آقای راد چگونگی پیوستنتان به سریال امیرکبیر را در یاد دارید؟ چطور شد ایفاگر نقش ناصرالدین شاه قاجار شدید؟
بله، یادم هست سعید نیکپور با من تماس گرفت و درخصوص این پروژه و نقشی که برایم در نظر گرفته بود صحبت کرد. البته من در آن زمان قرارداد دیگری را با ناصر تقوایی داشتم که در ابتدا قرار بود سریال «سردار جنگل» را بسازد و بنا بود در آن مجموعه، ایفاگر نقش اسماعیل باشم. به همین دلیل این قضیه را با نیکپور در میان گذاشتم؛ اما به خاطر اصراری که برای بازی کردن من داشت، هر دو سراغ تقوایی رفتیم و با او صحبت کردیم و من به پروژه امیرکبیر پیوستم. بعد هم که متن فیلمنامه را خواندم و از انتخاب دیگر بازیگران مطلع شدم جذابیتهای کار برایم بیشتر از قبل شد.
از بازی در این نقش نمیترسیدید؟ به هرحال ناصرالدین شاه قاجار جزو شخصیتهای مهم تاریخ معاصر ایران است و بازی کردن در نقش او ظرافتهای خاص خود را میطلبید.
ابتدا میترسیدم؛ بهخصوص که پیش از من، جمشید مشایخی در سریال «سلطان صاحبقران» ساخته مرحوم حاتمی در نقش ناصرالدین شاه بازی کرده بود و این برایم مساله بود. فکر میکردم شاید نتوانم به اندازه او توانمند و تاثیرگذار ظاهر شوم. اما سعید نیکپور دلگرمی داد و گفت که تمرکز ما فقط بر احوالات سلطنت ناصرالدین شاه در طول دوران وزارت امیرکبیر است و به لحاظ داستانی، زمینه متفاوتی را با آن سریال داریم. من با آقای مشایخی هم تماس گرفته و برای بازی در این نقش به نوعی از او اجازه گرفتم و سپس مقابل دوربین رفتم.
ابتدا میترسیدم بهخصوص که پیش از من، جمشید مشایخی در سریال سلطان صاحبقران ساخته مرحوم حاتمی در نقش ناصرالدین شاه بازی کرده بود و این برایم مساله بود |
البته بعد از این سریال شما مجددا در مجموعه «سالهای مشروطه» نیز در همین نقش جلوی دوربین رفتید؛ درست است؟
سریال سالهای مشروطه هم باز بر مقطع دیگری تمرکز داشت و اگر قرار بود همین دوره را روایت کند، قطعا بازی درآن نقش را نمیپذیرفتم. ناصرالدین شاه در سالهای پایانی زندگیاش با آن نوجوانی که به سلطنت رسید، تفاوت زیادی کرده و جنس تصمیمگیریهایش عوض شده بود.
در طول بازی در این نقش شده بود خودتان را جای ناصرالدین شاه قرار دهید و به تصمیمگیریهایش فکر کنید؟
بله خود من بارها به این قضیه فکر میکردم که اگر اطرافیانم میخواستند خود مرا علیه آدمی که اینقدر برایش احترام قائلم بدبین کنند، چه میکردم؟ فرمان قتل امیرکبیر هم به سادگی اتفاق نیفتاد؛ مدتها روی ذهن شاه کار شد و نهایتا در حال مستی و لایعقلی امضا را از او گرفتند و شاه وقتی فهمید فریاد میزد که فرمان را متوقف کنید. حتی من فکر میکنم او تا پایان عمرش هیچوقت نتوانست امیرکبیر را فراموش کند و این عشق و دوستی را همواره در دل خودش داشت.
فکر میکنید دلیل اصلی موفقیت این سریال چه بود؟ چرا در زمان پخش آنطور روی مردم تاثیرگذاشت و حتی نظر منتقدان را هم جلب کرد؟
فکر میکنم دلیلش این بوده که در آن زمان گروه کارگردانی و بازیگران و عوامل پشت صحنه، همه با جان و دل برای این کار تلاش میکردند و به کیفیت آن اهمیت میدادند. آن موقع حتی کسانی که مطالعات تاریخی داشتند هم نگاه مثبتی به سریال پیدا کرده و از لحن آن راضی بودند؛ چرا که معتقد بودند به تاریخ وفادار است. اینها همه تاثیر دارد و در نتیجه نهایی کار تفاوت ایجاد میکند.
خـاطـرهای هم از زمان ساخت و پخش سریال دارید؟
خب آن زمانی که ما این سریال را ضبط میکردیم زمان جنگ و موشکباران بود. مدام برقها میرفت و آژیر خطر شنیده میشد. آن موقع امکانات تصویربرداری کنونی هم وجود نداشت و یادم هست که از دوربینهای خیلی سنگینی استفاده میشد که جابهجاکردنشان خود معضلی بود. ضمن اینکه ما در تالار آیینه فیلمبرداری میکردیم و پیداکردن نماهایی که در آن بازتاب دوربین یا بوم صدا در صحنه دیده نشود هم کار مشکلی بود. یکی دیگر از سختیهای کار این بود که به دلیل نزدیکی کاخ گلستان به محوطه بازار، ما همواره مشکل صدای بیرون را داشتیم و به همین دلیل صحنههای محوطه کاخ را یک بار در شب بازی میکردیم و صدایمان ضبط میشد، سپس فردا صبح مجددا همان صحنهها را فیلمبرداری و تصویرشان را با صدای ضبط شده هماهنگ میکردیم. اینها همه سخت بود، با این حال کسی شکایتی نداشت و وقتی بعد از 9 ماه کار به پایان رسید، هنگام ضبط سکانس پایانی همه از اینکه دیگر نمیتوانستند کنار هم باشند، ناراحت بودند و این شیرینیها و دوستیها بود که از کار برایمان به یادگار ماند.
زهرا غفاری
جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد