در گذشته وقتی صحبت از همسرکشی بود، قتل زن به دست شوهر در ذهن تداعی میشد اما حالا شاهد رشد شوهرکشی در زنان هستیم. نحوه قتل در زنان و مردان متفاوت است. مردان بیشتر از روشهای خشن و براثر خشم آنی مرتکب قتل میشوند. زنان بیشتر با سم یا کمک نفر سوم شوهران خود را میکشند. سوءظن، اعتیاد و مشکلات روانی مهمترین انگیزه در قتل زنان توسط مردان است. اما زنان برای ارتباط آزاد با مرد دیگر، راضی نشدن شوهر به طلاق و فرار از کتکهای شوهر قتل انجام میدهند. در اغلب پروندههای شوهر کشی ، مردی بر اثر وسوسههای زن مورد علاقه اش شوهر او را از سر راه برمیدارد. بررسیهای همسرکشی نشان میدهد، مردان بیشتر از زنان بعد از قتل دچار پشیمانی میشوند. زنان بعد از مرگ همسر خود را مستحق مرگ میدانند. تحقیق روی زندگی مردان و زنان همسرکش مشخص میکند، اغلب آنها در زندگی مشترک دچار طلاق عاطفی شده و هیچ رابطه احساسی با هم نداشتند.
قتل به خاطر سوء ظن
همسرش را خیلی دوست داشت و به هیچ قیمتی حاضر نبود زندگی مشترکش را از دست بدهد. همه دلخوشیاش این بود که شب از محل کار بازگردد و همسر و فرزندش را ببیند که چشم به راه منتظرش نشستهاند تا به خانه بازگردد.
حدود شش سال از زندگی مشترکش میگذشت و یک پسر چهار ساله حاصل این زندگی شش ساله بود. در مدتی که او به صورت رسمی مردخانه شناخته شده بود سختی را در زندگیاش تحمل نکرده بود، سعی کرده بود که به زندگیاش پایبند باشد و به جز چند مورد تلاشش به نتیجه رسیده بود.
به خاطر شغلش هر روز با زنان سر و کار داشت و گاهی هم شیطان در جلدش میرفت اما سعی میکرد زندگی اش را خراب نکند. یک شب که مانند همیشه از مغازه به خانه بازگشت متوجه شد همسرش با تلفن حرف میزند و میخندد. در یک لحظه با دیدن خندههای همسرش،چهره خودش را تصور کرد و زمانی را به یاد آورد که با زنان دیگر صحبت میکند. دیگر متوجه هیچ نشد. به سمت همسرش حمله کرد و با گلدان شیشهای به سر او کوبید. در آن لحظه همه حق را به خودش میداد و فکر میکرد که بهترین کار دنیا را انجام داده است دریغ از آنکه دقایقی بعد پشیمانترین فرد عالم خواهد شد.
بعد از نیم ساعت به خودش آمد و گوشی تلفن همراه همسرش را نگاه کرد و دریافت که او با خواهرش صحبت میکرده است. سراغ جسم بیجان همسرش رفت ولی دیگر دیر شده بود. او نفس نمیکشید.
شوهر کشی برای رهایی
زن از زندگیاش ناامید شده بود. با خود فکر میکرد و جملات مثل فرفره از ذهنش میگذشتند.
من از همان اول هم بدبخت بودم. چه زمانی که خانه پدرم زندگی میکردم و مدام بر سر وضع ظاهری ام با او اختلاف داشتم و چه زمانی که برای فرار از آن زندگی به خانه شوهر پناه بردم. هیچ زمان احساس خوشبختی نکردم. همسرم هیچوقت آن حسی را که میخواستم به من منتقل نکرد. حس دوست داشتن را در خانه او پیدا نکردم.
همه این جملات را با خود مرور میکرد و برای بیرون رفتن آماده میشد. مدتی بود که این کار نوعی از عادت زندگیاش شده بود. بیرون از خانه پی چیزی میگشت که در خانه پیدا نمیکرد.
در خیابان با مهران آشنا شد. اول به عنوان یک دوست با او معاشرت داشت و با او درد دل میکرد ولی بعد از مدتی به او نزدیکتر از آنچه فکر میکرد، شد. مهران دلیل خوشی او در زندگی شد همه آن احساساتی که با پدر و همسرش تجربه نکرده بود.
مهران را دوست داشت. شب و روز به این فکر میکرد که چگونه از دست هیولایی به نام همسر خلاص شود و با مهران زندگی کند. به طلاق فکر نمیکرد چرا که میدانست هیچ کس با او همکاری نمیکند و نمیتواند از همسرش جدا شود. بهترین راه طراحی نقشهای بود که بتواند او را برای همیشه از بین ببرد. کشتن همسرش بهترین راه بود. موضوع را با مهران درمیان گذاشت و از او قول همکاری گرفت. نقشهای کشیده بود که به ذهن کسی نمیرسید. یقین داشت که هیچوقت دستگیر نمیشود و زندگی اش بهبود مییابد.
گرفتن جان همسرش مهم نبود. فقط میخواست آزاد شود. نقشه را عملی کرد و او را کشت. به همین راحتی و بدون کوچکترین عذاب وجدان.
چرا همسر کشی؟
مریم یوسفی، جامعهشناس: زنان و مردان در زمانهای حساس زندگیشان رفتارهای مختلفی از خود نشان میدهند. حتی حساسیتهای مختلفی بر زندگیشان دارند. به طور مثال یک زن هیچ زمانی نمیتواند حضور یک رقیب را در زندگی اش تحمل کند. شاید بتواند بی مهری را تحمل کند یا حتی با اعتیاد همسرش بسازد ولی وجود یک رقیب در زندگی زنان ،خط قرمز زندگی آنهاست. هیچ چیز تحقیرکنندهتر از این نیست که یک زن بفهمد همسرش عشق و علاقه خود را به پای زن دیگری میریزد. زنان فقط در شرایطی میتوانند وجود زن دیگری را به عنوان رقیب تحمل کنند که خودشان پایبند زندگی نباشند.
به طور مثال زن و شوهری که طلاق عاطفی از هم گرفته باشند و هرکدامشان مشغول زندگی خود شوند. در این صورت برای زن فرقی ندارد که همسرش با چه کسی میگردد یا او را دوست دارد یا نه. ولی در غیر این صورت زن با فهمیدن این موضوع از بین میرود.
مردان نیز همین گونه هستند. در بین مردها هم بیشترین نکتهای که موجب قتل همسر میشود، شک به همسر و یا وجود نفر سوم در زندگی مشترک است.
بزرگترین تفاوت زنان و مردان در این زمان نحوه عملکرد آنهاست. زنان وقتی از زندگی خود نا امید میشوند ابتدا سعی میکنند از راه قانونی از زندگی رها شوند و زمانی که نمیتوانند کاری را پیش ببرند به دنبال راههای دیگر میروند. قتل و کشتن همسر برای زنان آخرین راهحل است.
در مقابل مردان در این زمان به یک جنون آنی میرسند. به محض اینکه کوچکترین شکی را به همسر خود داشته باشند به او حمله میکنند و ضرب و شتم و کشتن زنان را در مواقعی حتی حق خود میدانند.
زنان بهدلیل ترس یا قانونمندی که دارند سعی میکنند دلیل و مدرک برای اثبات خیانت همسر خود پیدا کنند ولی مردان به خود زحمت نمیدهند حتی واقعیت را بفهمند.
البته تنها عامل همسرکشی خیانت نیست بلکه نارضایتی از زندگی، اعتیاد و موارد دیگر نیز انگیزه این جنایتهاست.
یکی از دلایل دیگری که مردان راحتتر میتوانند دست به همسرکشی بزنند این است که زنان تودار تر هستند و صبر و تحمل بیشتری دارند ولی مردان کافی است خود را در معرض خطر ببینند، در این لحظه است که همه چیز را به هم میریزند و به این صورت سعی میکنند از خود و زندگیشان دفاع کنند.
زنان داد و هوار میکنند ولی زودتر آرام میشوند و حتی میبخشند ولی مردان از قدرت بدنی خود استفاده میکنند و زور خود را به نمایش میگذارند. برخی مردان به دلیل اینکه خودشان خیانتکار هستند، فکر میکنند ممکن است همسرشان نیز خیانتکار باشد و به کوچکترین نکتهای که از آنها میبینند مشکوک میشوند. همین شکهای بی دلیل بسیاری از همسرکشیها را در پی داشته است.
زنان و مردان باید خود دار باشند. از شکهای بیدلیل دست بکشند و تا زمانی که خیانت همسرشان ثابت نشده زندگی خود را به هم نزنند. باید یاد بگیرند که کشتن بهترین راه خلاصی نیست بلکه با کشتن طرف مقابل فقط زندگی خود را از بین میبرند.
زمانی که زن و مرد به طلاق عاطفی میرسند بهترین راه برای هردو طرف جدایی است. اینکه برای ترس از حرف دیگران زندگی کنند ممکن است بدترین عواقب را در زندگیشان داشته باشد.
غزاله مالکی
تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد