قالب سریالهایی که حسین سهیلیزاده خیلی خوب آنها را شناخت. بعد از موفقیت «ترانه مادری» با آگاهی نسبت به جذابیت موضوعاتی از این دست تجربه مشابه دیگری را در پرداخت داستان «فاصلهها» مورد استفاده قرار داد. محور اصلی داستان فاصلهها یا در واقع همان داستان اصلی به ماجرای عاشق شدن سعید و مخالفت پدر او به ادامه رابطهاش با بیتا بر میگردد. سعید پسر جوان خانواده، مثل همه جوانهای سریالهای مشابه، به دختری علاقه پیدا کرده و این علاقهمندی او برای ازدواج چالشهای داستانی را با خود به همراه آورده و میآورد. منتها تفاوت عمدهای را که عشق ممنوع فاصلهها با دیگر سریالهای سیما دارد، باید در شخصیت مرموز و اسرار نهفته در رفتارهای بیتا جستوجو کرد. ماجراجوییهای بیتا و سادگی و حماقت سعید در مقابل اشتباهات او و تقابل جایگاه حضور آنها در مقابل نقش و اهمیت حضور پدر سعید البته بحثهای زیادی را درباره اخلاقی یا غیراخلاقی بودن موضوع اصلی داستان فاصلهها با خود به همراه آورده است.
حضور مثلث ساسان، فرهاد و مهران در مقابل مثلث لیلا، محسن و سعید بخش مهم این معما و پازل دراماتیک را به خود اختصاص داده و تکمیل میکند؛ درگیری قدیمی لیلا با دامادش (مهران) که در یک سوی آن صبا و فرزندش قرار دارند و از دیگر سو ماجرای زندان شوهرخواهر محسن و رابطهاش با ساسان، دو داستان فرعی مهم را در خدمت فیلمنامه فاصلهها قرار دادهاند. در کنار همه اینها خانواده بیتا هم بخش دیگری از تعلیق داستان را با خود به همراه دارند. بنابراین، روایت سریال را میتوان در چالشهای دراماتیک میان سه گروه ارزیابی کرد.
فاصلهها از دریغ کردن فرصتهایی ایجاد میشود که در اختیار نسل جدید قرار نمیگیرد و محصول آن در درازمدت بیاعتقادی نسلها به هم خواهد بود؛ همان اتفاقی که نسل گذشته نگران است تا درمورد نسل جدید رخ ندهد. وقتی پدران فرصت تجربه و آزمودن زندگی را به پسران نمیدهند و وقتی هیچ بخشش و ارفاقی برای خطا کردن وجود نداشته باشد، فاصلهها هر روز بین این دو نسل بیشتر شده و آنها هرگز زبان هم را نمیفهمند. هرچند این واقعیتهای اجتماعی و تربیتی، کشف تازهای نیست و انواع و اقسام سریالها و برنامهها در اینباره تولید شده اما آنچه در فاصلهها، آزاردهنده و دلخراش است تصویرسازی یکسویه و ترسیم اغراقآمیز از مناسبات سعید و خانوادهاش در کنار دیالوگپردازیهای بهشدت شعار زده و گل درشت است که از فرط اغراق، به ضد خویش بدل میشود.
در کنار این مفاهیم، اما فاصلهها جزو کارهای ۹۰ شبی تلویزیون هم به شمار میرفت. کارهایی که خیلی مخاطب را با خودش همراه میکرد و این روزها جایش بیش از همیشه در تلویزیون خالی است.
سنت سریالسازی و پخش شبانه آن چند سالی در صداوسیما به امری فراگیر تبدیل شد؛ البته این سنت با تولید و پخش سریالهای طنز توسط مهران مدیری و رضا عطاران و... آغاز شد و با سریال نرگس ساخته سیروس مقدم به وادی درام پای نهاد. البته در تلویزیون و شبکههای مستقل دیگر کشورها هم اینگونه سریالسازی سابقه دارد.
با نگاهی به بازی استاندارد دانیال حکیمی هم میتوان یادی از این بازیگر با سابقه کرد که این روزها کمتر در سریالی ایفای نقش میکند. البته شاهرخ استخری و بهاره افشاری هم بازی خوبی از خودشان نشان دادند و حتی افشاری توانست در نقش منفی خوب ظاهر شود. در کنار بازیگری، بیش از هرچیز مخاطبان با ترانه تیتراژ پایانی سریال همراه شد که بیشتر بین مردم جا باز کرد. ترانهای که با شعری زیبا از حدیث دهقان و آهنگی دلنشین از فؤاد غفاری با اجرای خوب علی لهراسبی، هماهنگی خوبی با درونمایه سریال پیدا کرده است.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد