صادق عبداللهی نویسنده و گوینده قدیمی صدا و سیماست. او یکی از نویسندگان قدیمی مطبوعات ایران نیز هست. با صادق عبداللهی همصحبت شدیم تا برایمان از تاثیر خنده و شاد بودن در زندگی بگوید.
از خودتان برایمان بگویید و اینکه چگونه شد نویسندگی را به عنوان حرفه انتخاب کردید؟
67 ساله هستم. در خانوادهای مذهبی در محله خواجه نظامالملک تهران به دنیا آمدم. محلهمان امکانات زیادی نداشت و مثلا وسیله بازی ما در کودکی و نوجوانی شنا کردن در جوی آب بود! از کلاس هشتم دبیرستان نوشتن را به صورت جدی آغاز کردم. با مجلههای مختلف در ارتباط بودم تا این که با زندهیاد حسین الهامی آشنا شدم که آن زمان سردبیر بخش داستان مجله روشن بود. از آن به بعد ارتباطم با مجلهها بیشتر شد و توانستم با مجله جوانان که آن زمان پرتیراژترین مجله ایران بود و 400 هزار تیراژ داشت همکاری کنم. نوشتههایم بیشتر جدی بود اما زندهیاد سبکتکین که تاریخینویس مجله بودند به من گفتند که بهتر است طنز بنویسم. مجذوب این پیشنهاد شدم و شروع کردم به طنزنویسی برای مجلات. آخرین نوشته طنزم در مجله کاریکاتور چاپ شد که قرار بود جایگزین مجله توفیق شود که هیچوقت نشد! قبل از انقلاب و در سال 50 وارد تلویزیون شدم و متنهای برنامه شبکه صفر را مینوشتم که در آن زمان خیلی بین مردم طرفدار داشت؛ محتوای برنامه طنز انتقادی بود. با رادیو هم همکاری میکردم و متن برنامههای بامدادی و صبحگاهی را مینوشتم. بعدها با دوستم محمد اوزی برنامه هوشیار و بیدار را ساختیم که این برنامه هم بین مردم خیلی پرطرفدار شد.در ادامه جُنگ هفته را ساختیم. در رادیو هم با برنامه صبح جمعه با شما همکاری کردم که سالها از رادیو پخش شد و ده سالی است که با رادیو پیام هم همکاری میکنم. در خیلی از برنامههای رادیو و تلویزیون حضور داشتهام که الان نام برخی از آنها را به یاد ندارم.
نوشتن علاوه بر استعداد و پشتکار، به حس درونی هم نیاز دارد که ساده بهدست نمیآید. نوشتن در خانواده شما پیشینه داشت یا شما خودتان به این حرفه علاقهمند شدید؟
در خانوادهام کسی نویسنده نبود! به نظرم در نهاد هر آدمی، ذوق نوشتن و هنر به صورت پنهانی وجود دارد که باید توسط فرد دیگری کشف شود یا خودت متوجه آن شوی و تقویتش کنی. کلاسهای آموزشی یا دانشگاه بروی و اصول آن را یاد بگیری. آنطور که من شنیدهام در کشورهای پیشرفته از دوره دبستان استعداد کودکان را شناسایی میکنند به همین دلیل انرژی و وقت بچهها هرز نمیرود. از اینها گذشته در هر کاری اراده و عشق حرف اول را میزند. وقتی عشق و علاقه باشد با شرایط کنار میآیی و آنقدر با پشتکار راهت را ادامه میدهی که موفق شده و رشد کنی. لازمه موفقیت در هر کاری کسب اطلاعات و آگاهی است.خیلی از جوانهای امروزی به نویسندگی ابراز علاقه میکنند اما حتی دوتا نویسنده را نمیشناسند و با ادبیات ایران و جهان آشنایی ندارند.
برخی از جوانها هم بهانههای خاص خود را دارند مثلا میگویند خانوادهمان مشکل داشت یا محلهمان بد بود و... به همین دلیل ما نتوانستیم موفق شویم.
اگر زندگی افراد معروف را مطالعه کنیم به این نتیجه میرسیم که بیشتر آنها در شرایط دشوار و سخت رشد کردهاند. مشهورترین فوتبالیستها افرادی هستند که در خانوادههای فقیر بزرگ شدهاند. به نظرم در شرق کره زمین هیچکسی از سر سیری به جایی نمیرسد. باید دغدغهای داشته باشد و چیزی به او نیشتر بزند تا فرد را وادار به حرکت و تلاش کند. باز هم تاکید میکنم برای موفقیت در هر کاری ابتدا باید استعداد و عشق وجود داشته باشد و در مرحله بعد فرد به دنبال کسب دانش برود.بسیاری از جوانها از من میپرسند چیکار کنیم که نویسنده یا گوینده شویم؟ به آنها میگویم این حرفهها را انتخاب نکنید و به دنبال کارهای نان و آب دار بروید اما اگر خیلی به این حرفهها علاقهمندید باید بدانید این کارها با رنج شروع میشود اما با لذت ادامه پیدا میکند.
به گنج هم خواهد رسید؟
گاهی به گنج هم میرسد. البته خیلی کم هستند افرادی که از راه نوشتن به پول زیادی دست پیدا میکنند در کشور ما ذبیحالله منصوری از معدود نویسندهها و مترجمانی بود که در اواخر عمر از قِبل ترجمههایش به پول خوبی دست یافت. اما خیلی از سالهای عمرش را در فقر و نداری بهسر برد. اما واقعیت این است با رنج نویسندگی به گنج نمیرسی!
طنزنویس هستید و طبیعتا نگاهتان به دنیا شوخطبعانه است؛ این نوع نگاه چگونه میتواند زندگی را با همه سختیهایش برای ما آسانتر کند؟
مشکلات کوچک را میتوان با نگاه خوشبینانه و حتی گاهی با شوخی رفع کرد اما درباره مشکلات سخت و دشوار هم اگر بتوان کمتر سخت گرفت مشکل هم راحتتر حل خواهد شد.میگویند مغز آدم متوجه نمیشود که خنده واقعی است یا قلابی و الکی. این پژوهش انجام شده تا مردم تشویق به خندیدن شوند. اگر با صدای بلند بخندید، مغز شادی را به همه بدن شما منتقل میکند و از شما فردی بشاش و سرحال میسازد. فرد شاد، خوشبینانهتر به زندگی نگاه میکند و دنیا را زیباتر میبیند و زیباتر هم زندگی خواهد کرد.
همان شعر حافظ که میگوید: دنیا سخت میگردد بر مردمان سختکوش ...
بله! علما و دانشمندان بر این باورند که باید دیروز را فراموش کرد و فردا هم که نیامده! پس باید در امروز و زمان حال زندگی کرد. فردا، امروز ما تبدیل به دیروز میشود پس بهتر است تلاش کنیم امروز را خوب زندگی کنیم.
زندگی خوب به قناعت هم بستگی دارد؟
دقیقا! اگر زندگی را راحت بگیریم خیلی از مشکلات حل میشود؛ هیچ مشکلی تا آخر عمر یقه کسی را نمیگیرد! باید تلاش کنیم زندگی خوبی داشته باشیم اما وقتی مشکلی پیش میآید هم باید روحیه خود را از دست ندهیم چون چه بخندی چه غصه بخوری، مشکل حل میشود پس بهتر است خوشبین باشیم تا کمتر سخت بگذرد.
طاهره آشیانی - جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد