روزی چنگیزخان تصمیم گرفت برای شکار به کوه‌ های ماوراءالنهر برود. پس شاهین شکاری محبوبش را که غوندای نام داشت روی ساعدش نشاند و در معیت سربازان به‌سمت کوه حرکت کرد. پس از آن‌که مدتی به جست‌وجوی شکار پرداختند، تصمیم به استراحت گرفتند.
کد خبر: ۱۳۰۶۰۰۹

چنگیزخان به سمت چشمه آب کوچکی که در صخره‌ها جریان داشت، رفت و غوندای را روی تخته‌سنگی از روی بازویش پیاده کرد و پیاله نقره‌ای‌اش را که همیشه همراهش بود، بیرون آورد و از باریکه آب چشمه پر کرد تا بنوشد اما همین‌که پیاله را نزدیک دهانش برد، غوندای بال زد و جام را از دست او انداخت.

چنگیزخان خشمگین شد اما چون به غوندای علاقه داشت، کاری نکرد و پیاله را از روی خاک برداشت و دوباره داخل آب کرد تا پر شد اما به‌محض آن‌که پر شد غوندای بار دیگر بال زد و پیاله را از دست چنگیزخان انداخت. چنگیزخان وقتی دید جلوی چشم اطرافیان منتر یک جانور شده است، شمشیر خود را از غلاف بیرون کشید تا غوندای را از وسط به دونیم کند ولی ازآنجاکه به وی علاقه داشت، این کار را نکرد سپس بار دیگر پیاله را داخل آب فروکرد اما غوندای این‌بار پیش از آن‌که پیاله پر شود، بال زد و آن را از دست چنگیزخان انداخت.

چنگیزخان این‌بار با شمشیر غوندای را به دو قسمت مساوی تقسیم کرد و بار دیگر پیاله‌اش را پر کرد. در این هنگام یکی از سربازان که از صخره‌ها بالا رفته و سرچشمه آب را پیداکرده بود، فریاد زد: ای چنگیز بزرگ، از این آب نخورید. چنگیزخان گفت: چرا؟ و بلافاصله از صخره‌ها بالا رفت و جسد مارسمی بزرگی را دید که در برکه کوچکی که آب چشمه در آن جمع و از آن سرازیر شده بود، افتاده بود. چنگیزخان که تازه متوجه شده بود غوندای چه خدمت بزرگی به او کرده، نخست سربازی را که جسد مار را دیر دیده بود از وسط به دونیم کرد و سپس دستور داد مجسمه زرینی از غوندای بسازند و روی بال راست آن عبارت «دوست تو دوست توست، حتی اگر کاری را بکند که دوست نداری» و روی بال چپ آن «هر آبی آشامیدنی نیست» را حک کنند. این مجسمه هم‌اینک در موزه مرکزی حیات‌وحش اولان‌باتور نگهداری می‌شود.

امید مهدی‌ نژاد - طنزنویس / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها