خسرو از مرگ پسرش خیلی ناراحت بود و غم این جنایت را میشد در چشمهایش خواند. با آن که شناسنامهاش سن او را حدود 60 سال نشان میداد، اما چین و چروکهای صورتش سن او را خیلی بیشتر نشان میداد و میشد حدس زد که این موضوع، به قتل پسرش برمیگردد.
مثل تمام پروندهها، قبل از حضور متهم، پرونده را به طور کامل مطالعه کردم. خسرو در یک درگیری خیابانی پسرش را به قتل رسانده بود.
مرد میانسال زندگی عجیبی داشت و من زمانی از این موضوع با خبر شدم که او شروع به صحبت کرد. او عامل قتل سه فرزندش به نحوی شده بود و این موضوع شاید دردناکترین چیز برای یک پدر میتواند باشد.
خسرو گفت: «حاصل ازدواج من و همسرم سه پسر و یک دختر بود، زندگی بدی نداشتیم و بدبختیهای ما با اعتیاد پسر بزرگم شروع شد. ارشیا، پسرم را میگویم، خیلی خوشاخلاق و کاری بود، اما از زمانی که معتاد شد همه چیز تغییر کرد، حتی رفتارش. او برای تامین مواد مخدرش با زور از ما پول میگرفت. همه افراد خانه از ارشیا و درگیریهایی که در خانه به وجود میآورد به تنگ آمده بودند. هیچ کسی نمیتوانست رفتارش را تحمل کند، اما با این حال ارشیا پسر بزرگم بود و زمانی که برادرهای دیگرش میخواستند با او برخورد کنند من مخالفت میکردم و اجازه نمیدادم به او حرفی بزنند. آن روز، روز قتل ارشیا را میگویم، پسرم خمار مواد بود و داد و بیداد راه انداخته بود، پسر دومم که امیر نام داشت با ارشیا درگیر شد.
امیر میگفت که ارشیا آبرو و شخصیت او و خانواده را برده و نمیتواند سرش را در محل بلند کند. داد و بیدادهای ارشیا و شکایتهای امیر باعث شد تا بین دو برادر درگیری رخ دهد و پایان این درگیری مرگ پسر بزرگم بود. امیر به خاطر قتل برادرش دستگیر شد و در مراحل بازجویی علت و انگیزه قتل را اعتیاد ارشیا و آزار و اذیتهایش اعلام کرد، اما پسرم مرتکب جنایت شده بود و به اتهام قتل عمد پای میز محاکمه رفت و در دادگاه محکوم به اعدام شد.
خسرو ادامه داد: اما همسرم مخالف بود و میگفت باید رضایت بدهیم. نهتنها همسرم بلکه پسر کوچکم و دخترم نیز خواهان بخشش بودند، اما من قصاص میخواستم. تنها حرفی که میزدم اعدام امیر بود. نمیتوانستم به خاطر قتل ارشیا او را ببخشم. تا زمان اجرای حکم همسرم و دو فرزندم خیلی تلاش کردند که رضایت مرا جلب کنند، اما بیفایده بود. من تصمیم خودم را گرفته بودم و امیر باید اعدام میشد. در نهایت هم به خواست من و به رای صادره از سوی دادگاه پسر دومم به اعدام محکوم شد و چند ماه بعد از جنایت به دار آویخته شد.
مرد میانسال گفت: «با قصاص امیر زندگی ما بدتر از قبل شد. بین من و فرزندان و همسرم اختلاف به وجود آمد. آنها مرا عامل مرگ امیر میدانستند و نمیتوانستند با من در یک خانه زندگی کنند و بعد از مدتی هم مرا ترک کردند. چند ماه قبل وقتی برای خرید از خانه خارج شدم، خیلی اتفاقی دختر و پسر کوچکم کاوه را در خیابان دیدم. هیچ چیز تغییر نکرده بود، هنوزم آنها مرا مسبب قتل امیر میدانستند. کاوه به جای این که به من سلام کند و حال مرا بپرسد شروع به شکایت کرد و گفت: تو باعث شدی که امیر کشته شود، باعث مرگ ارشیا هم تو بودی. اگر آنقدر به حرفهای او گوش نمیدادی و هر چه ارشیا میگفت گوش نمیکردی او به دام اعتیاد نمیافتاد. بعد از مرگ ارشیا تو به جای این که پسر دیگرت را نجات دهی او را به خاطر مرگ ارشیا قصاص کردی.
خسرو گفت: حرفهای کاوه باعث شد ما با هم درگیر شویم، آنقدر عصبی بودم که متوجه نبودم چکار میکنم و زمانی به خودم آمدم چاقوی خونی در دستم است و پسر کوچکم غرق خون روی زمین افتاده بود. مردم زیادی اطراف ما جمع شده بودند، صداها را مبهم میشنیدم، یکی می گفت با پلیس تماس بگیرید و صدای دیگری میگفت به اورژانس زنگ بزنید. کاوه در مقابل چشمانم روی برانکارد و به بیمارستان انتقال داده شد و من دستگیر شدم. متاسفانه تلاشهای پرسنل درمانی هم بینتیجه ماند و پسر کوچکم تسلیم مرگ شد. من پسر کوچکم را کشتم و به اتهام قتل پای میز محاکمه رفتم. طولی نکشید که دور عوض شد چند ماه قبل یا شایدم چند سال قبل پسر دومم در همان جایگاهی ایستاده بود که من روز محاکمه ایستاده بودم. من محاکمه شدم و دادگاه از آنجایی که پدر قصاص نمیشود مرا از جنبه عمومی جرم محاکمه کرد.
مرد میانسال با دست اشکهایش را پاک کرد و از روی صندلی بلند شد، لحظهای مکث کرد و سرش را به طرفم برگرداند و گفت: سه پسرم را از دست دادم و در مرگ هر کدامشان من مقصر بودم.
براساس خاطره بازپرس سابق جنایی تهران
ضمیمه تپش جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد