نظام آموزشی ایران متمرکز است و وزارت آموزش و پرورش مسئولیت اصلی را برعهده دارد. دوره ابتدایی (۱۲-۶ سالگی) بر پایه مهارتهای پایه مانند خواندن، نوشتن و ریاضیات تمرکز دارد، در حالی که متوسطه اول (۱۵-۱۲ سالگی) بر علوم تجربی و انسانی تأکید میکند. در متوسطه دوم، دانشآموزان شاخههای نظری، فنی-حرفهای یا کاردانش را انتخاب میکنند. کنکور سراسری، به عنوان دروازه ورود به دانشگاهها، همچنان نقش کلیدی ایفا میکند، هرچند طرحهایی مانند «عدالت آموزشی» برای کاهش تمرکز بر آن پیشنهاد شده است.
چالشها، اما عمیق و چندبعدی هستند. کمبود بودجه برجستهترین مسأله است: سهم آموزش از بودجه عمومی تنها ۱۳ درصد است (کمتر از میانگین جهانی ۲۰ درصد)، در حالی که برنامه هفتم توسعه (۱۴۰۶-۱۴۰۲) نیازمند
۲۵ درصد بود. مرکز پژوهشهای مجلس گزارش میدهد که فلج شدن سیستم آموزشی به دلیل انحراف منابع رخ داده؛ بودجه آموزش عالی ۳۰ درصد کاهش یافته و سرانه آموزشی به پنج میلیون تومان رسیده است. این امر منجر به فرسودگی معلمان (با حقوق متوسط ۱۵ میلیون تومان ماهانه) و کمبود امکانات (مانند آزمایشگاه در ۴۰ درصد مدارس) شده است.
نابرابری طبقاتی هم چالش دیگری است. مدارس دولتی شلوغ و کمکیفیت، در مقابل مدارس غیردولتی با شهریههای چند صد میلیونی این شکاف را عمیقتر کرده است. طبق گزارش فارارو (۱۴۰۴)، آموزش «طبقاتی» شده و کودکان کمبرخوردار از فرصتهای برابر محروماند. افت کیفیت یادگیری نیز مشهود است: نمرات آزمونهای نهایی ۲۰ درصد کاهش یافته و کارشناسان آن را نتیجه عدم بهروزرسانی کتابها میدانند. کتابهای درسی فاقد سواد رسانهای و دیجیتال هستند و تمرکز بر حفظیات، خلاقیت دانشآموزان را هدر میدهد.
جایگاه پایین نظام آموزشی ایران در جهان چه معنایی برای ما دارد؟
غیبت خلاقیت
نظام آموزشی ایران، به عنوان یکی از ارکان اصلی توسعه انسانی، در سالهای اخیر با چالشهای عمیقی روبهرو بوده است. براساس سند تحول بنیادین آموزش و پرورش (مصوب ۱۳۹۰)، ساختار آموزشی کشور برپایه شش سال ابتدایی، سه سال متوسطه اول، سه سال متوسطه دوم و یک سال پیشدانشگاهی (که اخیرا ادغام شده) بنا نهاده شده است. آموزش ابتدایی و متوسطه اجباری و رایگان است و دولت موظف به تأمین امکانات برای همه کودکان شش تا ۱۸ ساله است. با این حال، گزارشهای رسمی و کارشناسی نشان میدهد که این نظام، علیرغم پیشرفتهای کمی مانند افزایش نرخ باسوادی (از ۴۷ درصد در ۱۳۵۵ به بیش از ۹۰ درصد در ۱۴۰۴)، با بحرانهای کیفی، مالی و اجتماعی دست و پنجه نرم میکند.
نظام آموزشی ایران متمرکز است و وزارت آموزش و پرورش مسئولیت اصلی را برعهده دارد. دوره ابتدایی (۱۲-۶ سالگی) بر پایه مهارتهای پایه مانند خواندن، نوشتن و ریاضیات تمرکز دارد، در حالی که متوسطه اول (۱۵-۱۲ سالگی) بر علوم تجربی و انسانی تأکید میکند. در متوسطه دوم، دانشآموزان شاخههای نظری، فنی-حرفهای یا کاردانش را انتخاب میکنند. کنکور سراسری، به عنوان دروازه ورود به دانشگاهها، همچنان نقش کلیدی ایفا میکند، هرچند طرحهایی مانند «عدالت آموزشی» برای کاهش تمرکز بر آن پیشنهاد شده است.
چالشها، اما عمیق و چندبعدی هستند. کمبود بودجه برجستهترین مسأله است: سهم آموزش از بودجه عمومی تنها ۱۳ درصد است (کمتر از میانگین جهانی ۲۰ درصد)، در حالی که برنامه هفتم توسعه (۱۴۰۶-۱۴۰۲) نیازمند
۲۵ درصد بود. مرکز پژوهشهای مجلس گزارش میدهد که فلج شدن سیستم آموزشی به دلیل انحراف منابع رخ داده؛ بودجه آموزش عالی ۳۰ درصد کاهش یافته و سرانه آموزشی به پنج میلیون تومان رسیده است. این امر منجر به فرسودگی معلمان (با حقوق متوسط ۱۵ میلیون تومان ماهانه) و کمبود امکانات (مانند آزمایشگاه در ۴۰ درصد مدارس) شده است.
نابرابری طبقاتی هم چالش دیگری است. مدارس دولتی شلوغ و کمکیفیت، در مقابل مدارس غیردولتی با شهریههای چند صد میلیونی این شکاف را عمیقتر کرده است. طبق گزارش فارارو (۱۴۰۴)، آموزش «طبقاتی» شده و کودکان کمبرخوردار از فرصتهای برابر محروماند. افت کیفیت یادگیری نیز مشهود است: نمرات آزمونهای نهایی ۲۰ درصد کاهش یافته و کارشناسان آن را نتیجه عدم بهروزرسانی کتابها میدانند. کتابهای درسی فاقد سواد رسانهای و دیجیتال هستند و تمرکز بر حفظیات، خلاقیت دانشآموزان را هدر میدهد.