این گفتوگوها که به کوشش محمدرضا سرشار در اولین جلد از یک سهگانه دستهبندی و تدوین شده، همگی از مجله ادبیاتداستانی جمعآوری شدهاند؛ از ابتدای حیات مجله به سردبیری شهید مرتضی آوینی تا سال ۱۳۸۶. سرشار که نام آشنایی در دنیای کلمهها و کتابهاست، در انتخاب و جمعآوری این گفتوگوها با نگاهی همه جانبه تلاش کرده منبع مناسبی را برای علاقهمندان به داستاننویسی فراهم کند. کتابی که علاوهبر خوانش تجربیات نویسندگان و چهرههای مختلف با نکاتی که حین گفتوگوها مطرح شده، فضایی را برای یادگیری و نزدیکی هر چه بیشتر علاقهمندان به نوشتن و خواندن ایجاد کرده است. شاید باز هم بپرسید که انتشار این گفتوگوها چه کاربردی دارند یا گردآورنده با چه نگاهی سراغ شکلدادن به این مجموعه رفته؟ پاسخ این سوالات را میتوانید در ادامه بگیرید. آنچه میخوانید گفتوگویی است با محمدرضا سرشار درباره غوطه خوردنی غریب در داستان.
با شکلگیری این مجموعه گفتوگو شروع کنیم. شما آرشیو تمام دورههای مجله ادبیاتداستانی را که متعلق به حوزه هنری بود، بررسی کردید؟
بله. همه را دیدم و مصاحبهها را جمعآوری و در سه جلد مجزا تقسیمبندی کردم؛ گفتوگو با نویسندههای سرشناس ادبیات معاصر ایران، گفتوگوها با نویسندههای غیرایرانی که ترجمه شده بودند و گفتوگو با مترجمانی که آثار مشهور نویسندگان غیرایرانی را به فارسی برمیگردانند. جلد اول که گفتوگو با نویسندگان ایرانی است چاپ شد و دو جلد دیگر هم در راه است.
قبل از اینکه سراغ باقی سوالات درباره کتاب برویم، کمی از تاریخچه فعالیت این مجله بگویید؛ در فهرست نام کسانی مانند جعفر شهری و امیرحسین فردی و... هم به چشم میخورد که دیگر در قید حیات نیستند.
تا فروردین ۷۲ که شهیدآوینی در قید حیات بودند، سردبیری مجله با ایشان بود و با کیفیت چاپ میشد. بعد از ایشان مجله یکدوره کژدیسه را طی کرد، تا بهار ۷۴. سال ۷۴ مجله یک شورای سردبیری تشکیل داد با حضور من، خانم تجار، دکتر آژند و مرحوم حسین حداد. بعد از حدود دو سال من استعفا کردم و آقای حداد
کنار گذاشته شد و خانم تجار و آقای دکتر آژند تا حدود سال ۸۰ مجله را اداره کردند، که اواخر دوره ایشان از ماهنامه به فصلنامه و بعد حتی دوفصلنامه تبدیل شد. پس از آن، باز یک دوره حدودا یکساله بدی را گذارند تا سال ۸۱ که شورای سردبیری متشکل از من، خانم اصلانپور و احمد شاکری اداره را در دست گرفت. سالهای آخر هم من تنهایی سردبیری را بر عهده داشتم. مجله تا سال ۸۶ چاپ میشد و بعد تعطیل شد. مانند خیلی از مجلات دیگر حوزه هنری، که به دلایل مختلفی انتشارشان متوقف شدند.
چطور شد تصمیم به چاپ گفتوگوها گرفتید؟
جز آن دو دوره کجروی و البته افت کیفیت، مجله معمولا پربار بود و مطالب وزینی داشت. یعنی بیشتر از یک مجله ماهانه و در حد یک جُنگ ادبی بود. گفتوگوهای مفصل و ارزشمندی هم با اهالی قلم انجام شدهبود که قابلیت آن را داشت که به صورت کتاب بازنشر شود. بهویژه اینکه مجلهها هم دیگر در دسترس عموم هم نبود و به ندرت کسی میتوانست به آرشیو آن دسترسی داشتهباشد. برای همین اوایل دهه ۹۰ اقدام به جمعآوری گفتوگوها و دستهبندیشان کردم به شکلی که عرض شد. اما به دلایلی چاپ آن تا امسال به تاخیر افتاد. امیدوارم دو مجلد دیگر هم به زودی چاپ شوند. همه مجلدها درباره ادبیاتداستانی است؛ یک بخش گفتوگو با نویسندگان ایرانی، یک بخش گفتوگو با نویسندههای شاخص خارجی که ترجمه شدهاند و یک مجلد هم گفتوگو با مترجمان ایرانی که آثار شاخص داستانی را از زبانهای مختلف به فارسی ترجمه کردهاند.
از روند و نگاهی که در انتخاب گفتوگوها داشتید هم میگویید.
به طور کلی گفتوگوهایی که با اهل قلم انجام میگیرد چند دسته است: یک دسته تاریخ مصرف دارند و برای یک مساله گذرا انجام شدهاند و بعد از مدتی خود به خود کهنه میشوند. برخی گفتوگوها به دلایلی کیفیتی پایین دارند، یا سوالها خوب و ماندگار نیستند یا مصاحبه شونده و مصاحبه کننده سرسری از سر سوالات میگذرند و وارد عمق مساله نمیشوند یا پاسخهایی که مصاحبه شونده میدهد، درست و ارزشمند نیست. این هم که مصاحبه شونده فرد شاخصی باشد و خوانندگان خاص خودش را داشته باشد مساله دیگری است. گفتوگوهای خوبی که درباره موضوعات بدون تاریخ انقضا صورت میگیرد با افراد شاخص، و سوالهای خوب و پاسخهای درخور آنها مطرح میشود همیشه این ارزش را دارد که به شکلهای مختلفی از جمله کتاب بازنشر شوند.
خیلی وقتها این سوال برای مخاطبی که از بیرون عنوان و موضوع کتاب را میخواند ایجاد میشود که اصلا تدوین این گفتوگوها به شکل کتاب چه ارزشی برای مخاطبان دارد؟
این کتابها خوانندگان خاص خود را دارند و به نوعی تاریخ شفاهی یا مصالح تاریخ ادبیات معاصر ما هستند. تاریخی که شفاهی که مکتوب شده است. مکتوب کردن تاریخ شفاهی هم چند دهه است مرسوم شدهاست و نقش مهمی در از یاد نرفتن خاطرات و اطلاعات مربوط به هر مقوله دارد. این مجموعه گفتوگوها هم برای چند قشر کاربردی است؛ کسانی که میخواهند پژوهشی درباره نویسندگانی خاص از ادبیات معاصر ایران داشتهباشند، کسانی که میخواهند پژوهشی درباره وضعیت ادبیات داستانی معاصر داشته باشند، منتقدان ادبی، مدرسان و دانشجویان این رشته. و دسته آخر هم کسانی هستند که قصد نوشتن دایرهالمعارف ادبی را دارند؛ زیرا این نویسندگان، اغلب، از خود در ابتدای گفتوگوها رزومه کاری ارائه کردهاند. البته همه اینها جزو این است که عده زیادی گفتوگوها را میخوانند تا با روحیات و باورها و دیدگاههای نویسندگان بیشتر آشنا شوند. چون با خواندن آثار کسی تنها تاحدی میتوان نویسنده را شناخت اما با خواندن گفتوگو، مخاطب حس نزدیکی بیشتری به نویسنده میکند. همه این موارد باعث میشود این دست کتابها کارهای ماندگاری شوند. این را هم اضافه کنم من تقریبا اغلب مجموعه گفتوگوهایی را که با نویسندگان انجام و چاپ شده، خوانده یا اقلا تورق کردهام و میتوانم بگویم «غوطه خوردنی غریب در داستان» بدون تردید بسیار غنیتر و ژرفتر از اغلب مجموعه گفتوگوهای داخلی و خارجی مشابه است.
زینب زارع چهارمندان / روزنامه جام جم