در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
انگار فیلمسازش همه فنون سینما را بلد بود و برایش فرقی نداشت که حالا انقلابی شده و سینما را دگرگون کرده او فیلمی ساخته بود که به معنای کامل سینما بود. عیاری قبل انقلاب در سینمای آزاد که بعد تبدیل شد به انجمن سینمای جوان، با سینمای متفاوت فیلمفارسی آشنا شده بود و میدانست سینمای درست و حسابی که هم داستان داشته باشد و هم ساختاری منسجم که بیننده را مبهوت پرده سینما کند، یعنی چی. از همان زمان بود که عیاری برایم تبدیل شده به فیلمسازی قابل احترام و کاربلد که باید سینمایش را پیگیری میکردم. آن سوی آتش را که دیدم، عیاری برایم کامل شد و من شدم یکی از منتظران سینمای او. هر فیلمی که از عیاری اکران میشد از اولینهایی بودم که به دیدنش میرفتم. آبادانیهایش را که دیدم، یکی، دوساعتی با دوستی که با او به دیدن فیلم رفته بودم درباره آبادانیها و دزدان دوچرخه صحبت کردیم و یادم هست که مدام میگفتم یعنی میشود از یک فیلم ایتالیایی چنین اقتباس زیبا و ایرانی درآورد. خیلی از پلانهای فیلم هنوز یادم هست و بازی درخشان سعید پورصمیمی. بودن یا نبودن را در جشنواره دیدم و زمان اکران هم به تماشایش رفتم و تا همین امروز هر زمان تلویزیون برای بار چندمین پخشش کرده به تماشایش نشستم با تحسین و چقدر ذوق میکنم که دوستدار چنین کارگردانی هستم. یادم هست یکبار به دفترش رفتم با او گفتوگو کردم درباره سینمای آزاد و فعالیتهایی که در زمینه فیلم کوتاه داشت و درباره سینمای تجربی. باز هم ذوق کردم که عیاری واقعی چقدر شبیه فیلمهایش است نه شعاری و نه ادا و اطوار بیهودهای. کارگردانی بود با سواد که مثل حرفهایش فیلم میساخت و عقیدههایش در فیلمهایش تصویر میشد. یک سینماگر مولف که میتوانستی ساعتها پای حرفهایش بنشینی. برای سریالهای روزگار قریب و هزاران چشم هم همان اتفاقی افتاده که برای بودن ویا نبودن. هر زمان تلویزیون پخششان میکند، مینشینم به تماشا مثل هوای تازهای است که دوست دارم تنفسش کنم.
خانهپدری را اما در زمان جشنواره ندیدم. نقدهایی که خواندم را یادم نیست، اما این را یادم هست زمانی که توقیف شد افسوس خوردم که چرا این کار سینماگر دوستداشتنیام را از دست دادم ! وقتی رفع توقیف شد به دوستم پیغام دادم، زود برویم و فیلم را ببینیم تا دوباره توقیف نشده ! از واکنشها چنین استنباط میکردم که اگر زمان را از دست بدهم شاید دوباره تماشای کار عیاری را از دست بدهم. رفتم و نشستم و چشم دوختم به پرده تا با شاهکار دیگری از کارگردانی که دوستش دارم را تماشا کنم. اما هر چه فیلم جلوتر رفت من گیجتر شدم. آنچه میدیدم روایتی بود از داستانی آشفته. کارگردانی عیاری را در فیلم پیدا نمیکردم. آدمهای زیادی در فیلم بودند که هیچکدام داستان مشخصی نداشتند و بعضی از آنها معلوم نبود که چرا اصلا هستند. میدانستم روایت عیاری در آثارش مبتنی بر مستندگرایی و واقعگرایی است اما گرههای داستان آنقدر بیربط باز میشد و سطحی که احساس میکردی یک کارآموز سینمای جوان دارد مشق سینما میکند با یک فیلم بلند سینمایی. . .
دیگر نمیخواهم درباره «خانه پدری» بنویسم و ایراداتی که داشت. عیاری برای من کارگردان بزرگی است، میخواهم خانه پدری را فراموش کنم تا جایگاه این کارگردان در ذهنم همچنان برتر بماند. اصلا نمیدانم چرا این فیلم را توقیف کردند و نمیدانم چرا منتقدان اسم و رسمدار یک نقد درست و حسابی برای این فیلم ننوشتند تا عیاری متوجه شود خانه پدری سینمای او نیست! منتقد سینمایی شاید همانقدر که باید نقاط قوت یک اثر را ببیند و درباره آن بنویسد باید نقاط ضعفش را هم یادآوری کند. شاید اگر منتقدان سینمایی این فیلم را الکی بزرگ نمیکردند، اکران فیلم به صورت عادی انجام میشد و بیحاشیه خاتمه پیدا میکرد.
طاهره آشیانی
روزنامهنگار
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: