گفتگو با برادر ابوالفضل زرویی نصرآباد در دومین سالگرد درگذشت این طنزنویس

مرد باوقار دنیای طنز

گفتگو با سید عباس سجادی در سالروز در‌گذشت ابوالفضل زرویی نصرآباد

ظریفی که طنز می‌نوشت

شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد / فریبنـده زاد و فـریبــا بمیــرد / شب مرگ، تنها نشیند به موجی/ رود گوشـه‌ای دور و تنها بمیرد/ در آن گوشه،چندان غزل خواند آن شب/ که خود در میان غـزل‌ها بمیـرد.
کد خبر: ۱۳۵۰۶۶۹

اینها بخشی از شعر زیبای زنده‌یاد دکتر حمیدی شیرازی است که سال‌ها قبل سروده و سید عباس سجادی در رثای زرویی نصر‌آباد می‌خواند، وقتی از او می‌خواهم درباره زندگی سال‌های آخر این طنز‌پرداز صاحب سبک و مرگ تلخش در تنهایی برایمان بگوید.

سجادی این اشعار را می‌‌خواند و می‌گوید: ابوالفضل، سرکشی خاصی داشت.وقتی از همه برید و به خانه پدری‌اش در احمد‌آباد مستوفی پناه برد و در لاک و انزوای خودخواسته فرو رفت،دیگر در را روی کسی باز نمی‌کرد مگر چند دوست و آشنای قدیمی و برادرش محمد عزیز. به نظرم روزی ابوالفضل زرویی نصرآباد تصمیم گرفت به زندگی‌اش خاتمه دهد اما چون آدم مذهبی و متدینی بود خودکشی نکرد اما دیگر زندگی هم نکرد.آن‌قدر در این انزوای خودخواسته ماند و دل به زندگی نداد تا تمام کرد اما وارد مرحله‌ای شد که من به آن می‌گویم،‌خود تخریبی.این اواخر افسرده شده بود.هیچ‌وقت گله نمی‌کرد و حرف‌هایش را درونش می‌ریخت و همین خودخوری بدون این‌که گله و شکایتی از کسی بکند، او را میراند‌. وقتی شنیدم آقای نصرآباد فوت کرده این بیت را به یاد آوردم:« شب مرگ، تنها نشیند به موجی/ رود گوشـه‌ای دور و تنها بمیرد...» آن همه ذوق، استعداد، سواد،خلاقیت به گوشه‌ای رفت و آرام آرام زندگی را روی خودش بست و « تنها مرد» درست مثل همان قوی زیبا.

خنداندن به هر قیمتی ؛ قدغن

ابوالفضل زرویی نصرآباد ۵ اردیبهشت ۴۸ متولد شد.خیلی زود وارد حوزه طنز شد، کیومرث صابری استعداد او را کشف کرد و به او ستون ثابتی در مجله گل‌آقا داد و نصرآباد با نام‌های مستعاری مانند ملانصرالدین، چغندر میرزا و... در این مجله و نشریات دیگر طنز نوشت.

زرویی نصرآباد با راه‌اندازی دفتر طنز حوزه و برگزاری برنامه‌ حلقه رندان، طنز را ارتقا داد.سید عباس سجادی، اجرای برخی از این برنامه‌ها را به‌عهده داشت.

او که یکی از دوستان نزدیک زرویی بوده درباره سبک کاری این طنز‌نویس می‌گوید: آقای نصرآباد روی دکور برنامه حلقه رندان نوشته‌ای را چسبانده بود؛ «‌طنز، شوخی نیست‌».

این شعار، کلیت نگاه او را به طنز مشخص می‌کرد.ابوالفضل، طنز می‌نوشت اما این حرفه و نوع نوشتن برایش بسیار جدی بود. بسیار باسواد بود. ادبیات کلاسیک، شعر و نثر را کاملا می‌شناخت و بسیار کتاب می‌خواند.هم شاعر بود و هم نویسنده اما خنداندن مخاطب برایش در اولویت نبود. اولویت او دعوت مردم به تفکر و اندیشیدن درباره موضوعات مختلف بود. برای همین است که همیشه می‌گویم آقای نصرآباد، ظریف‌ترین آدم روزگار ما بود که مهم‌ترین مسائل را با زبان طنز بیان می‌کرد. یک سنت‌گرای مدرن بود. به این معنا که همه راه و رسم زندگی و ادبیات سنتی ما را می‌شناخت و با همین شناخت، راه جدیدی در طنز ایجاد کرد. نیاز‌های روز جامعه را می‌شناخت، در کنار مردم بود و با طنز زیبایش درد، رنج و شادی مردم را بیان می‌کرد. او یک اصل داشت که هیچ چیزی نتوانست آن را خراب کند یا به حاشیه ببرد: خنداندن مخاطب به هر قیمتی را اصلا قبول نداشت. خط قرمزش بود و هرگز از آن کوتاه نیامد حتی آن زمانی که هوشمندانه و از سر کوته‌بینی او را به حاشیه راندند و منزوی‌اش کردند.

خنده را جعل نمی‌کرد

خیلی‌ها که بعد از آقای نصرآباد، دنیای طنز را به‌دست‌گرفتند و خود را صاحب‌سبک ‌جا زدند و می‌زنند، درواقع طنزپرداز نیستند، آنها فکاهه‌‌ نویسند. این دو تفاوت‌های بنیادین با یکدیگر دارند. آنهایی که آقای نصرآباد را می‌شناختند و آنهایی که طنزهای او را می‌خوانند، همگی می‌دانند که او حرفش را به ظریف‌ترین شکل ممکن می‌زد اما حاضر نبود با شوخی‌های جلف و لودگی هر جور که شده مردم را به خنده‌ وادارد. اول باید حرف مهمی برای گفتن می‌یافت و بعد آن را به زبان طنز روایت می‌کرد. الان طنازان تصور می‌کنند از همه زبان بدن و کلمه و جمله هرچند سخیف باید استفاده کنند تا از مخاطب خنده بگیرند. درست مثل همان آدم‌هایی که به هر طریقی که شده حتی با جعل واقعیت تصمیم می‌گیرند از مردم اشک و گریه بگیرند. همان‌قدر که این گروه خطرنا‌کند، آنهایی که برای خنده‌گرفتن هم به هر دری می‌زنند خطرناکند. آقای زرویی، ظاهری جدی داشت. با آن سبیل‌هایش خشن می‌نمود در نگاه اول اما طناز بود و بانمک. باید با او معاشرت می‌کردی تا متوجه می‌شدی چقدر طنز درون او وجود دارد. طناز باید ذاتا بانمک باشد و ابوالفضل بود. چگونه مستربین، بانمک است. حرف نمی‌زند اما همه حرکاتش، از نگاه‌کردن تا راه‌رفتن و نشستن‌اش بانمک و جذاب است. آقای نصرآباد هم بانمک بود و دلنشین.

لازم نبود ادا دربیاورد یا ژست طنازانه به خودش بگیرد. او استاد خلق موقعیت‌ های طنز بود. می‌توانست اتفاق‌های مختلف را از زاویه طنز ببیند و آنها را چنان استادانه کنار هم بچیند که تو را به خنده وادارد. این کار هرکسی نیست. آنهایی که به‌زور می‌خواهند مردم را بخندانند روزی کم‌می‌آورند و حذف می‌شوند. طنز باید در ذات فرد باشد وگرنه با ادا و اطوار نمی‌شود طناز شد و طناز باقی‌ماند.

طاهره آشیانی - روزنامه نگار / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها