دبیر علمی نخستین جایزه ملی غزل از شعر منزوی و رونق غزل‌سرایی با همت او سخن گفت

منزوی؛ شاعر غزل‌های بی‌نقاب

گفت‌وگوی جام‌جم با محمدعلی بهمنی به‌ مناسبت سالروز تولد ۸۰ سالگی او

ترانه‌‌های امروز، شبیه جوک شده‌اند

بعد از چند بوق کوتاه؛ پاسخ تماس را می‌دهد. می‌پرسم خوب هستید استاد؟ تولدتان مبارک.
کد خبر: ۱۳۶۲۲۶۲
می‌گوید: خوب که نه... ممنونم مهربان! ولی تولد ۸۰ سالگی که تبریک ندارد. پشت خط تلفن روزنامه، محمدعلی بهمنی است. با خودم چند بیت معروف از غزل‌هایش را در همان حین در ذهنم مرور می‌کنم. محمدعلی بهمنی متولد ۲۷ فروردین سال ۱۳۲۱ است و بهانه گفت‌وگویمان با او. تولد ۸۰ سالگی‌اش است اما تولدی که اتفاقا تبریک دارد. برای وجودش به‌ عنوان شاعر معاصری که هر چه عمر داشت؛ خرج آبروی غزل کرد. برای تمام بیت‌هایی که با وجود سادگی کلمات اما به شگفتی آنها را کنار همدیگر چید و ماندگار کرد. تبریک دارد؛ برای ماندگارتر کردن غزل، جان بخشیدن و درخشیدن شعر و ادبیات معاصر. محمدعلی بهمنی احتمالا تنها شاعری است که در قطار به‌دنیا آمده و همین موضوع را به‌عنوان اولین سوال مطرح می‌کنم. گفت‌وگوی زیر، گپ و گفتی صمیمی با این چهره همیشه ماندگار غزل معاصر است.

به عنوان تنها شاعری که در قطار متولد شده است کمی درباره همین ماجرا بگویید و این‌که چه اتفاقی افتاد که در قطار به‌دنیا آمدید.
واقعیتش نمی‌دانم آن‌موقع چه احساسی داشتم. چون خودم از دنیای اطرافم خبر نداشتم، آن‌گونه که خانواده برایم تعریف کردند دو ایستگاه مانده به اندیمشک به‌دنیا آمدم.(می‌خندد)
دو سه ماه مانده بود به تولدم، دایی‌‌ام در اندیمشک بیمار می‌شود و مادرم هم برای دیدار با دایی‌ام با قطار راهی اندیمشک می‌شود و من در قطار به‌دنیا می‌آیم. ظاهرا حدود ۲۰ روزی هم در اندیمشک می‌مانیم و همین می‌شود که شناسنامه‌ام را هم از دزفول می‌گیرند و من متولد دزفول می‌شوم.
چه شد که مسیر شما به شعر و شاعری افتاد؟    
خب شعر را هر آدمی دوست دارد دیگر! ولی یک روز آقای مشیری در ۹ سالگی به من گفت که تو می‌توانی شعر هم بگویی. همان صحبتی که با من کرد، با اشتیاقی که خودم هم به شعر داشتم. مدتی در ذهنم با خودم جست‌وجو کردم. بعد از مدتی که آقای مشیری را دیدم، پرسید شعری گفتی؟ گفتم یک چیزهایی گفتم اما خوشم نیامده است.
آقای مشیری گفت خب در این سن و سال تو باید برای مادر یا پدر فکر کنی و تصور کنی می‌خواهی گفت‌وگویی با شعر، با این دو شخص داشته‌باشی. من هم هفته بعد شعری با چنین مضمونی نوشتم و تحویل آقای مشیری دادم. پس از آن آقای مشیری دیگر مرا رها نکرد و این‌گونه از ۹ سالگی، شعر سرودن را آغاز کردم تا به امروز که نمی‌دانم هنوز می‌توانم شعر بگویم یا نه.
آشنایی شما با فریدون مشیری به چه شکل بود؟
در آن زمان روزنامه‌ای چاپ می‌شد و آقای مشیری مسؤول بخش شعر آن بود. برادرم در چاپخانه‌ای کار می‌کرد که همین روزنامه در آن چاپ می‌شد. مادرم چون معلم بود و روزها سرکار، من در خانه تنها می‌ماندم. برای همین مرا به دست همین برادرم که در چاپخانه کار می‌کرد، سپرده بود. چون چند ماه تعطیلی بود، مادرم گفته بود این بچه را هم با خودتان ببرید تا در خانه تنها نماند. البته مادر من هم شعر را بسیار دوست داشت و چون تحصیلاتش زبان فرانسه بود، خودش نیز شعرهای فرانسوی را ترجمه می‌کرد و می‌خواند. همین موضوع ما را با شعر به صورت خانوادگی عادت داده بود. بالاخره در دیداری که آقای مشیری از من خواست شعر بگویم، پس از نوشتن از من پرسید از چه کسی کمک گرفتی و این شعر را به چه کسی نشان دادی؟ من به او گفتم هیچ‌کس و به تنهایی این شعر را نوشتم. خندید و لذت برد و گفت پس شعر نوشتنت را ادامه بده. شعر می‌نوشتم و آقای مشیری اشکالات و ایرادات آن را می‌گرفت. بعدها حرکتی در وجودم به راه افتاد اما همه این راه را مدیون فریدون مشیری هستم.
فکر می‌کنید اگر شاعر نمی‌شدید به چه شغلی مشغول می‌شدید؟
نمی‌دانم. چون بسیار شاعری را دوست داشتم، به هیچ چیز دیگری فکر نکردم.
حتی همین الان که این سوال را کردم هم چیزی به ذهن‌تان نرسید؟
نه دیگر! الان که دیگر پایان ماست. همین تبریکی که شما گفتید، تبریک ۸۰ سالگی‌ام است. حتی حالا که با شما درحال گفت‌وگو هستم هم چندان حال مساعدی ندارم اما چون به من لطف داشتید، دوست نداشتم محبت شما را بی‌پاسخ بگذارم.
درباره فضای شعر امروز نظرتان چیست؟ به عنوان شاعر پیشکسوت معاصر اگر بخواهید تحلیلی داشته باشید، ما پیشرفت کردیم، پسرفت یا اصلا درجا زدن بود؟
حقیقت این است که ما شاعر باارزش بسیاری در میان جوانان داریم. من شیفتگی بسیاری به پیدا کردن شعر خوب میان جوانان دارم و می‌دانم و می‌بینم که چقدر شاعران جوان خوبی داریم. درک خوبی هم دارند اما درگیر این مساله هستند که حالا مثلا اگر شعر خوبی نوشتند ولی عاقلانه نیست آن را سریعا منتشر کنند زیرا ممکن است همزمان با ایجاد یک موج برای یک شعر خوب، ببینیم که این شعر پیش از این سروده شده است یا در زمان انتشار یک شعر خوب در کنارش شعر ضعیفی به چشم می‌خورد که بی‌مورد نیز در حال انتشار است. برای همین اکثر عزیزان شاعر، شعرشان را می‌سرایند و پیش خودشان نگه‌می‌دارند و البته منتظر می‌مانند که شعر را در زمان مناسب منتشر کنند. برای همین ما شاعران بسیار خوبی در روزگارمان داریم اما خودشان را معرفی نکرده‌اند و کار درست نیز همین است چراکه شعر را برای زمان و فرصتی نگه‌داشتند که مردم درک بهتری از جامعه داشته باشند.
پس به تعبیری شما طرفدار مطرح‌نشدن شاعران خوب هستید استاد؟
بله. البته می‌گوییم که اگر همین شاعران خوب، اگر اشعارشان مطرح شود به آنها نقد وارد می‌شود که این چه چیزی است که نوشتی؟ شعر برای همان لحظه که نه، برای فرداهاست و جامعه بعد مثل ما که اکنون در حال بهره‌بردن از شاعران گذشته خودمان هستیم، باید از شاعران خوب‌مان بهره ببرند و این نسلی که اکنون وجود دارد، بسیار در شعر پیشرفت کرده‌اند اما خوشبختانه اکنون آن را منتشر نمی‌کنند.
با توجه به سابقه‌تان در ترانه‌سرایی، تحلیل‌تان درباره وضعیت ترانه در چند سال اخیر چیست؟ البته فکر می‌کنم شما منتقد وضعیت فعلی ترانه باشید.
خب طبیعی است. البته در جایی برخی شعرهای خوب می‌شنویم اما ما اکنون می‌بینیم موسیقی‌ای که در یک ترانه می‌شنویم، حتی با وجود خوب بودن ترانه، هیچ ارتباطی با آن موسیقی ندارد.
 برخلاف گذشته که اگر یک شعری را در یک موسیقی زندگی کردیم این همخوانی ترانه و موسیقی با هم وجود داشت. چرا هنوز موسیقی گذشته در خاطرمان است؟ چراکه آهنگساز و ترانه‌سرای آن ترانه با موسیقی ترانه آن زندگی می‌کردند و همین نتیجه برای مردم دوست‌داشتنی بود.
پس درست حدس زدم که منتقد هستید.
بله. آخر این‌گونه و بدین شکلی که می‌گویم نیست. ترانه‌سراها گاهی می‌خواهند چیزی پخش کنند که فقط در ۱۰ روز قابل شنیدن باشد و بعد فراموش می‌شود و همان‌جا باز اثر دیگری را منتشر می‌کنند و به همین ترتیب. آخر اینها که شعر نیست اما باز هم در بین اینها عزیزانی را داریم که کارهایشان دوست‌داشتنی است هرچند موسیقی‌شان می‌توانست جان بهتری داشته باشد.
می‌خواهید چندتا را مثال بزنید؟ شاید خواننده کنجکاو باشد که بداند منظورتان کیست.
(کمی مکث می‌کند) نه بابا! خودشان می‌دانند دیگر (می‌خندد) خودشان می‌دانند که چه کسی در حال انجام چه کاری است. الان به شکلی شده که ترانه‌ای منتشر ولی پس از چند روز فراموش می‌شود چه کسی، چه نوشته و چه کسی چه چیزی خوانده است. خب این جوک است دیگر (باز هم می‌خندد).
 
زینب مرزوقی - فرهنگ و هنر / روزنامه جام جم 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها