مشاهدات جهانگرد روس از ایران: حیاط‌های حوض‌دار و پنجره‌های رنگین

دوره صفویه و بیش از آن قاجاریه را می‌توان دوره طلایی سفر گردشگران، بازرگانان و سیاسیون به ایران دانست. مقطعی که از آن سفرنامه‌های بیشمار اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی باقی مانده و امروز مرجعی است برای ارزیابی تاریخی و جغرافیای ایران در زمان‌های نه چندان دور.
کد خبر: ۸۸۹۰۲۴
مشاهدات جهانگرد روس از ایران: حیاط‌های حوض‌دار و پنجره‌های رنگین

به گزارش جام جم آنلاین،«موریس دوکوتزبوئه» یکی از اشخاص وابسته به امپراتوری روسی است که در ۱۸۱۷ میلادی همراه با سفیر کبیر روسیه به ایران سفر می‌کند و پس از گذشت از تفلیس، گرجستان و قفقاز وارد ایران می‌شود.

آنها در زمان اقامت خود در ایران از ایروان، نخجوان، تبریز و زنجان دیدن می‌کنند و همه این مدت مهمان فتحعلی‌شاه و دربار او بوده‌اند.

در متن پیش رو تنها بخشی از سفر او به «اوجان» یکی از روستاهای اطراف تبریز را که تحت فرمان عباس میرزا بوده را می‌خوانید. زمانی که در ایران ماه رمضان بوده و شاه امکان ملاقات با عوامل روسی را نداشته است.

«بیست و ششم مه از تبریز خارج شدیم. حکمران و عده کثیری از رجال و اعیان تا خارج از شهر از سفیر مشایعت کردند. در دست راست کوهی مشاهده شد که از برف مستور بود.

در «باسمنج» که قریه‌ای است در جنوب و محصور در تپه‌های سبز منزل کردیم، رودخانه‌ای به همین نام نیز در این نقطه ملاحظه شد.

شاهزاده عباس میرزا به اهالی این محل حکم کرده که چوب در این مملکت خیلی گران و به مقادیر صد گرمی به فروش می‌رسد.

شب قبل چنان باد شدید و رگباری گرفت که اهالی به خدا ملتجی شدند در ایران برف زیاد و باران کم است.‌‌

همان روز قاصدی از طرف عباس میرزا آمد و نامه‌ای مبنی بر احوالپرسی و اظهار ملاطفت از او به سفیر رسید.

به قدری احترام گذاشته بود که به عادت مشرق‌زمین طرف چپ نامه را مهر کرده بود. این کار در مشرق‌زمین جز در مورد احترام معنا نمی‌دهد.

روز بیست و هفتم راه ممتدی را بدون مشاهده یک درخت پیمودیم، پس این جنگل مرکبات کجاست؟ این صحرا پر از گل مریم چه شد که علف هم در بیابان دیده نمی‌شود و جز افقی تیره و خسته‌کننده از سنگ‌های عریان چیزی به نظر نمی‌رسد.

به هر تپه‌ای که می‌رسیدیم خیال می‌کردیم از فراز آن چیز تازه‌ای خواهیم دید ولی افسوس خیال خامی بود، چه افق را کوه‌های پی در پی و سنگلاخ‌های متعدد مستور کرده بود.

بالاخره در کنار برکه‌ای که در جوار سعیدآباد است اردو زدیم. آب آن به‌زحمت قابل شرب بود. در دست چپ جاده از بین دو کوه می‌گذرد و به قدری به هم نزدیک است که روشنایی در آن نفوذ نمی‌کند.

قشون اسکندر مقدونی از این راه که به اسم او معروف است، اسلحه به دست گذشته.روز بیست و هشتم از کوهی بالا رفتیم که برفراز آن کاروانسرایی دایر کرده بودند.

با صدای مهیب زنگ شتران و قاطران خود را به قله آن رساندیم. پایین رفتن از این کوه نیز بی‌خطر نبود. چشم‌انداز آن جلگه‌ای بود مستور از علف خشک و کاملا مثل کوه‌های اطراف آن.

در میان بیابان نقطه‌ای غیر مرئی به نظر می‌رسید که تفریحگاه «اوجان» بود. اول اظهار سورچی‌ها را باور نکردم ولی کم‌کم دیدم آن نقطه شکل نارنجستانی به خود گرفت.

تقسیمات داخلی این عمارت از روی بصیرت انجام شده است و در عین حال نمای بیرونی آن نیز بی‌سلیقه ساخته نشده. راهرویی دو حیاط را که دو مرتبه اتاق دارد از یکدیگر جدا می‌کرد.

پنجره‌ها عموما از شیشه‌های رنگین که با صنعت مخصوصی ترکیب کرده بودند، مزین بود. جلوی این بنا ایوانی بود سنگی که به وسیله راه‌پله به باغ مربوط می‌شد. این باغ جدیدا احداث شده و درختان آن به قدری جوان است که هنوز سایه پیدا نکرده.

نمای اصلی این بنا به سبک ایران رو به یک طرف بود و تالار وسیعی داشت که مخصوص سلام ولیعهد بود.

چهار پرده نقاشی در این تالار مشاهده شد که یکی صورت امپراتور خودمان و یکی صورت بناپارت بود. پرده دیگر جنگ بین روسیه و ایران را نشان می‌داد که ایرانیان فاتح شده بودند.

پرده چهارم مناظر سان و عملیات نظامی بود که ولایت عهد عظمی از قشون جدید خود در حضور پدر مکرمش ترتیب داده بود؛ در این تابلو شاه سوار اسب بود و ولیعهد رکاب او را بوسه می‌زد.

خیلی از همراهان این وضع را حقارت‌آمیز شمردند ولی نباید آداب و رسومات مملکتی را با صفات اشخاص اشتباه گرفت.

چه این عمل ناشی از حس عبودیت خالصانه فرزند نسبت به پدر خویش است والا به این ترتیب ژاپنی‌ها را باید پست‌ترین ملل عالم شمرد، نه تنها در مقابل شاه بلکه در برابر عموم سالخوردگان زانو می‌زنند و حال آن‌که به عقیده من متکبر‌ترین مردم روزگارند.

بهترین نقطه قصر اوجان برج مربع وسیعی است که مشرف بر تمام عمارت و عبارت از تالار عریضی است که در آن شخص از گرمای تابستان مصون است.

حیاط‌ها تمام دارای حوض و در کنار آن حمامی دارد که تمام از سنگ مرمر ساخته شده، بالاخره جمیع وسایل راحتی زندگانی در آن تامین شده است.

هرچند منظره این مکان شاهزاده عباس میرزا را از ساختن این بنا منصرف نکرده ولی لااقل باد شدیدی که از هشت صبح تا شش بعدازظهر می‌وزد باید او را منصرف کرده باشد، نه فقط این باد هوا را خنک نمی‌کند بلکه گرمای فوق‌العاده‌ای هم با خود به همراه می‌آورد.

در تمام این بیابان جنبنده‌ای جز سار دیده نمی‌شود به علاوه صدای مرغان و عوعو سگان از سحر خواب را به سکنه این محل حرام می‌کند.

چندی که در اوجان ماندیم خبر رسید که شاه به سبب ماه رمضان قبل از ماه اوت فرنگی نمی‌توانند سفیر را بپذیرند. این موقع هنگام روزه گرفتن ایرانیان است و در تمام این مدت نه به امری اقدام می‌کنند و نه روز چیزی می‌خورند و می‌آشامند، حتی از شرب آب و کشیدن سیگار بر حذرند.

طول یک ماه و اقامت ما در تمام این مدت در اوجان دشوار بود. سفیر کبیر از مهماندار تقاضا کرد محل دیگری برای ما تعیین کند که لااقل درخت و سبزه هم داشته باشد.

با این تقاضا موافقت شده چند روز بعد به سفیر اطلاع رسید که دهی را که تا اینجا دو روز راه است برای اقامت ما تعیین کرده‌اند.

اگرچه می‌دانستم که دیگر جایی بهتر و مناسب‌تر از این عمارت نخواهیم یافت ولی به هرحال خوشوقت شدم.»

ضمیمه چمدان

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها