در این نوشتار به طور مشخص ابله بهانهای است برای بررسی وضعیت آنچه در این شبکه اتفاق میافتد. مجموعه آخر کمال تبریزی که همواره آثارش حاشیههای خاص خودش را دارد با تبلیغات فراوان به بازار آمد، اما با دیدن همان قسمت اول میشد حدس زد اتفاق خوبی برای آن نخواهد افتاد.
به دلیل سالها حضور در شوراهای فیلمنامه با نگاه اول این نکته برایم وجود داشت با وجود اینکه داستان مجموعه درباره یک فیلمنامهنویس است چرا قصه پیش نمیرود و به آن توجهی نشده است؟ البته میتوان به این نکته رسید که به دلیل نداشتن قصههای جذاب و قوی آثار مختص این شبکه با اقبال مخاطب روبهرو نمیشوند.
فیلمنامههای ساخته شده در سطح باقی میمانند و به دلیل نبود چرخه بررسی دقیق و کارشناسانه، همان متن اولیه به دلیل عجله برای ساخت و برگشت سرمایه جلوی دوربین میرود.
اما اصلیترین دلیل، فضای ترسیم شده در قصه است، زیرا مردم و مخاطبان عادی این فضا را نمیشناسند و با آن ارتباط برقرار نمیکنند. شخصیتها و شاید تیپها مثل تهیهکنندهای که نقشش را مجید صالحی بازی میکند عمدتا برای اهالی سینما شناخته شده هستند و شوخیها با اشخاص و حتی دعواها و تیپسازیها براساس شخصیتهای واقعی برای مردم عادی جذاب نیست؛ کما اینکه در سالیان گذشته فیلمهایی با محوریت پشت صحنه سینما مانند دو فیلم با یک بلیت به کارگردانی داریوش فرهنگ یا وقتی همه خوابیم به کارگردانی بهرام بیضایی ساخته شده که در این میان فیلم فرهنگ به دلیل دستمایه قرار دادن یک رابطه انسانی در بستر سینما مورد اقبال قرار میگیرد، اما از فیلم بیضایی به دلیل همان تیپسازی و فضای ناآشنا استقبال سردی میشود و صرفا نام سازنده آن از یک شکست مطلق جلوگیری میکند.
ابله با این شرایط در ادامه متوجه اشتباه استراتژیک خود میشود و سعی در تغییر مسیر دارد، اما به دلیل نداشتن شروع جذاب نمیتواند ارتباط با مخاطب را ادامه دهد.
این اتفاق البته در مورد سینمای ما هم مصداق دارد و به دلیل جدا شدن قسمت متفکر آن از عامه مردم و ایجاد یک جزیره محدود تفکری و نوشتاری آثار آن از زندگی مردم کوچه و بازار در حال فاصله گرفتن است.
یکی دیگر از دلایل این بیاقبالی مخاطبان نگاه سازندگان اثر به این نوع آثار است. نگاه عمدتا تجاری و زنگ تفریح دانستن این فعالیتها در بین دو فیلم سینمایی یا سریال برای تلویزیون باعث میشود بسیاری از کارگردانهای امتحان پس داده ناموفق باشند.
باید توجه داشت صرف ساختن یک چهره شبیه فلان خواننده خارجنشین یا تهیهکننده و مدیر سینمایی معروف نمیتوان توجه عامه مردم را جلب کرد البته شاید در قسمت اول و دوم تبلیغات و کنجکاوی باعث فروش و تب کاذب شود، اما اصل اول همیشه مصداق دارد، اصلی که میگوید اول باید یک قصه محکم را روان تعریف کرد و بعد به چهرهها، تیپها یا حتی خطوط قرمزی که نمیتوان در تلویزیون نشان داد، پرداخت.
ذکر این نکته البته ضروری است که متولیان این شبکه باید با توجه به تقویم و مناسبتهای خاص مذهبی در کشور نسبت به اصلاح چرخه توزیع و کنداکتور پخش اقدام کنند تا پیوستگی توزیع و شناسایی فصل مناسب باعث فروش آثار عرضه شده شود.
ابله با پرداختن به قصه و جغرافیایی خاص که در نهایت اهالی سینما با آن درگیرند سعی دارد مخاطب عام را جذب کند که البته ناموفق است و استفاده از چهرهها و گریمهای عجیب مثل محسن تنابنده در نقش پیرزن هم فقط برای دقایقی جذاب است و در ادامه کمکی به مجموعه نمیکند.
نکته آخر اینکه فیلمسازانی که به این شبکه وارد میشوند باید در درجه اول متوجه سلیقه و گستردگی مخاطبان نمایش خانگی باشند تا آثاری همچون ابله یا عشق تعطیل نیست با واکنش سرد مردم روبهرو نشوند.
باور کنیم در این زندگی پراسترس ماشینی و دغدغههای اقتصادی جایی برای تماشای دعواها، شوخیها و متلکهای عدهای خاص باقی نمیماند.
ابله بخوبی این موضوع را ثابت کرده است.
بهرنگ ملک محمدی - قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد