به گزارش جام جم آنلاین به نقل از ساعد نیوز، زمانی که کودکی به این دنیا پا می گذارد اولین کاری که انجام می شود بریدن بندناف کودک از مادر است تا نوزاد به دنیا آمده، یاد بگیرد که از این به بعد باید با استقلال کامل از ساختار فیزیکی مادر به زندگی ادامه دهد.
هرچند بند ناف بریده می شود اما بند ناف روانی تا سال های سال بین والدین و فرزند وجود دارد و حتی ممکن است روز به روز هم عمیق تر شود و زمانی که موعد بریدن این پیوند باشد، کاری خواهد بود بس طاقت فرسا هم برای والدین و هم فرزندان.
اصولا برداشته شدن یا کمرنگ شدن این بندناف روانی به علل و عوامل گوناگونی بستگی دارد. عواملی مانند اصول تربیتی خانواده، شخصیت فرزند، پرورش حس استقلال طلبی و ....
افرادی با گذشت دو الی سه دهه از زندگی هم چنان به شدت وابسته دیده می شوند. در حالی که در این مورد هم والد و هم فرزند مقصر هستند. چرا که والدین احساس استقلال در فرزندشان به وجود نیاورده اند و فرزند هم هیچ تلاشی برای کسب ازادی های بیش تر و استقلال مورد نیاز انجام نداده است.
کمرنگ شدن یا قطع شدن بند ناف بین والد و فرزند به عوامل مختلفی بستگی دارد از جمله
گاهی دیده می شود که با گذشت حتی سه دهه از عمر فرزند، هنوز هم این وابستگی وجود دارد و هر روز پر رنگ تر می شود. هر چند در شروع این والد است که وابستگی شدیدی را با فرزندش ایجاد می کنند، اما با گذشت زمان هر دوی آنها در تداوم این وابستگی مقصر هستند. از این جهت که، والدین در ایجاد حس استقلال در فرزند خود ناتوان بوده اند و فرزند نیز تلاشی در جهت رسیدن به آزادی بیشتر و استقلال فردی نکرده است.
البته گاهی نیز دیده می شود که والدین در ظاهر به فکر استقلال بیشتر فرزندان خود هستند. اما در واقعیت، این تربیت آنان است که فرزند را وابسته بار آورده است و اجازه نمی دهند فرزندشان مسئولانه رفتار کند.
وابستگی باید تا قبل از دوازده سالگی قطع شود تا فرزند به استقلال برسد و نیازمند حضور والدین برای برطرف کردن تمام نیازهای خود نباشد. این به آن معنا نیست که خانواده خود را ترک کند. بلکه به این معنی است که متناسب با سن خود می تواند حدی از اختیار و استقلال را تمرین کرده و به نظر و حضور همیشگی والدین نیازمند و محتاج نیست.
لزوم قطع وابستگی بین والد و فرزند تا قبل از 12 سالگی به این معنی نیست که تا قبل از این سن مجاز هستیم رفتارهای وابسته ساز رو انجام دهیم. بلکه باین معنی است که از این سن به بعد باید در کارها و تصمیم گیری ها استقلال بیشتری به کودک داد و اجازه داد مسولیت پذیری بیشتری را تجربه کنند.
ریسک سوءاستفاده عاطفی از فرزند در این دسته والدین بیشتر است:
یکی از نمودهای قطع نشدن بند ناف روانی بین والد و فرزند در شکل رفتار همسرگونه با فرزند دیده می شود. این شکل از رابطه پس از مرگ یا طلاق همسر غیر طبیعی نیست. اغلب اوقات رخ می دهد.
از دیدگاه دینامیک خانواده این مسئله کاملا محتمل است. وقتی یکی از اعضای خانواده از سیستم خارج می شود، دیگری وارد می شود و نقش او را تقبل می کند. این روشی طبیعی برای حفظ حس تعادل در خانواده است.
والدینی که رفتار همسرگونه با فرزند خود دارند بر این باورند که این شیوه رفتاری خوب است زیرا همه از آن نفع می برند. نیازهای آنها برطرف می شود. و فرزند نیز به دلیل آنکه حس می کند به درد والدش می خورد و دوست داشته می شود، منفعت می برد. آنچه والدین از آن غافل هستند این است که والدسازی یا همسرسازی فرزندشان تاثیری منفی بر روان و شخصیت او دارد.
عدم قطع بند ناف روانی و رفتار همسرگونه با فرزند بار زیادی روی دوش او قرار می دهد. در بیشتر موارد، درددل ها و مشکلاتی که با فرزند در میان گذاشته می شود به او حس بیچارگی و ناامیدی می دهد. احساس مداوم دست و پا بسته بودن و بیهودگی به دلیل ناتوانی در حل مشکلات والدین، باعث کاهش عزت نفس فرزند می شود.
اما این تنها والدین نیستند که رفتار همسرگونه با فرزند خود دارند، در موارد زیادی این رابطه دو طرفه است. فقدان حضور والد دیگر و عدم وجود حمایت روانی از سوی او، باعث می شود که فرزند خود به صورت داوطلبانه این خلاء را پر کند. در بسیاری از داستان هایی که در مورد وابستگی بیش از حد والد به فرزند شنیده می شود، فرزندی وجود دارد که خود خواسته است مرد خانه باشد یا از پدرش مراقبت کند.
این سطح از روابط ناسالم بین والد-فرزند باعث وابستگی ناسالم بین آنها می شود. فرزندی که یاد گرفته نیازهای والدش را در اولویت قرار دهد، ناخودآگاه، این خصیصه را در روابط بزرگسالی اش ادامه می دهد.
فرزند دائما بین فرد ماهر و به درد بخور (کسی که می تواند نیازهای والدش را رفع کند) و بیچارگی و ناامیدی (در زمان ناتوانی در رفع نیاز والد) در نوسان است. این حالت باعث شکل گیری بحران هویت در او می شود.
فرزندی که همیشه در حال همراهی والد خود بوده و تمام مدت در خدمت رفع نیازهای اوست، ممکن است زمانی برای یادگیری مهارت های اجتماعی لازم پیدا نکند و فرصتی برای آشنایی و تعامل با همسالان خود نداشته باشد. این باعث انزوای اجتماعی فرد می شود.
دختری که نقش همسر را برای پدرش بازی کرده در آینده یاد می گیرد که نیازهای خود را سرکوب کند و با همسرش از آنها حرف نزند. این به خودی خود باعث شکل گیری خشم منفی در فرد و به بن بست رسیدن ازدواج می شود.
به علاوه، نباید احساس همسران این افراد را نیز نادیده گرفت. نیازهای تمام نشدنی مادر/پدر همسر باعث می شود که زوج وقت چندانی برای یکدیگر نداشته باشند و در زمان نیاز تنها بمانند. چنین مسئله ای باعث شکل گیری اختلافات عظیم در زندگی مشترک می شود. صحبت های زیادی از سوی عروس ها نسبت به رفتار مادرشوهر شنیده می شود که از وابستگی شدید او به پسرش شکایت دارند و آن را شکستن حد و مرز حریم شخصی خود می دانند.
رفتار همسرگونه با فرزند می تواند باعث شکل گیری خشم منفعل، احساس گناه، رو آوردن به مواد مخدر و الکل، بروز مشکلات هیجانی و عاطفی و صمیمیت جنسی در شخص شود.
به عنوان والد وظیفه دارید که فرزندی سالم و شاد پرورش دهید. او نباید منبع رفع تمام نیازهای روحی شما باشد.
به عنوان والد باید برای بریدن این بند ناف روانی تلاش کنید. در گام اول، فرزندان برای بریدن بند ناف خود از والدین باید توانمند شوند. این خیلی کلی به نظر می رسد، اما برای استقلال نیاز به تمرین و شکست بسیار است. در واقع این فرزندان از کودکی مدام از حمایت خانواده برخوردار بودند و شکست خوردن را یاد نگرفته اند. پس اجازه دهید فرزندتان سطحی از استقلال و آزادی را از 7 سالگی تجربه کند. اجازه دهید شکست بخورد و در قابل اشتباهاتش مسئولانه رفتار کند.
به او مسئولیت بدهید و اجازه دهید آن را به هر شکل انجام دهد. اشتباه باعث تقویت مهارت های او می شود.
برای رسیدن به استقلال او را تشویق کنید و کوچک ترین گام های او را در این جهت قدر بدانید.
در عین حال، اگر الگوهای رفتاری یک مادر وابسته را در خود مشاهده می کنید، توصیه می کنیم برای تغییر آنها همین امروز جهت دریافت مشاوره اقدام کنید. مشاوره به شما کمک می کند که رابطه سالم تری با فرزندتان داشته باشید.
چنانچه یکی از والدین شما دچار این رفتار است و وابستگی بیش از حد او باعث مختل شدن زندگی شخصی شما شده است، مراجعه به روانشناسی که در زمینه سوءاستفاده از کودکان، وابستگی متقابل بین والد-فرزند و روابط والد-فرزندی مهارت دارد می تواند به شما کمک کند که از الگوهای رفتاری اشتباه دست بکشید.
در عین حال، از راهکارهای زیر برای قطع بند ناف روانی و وابستگی خود به والدینتان استفاده کنید:
برای استقلال، تصمیم گیری مستقل و آزادی بیشتر تلاش کنید. در گام های اول از تصمیم گیری های کوچک تر و ساده تر شروع کنید. به یاد داشته باشید که این روند گاهی سال ها طول می کشد تا فرزند بتواند به طور کامل خود را از الگوهای ذهنی و روانی کودکی جدا کرده و به فرد مستقلی تبدیل شود.
با خودتان و خانواده همدلی کنید. جدا شدن و استقلال از خانواده برای این دسته افراد مساوی با خیانت کردن است. از سوی دیگر، تلاش برای استقلال از سوی والد نیز ممکن است پذیرفته نباشد و با حرف ها و کنایه ها شما را آزار دهند. قوی باشید و اجازه دهید با گذشت زمان خانواده به رفتارهای شما عادت کنند و استقلال شما را بپذیرند.
معمولا تلاش برای آزادی با عذاب وجدان، احساس گناه و یا ترس از دست دادن در فرد همراه است. احساسات خود را بپذیرید و تصدیق کنید. اما اجازه ندهید شما را به بند بکشد. این احساسات طبیعی هستند و با گذار از دوره وابستگی در شما از بین خواهند رفت.
دیگران را در مراقبت از والدینتان سهیم کنید. اگر خواهر/برادر دیگری دارید، از او در برآورده کردن خواسته های والدینتان کمک بگیرید. و در واقع تقسیم وظایف کنید. اگر تک فرزند هستید، والدینتان را به تفریح، کلاس های متفاوت و علایق شخصی سوق دهید. اگر والدینتان ناتوان هستند، با کمک گرفتن از یک پرستار بخشی از روز را به زندگی شخصی خود اختصاص دهید و برنامه ریزی بهتری داشته باشید.
تمرین و صبوری را فراموش نکنید. درست به همان صورت که این بند ناف روانی یک روزه تشکیل نشده است، محو شدن آن نیز یک روزه صورت نمی گیرد. هدف آزادی را پیش روی خود داشته باشید تا در این سفر سخت به شما کمک کند.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد