچهر(داماد خانواده بهزاد)، مهران نیکخواه(مدیر ارغوان)، دکتر داوودی و... هر کدام داستان زندگی مخصوص خود را داشتند که شخصیتهایی ملموس برای سریال میساخت.
در سریال جیران با این که تاریخ میتوانست مجالی باشد برای خلق کاراکترهای داستانگوی مختلف ولی به غیر از یکی دو شخصیت مثل میرزا آقاخان نوری(با بازی امیر جعفری) و خواجهباشی(با بازی محمد شیری)، مابقی اغلب بلاتکلیف و نوعی کلیشهگرا هستند. سریال حتی نتوانسته از وجه حرمسرایی خود-که لابد کپیبرداری از سریالهای ترکیهای است- برای داستانسازی استفاده کند و همین است که همه زنان شاه تقریبا رونوشت برابر اصل هم هستند و همه خواجههای دربار تقریبا مثل هم رفتار میکنند. زدن به دل تاریخ میتوانست عاملی باشد برای آن که کارگردان در فلاشبکهایی به گذشته قاجار رجوع کند و فیالمثل در ذکر خاطراتی هم چگونگی تشکیل قاجار را ببینیم و هم از آغامحمدخان رونمایی کند. این رجوعها میتوانست تزلزل امروزی ناصرالدینشاه را هم توجیهپذیر کند. عین این فلاشبک در سریال زمانه و با ساخت و پرداخت ماجرای قتل پدر بهزاد به دست عمویش دیده میشود که به قدر کافی تعلیق دارد و موتور محرکه بسیاری از اتفاقات سریال است.
در سریال زمانه حتی برای کاراکترهای فرعی مانند منوچهر(شوهرخواهر بهزاد) داستان کافی ایجاد شده بود و به واسطه همین کاراکتردوز طنازی سریال بالا رفته بود تا تلخی سریال را تعدیل کند. این چیزی نیست که در جیران موجود باشد چون اساسا حتی برای کاراکترهای اصلی هم آن قدر بار داستانی پر و پیمان نمیبینیم و بخش عمده داستان برمبنای خطی پیش میرود که در همان پنج قسمت ابتدایی ارائه شده بود.
این که چرا «زمانه» همچنان مخاطب دارد و تماشایش لذتبخش است قطعا بیارتباط با سطح توانایی کارگردان است. به هر حال حسن فتحی همچنان در اجرا کارگردان کاردانی نشان میدهد و نمیشود گفت کارگردانی را فراموش کرده. پس چرا «جیران» نمیتواند آن چیزی باشد که باید؟ مساله شاید به تفاوت ساختار سریالسازی در تلویزیون و پلتفرمها بازگردد. در تلویزیون عمدتا تلاش میشد به غیر از تهیهکنندگان کاربلد از نوعی نظارت کیفی روزآمد برای سریالها استفاده گردد. آن نظارت کیفی ولو به قیمت این که گاهی به ممیزیهای سختگیرانه منجر میگشت ولی درنهایت سطح کیفی سریال را از حدی پایینتر نمیآورد و همین باعث میشد حتی ملودرامهایی کاملا معمولی بتوانند مخاطب داشته باشند و مخاطب را سرگرم کنند. البته اگر نسبی بسنجیم همچنان اغلب کارگردانانی که از تلویزیون به شبکه خانگی وارد شدهاند از منظر سطح کار بسیار موجهتر از کارگردانانی هستند که بیسابقه سریالسازی در تلویزیون وارد شبکه خانگی شدهاند. به عنوان مثال افرادی مثل حسین سهیلیزاده و رامین عباسیزاده و داوود میرباقری که سریالهای «ملکه گدایان»، «احضار» و «شاهگوش» را در شبکه خانگی ساختند به مراتب آثاری کیفیتر از جماعتی ارائه دادند که با سابقه ساخت یکی دو فیلم کوتاه و بلند، سریالساز شدند و جالب این که تنوع گونهای ایجادشده در شبکه خانگی نیز مرهون چنین کارگردانانی است. سهیلیزاده برای شبکه خانگی ملودرام «ملکه گدایان» را میسازد، رامین عباسیزاده گونه دلهرهآور را با «احضار» وارد شبکه خانگی میکند و از منظر استانداردسازی ترس و وحشت، تلاشی محترمانه میکند. میرباقری هم کمدی شاهگوش را با انواع و اقسام بازیگران برای شبکه خانگی میسازد و هر چه کم دارد در شخصیتپردازی و کیفیت بازیگری، کمنظیر است.
خود حسن فتحی نیز در ورود به شبکه خانگی و در فصل اول «شهرزاد»، باز گونه تاریخی را استانداردتر از همین جیرانی ارائه میدهد که احتمالا فراوان هزینهاش شده. فقط اینجا برخلاف تلویزیون، انگار از آن نظارت کیفی منجر به تولید سریالهایی مثل «زمانه»، «پهلوانان نمیمیرند» و «شب دهم»، خبری نیست و به جای داشتن نگاه مولفانه در سریالسازی منطبق با آموزههای ایرانی، نوعی تقلید از سریالهای ماهوارهای به چشم میخورد.
ای کاش در آینده نزدیک باز هم سریالهایی ماندگار از حسن فتحی ببینیم و باز هم بتواند خاطرات خوش مخاطبان تلویزیون را تداعی کند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد