برای آغاز گفتوگو، شما ارتباط متقابل امروز شعر ایران و افغانستان را چطور ارزیابی میکنید؟
امروز شعر معاصر افغانستان و ایران وارد مرحله خوبی شده است، زیرا تعاملی را با یکدیگر آغاز کردهاند. گرچه تا سه دهه قبل شعر هر دو کشور نگاهی به یکدیگر داشتند، اما تعاملشان تمامعیار نبود. فقط گاهی شعر چهرههای مطرح ایرانی به افغانستان میرفت و شاعران میخواندند و از آن تاثیر میگرفتند.
معمولا شعر کدام شاعران ایرانی به دست ادیبان افغانستان میرسید؟
در دهه 40 و 50 معمولا شعر افرادی مانند نادر نادرپور، فریدون توللیو فریدون مشیری به دست دوستداران ادبیات در افغانستان میرسید. در دورههای بعد، اشعار کسانی مانند اخوان ثالث رواج یافت، ولی تمام این ارتباطها یکطرفه بود؛ زیرا شاعران ایرانی هیچ اطلاع خاصی از شاعران افغانستان نداشتند، مگر از خلیلالله خلیلی، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی و مهاجرت از افغانستان به ایران و بخصوص از دهه 80 تاکنون که اینترنت و دنیای مجازی فراگیر شده، شعر دو کشور به دلیل آشنایی به صورت شعری واحد درآمده است. گرچه این آشنایی به ایجاد شعرهای یکسان منجر نشده است، زیرا شاعران هر دو کشور موقعیت اقلیمی و زبانی و فکری خویش را حفظ کردهاند.
پس چطور از ترکیب «شعر واحد» استفاده میکنید؟
زیرا زبان شاعران ایرانی و افغانستانی به یکدیگر نزدیک شده است. از طرفی به دلیل رواج اینترنت افراد لحظه به لحظه از اتفاقات شعری یکدیگر آگاه میشوند. امروز به محض ورود شعر ایرانیان در فضای مجازی شاعران کابل و بلخ آن را میخوانند گویی این شعرگوییها در شهری کوچک رخ میدهد که زمان انتقال آن به دیگری بسیار کوتاه است.
ولی از آنجا که شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نیز در شعر نمودار میشود، پس الزاما به لحاظ اندیشه و محتوا نباید شعری مشابه داشته باشیم.
این تنها وجه فارق شعر ایران و افغانستان است، زیرا هریک تجربهها و دغدغههای متفاوتی با دیگری دارند و این به ایجاد فضاهای متفاوت منجر میشود. شاعر افغانستان بیش از هر چیز، درگیر جنگهای داخلی، مهاجرت گسترده، خشونتهای حاصل از وجود القاعده و طالبان، افراطگراییهای دینی و... بوده است که ایران جز جنگ تحمیلی با هیچ یک از این موارد مواجه نبوده است. شاعر امروز ایران، بیش از همه به مسائل جاری زندگی و درونیات خویش میپردازد.
به نظرتان شعر فارسی ایران و افغانستان در عرصه بینالملل، امروز تا چه اندازه توانسته مخاطب جذب کند؟
شعر هر دو کشور در جهان چندان مطرح نشده است. شاید شعر معاصر ما به اندازه شعر کلاسیک آن مقدار تجربه لازم را ایجاد نکرده است که برای دیگر کشورها جاذبه داشته باشد. شاعران مطرح ایران و افغانستان امروز مقبولیت کافی را در دیگر کشورها ندارند، البته من تازگیها در شعر افغانستان گرایشهای جدیدی را میبینم که موجب ترجمه شدن این اشعار به زبان عربی، ترکی، کردی و انگلیسی شده است. شاید این گرایشها به دلیل تجربههای متفاوت شاعران افغانستانی است، حتی یکی از استادان دانشگاه آکسفورد کتابی با عنوان «درّ دری» تالیف کرده که در آن بیش از هر مسالهای، به شعر مهاجرت افغانستان اشاره دارد.
به نظرتان بحث مهاجرت آنقدر در شعر معاصر افغانستان مطرح شده که به یک ژانر تبدیل شود؟
بله، شعر دهه 60 و 70 در افغانستان بیش از همه به موضوع جنگ و مقاومت اختصاص داشت. شعر دهه 80 تاکنون عموما شعر مهاجرت است؛ آن هم مهاجرتی چند لایه، زیرا نسلی از ما در سرزمینی که خانوادهشان به آن مهاجرت کردهاند، به دنیا آمده و بزرگ شدهاند. جستجوی هویت یکی از مضامین مشترک این گروه از شاعران است.
غزلی برای جشن تولد
یکی از دوستان شاعر من که سالها با یکدیگر در نشریات همکار بودیم، دختر کوچکی داشت که دیگر این روزها نوجوان شده است. غزلی برای جشن تولد او سرودم:
مرا به یاد نداری ولی فدای سرت
منم رفیق قدیمی بیوفا پدرت
تمام کوچه و پسکوچههای خاطر من
پر است از تو و از لحظههای در به درت
تو خواب بودی و یک شب که باد میآمد
جهان به شکل بدی میگذاشت سر به سرت
پدر که طاقت اخم زمانه را کم داشت
گرفت دست تو را، برد و برد تا سفرت
چنان ز خاک وطن دور ماندهای حالا
که باد هم نرساند به دوستان خبرت
به جای مریم و ساره، بهاره و سارا
چه نامهای غریبی نشسته دور و برت
وطن برای تو جز درد و رنج هیچ نداشت
خجسته باد در آن سوی آبها «چکر» (گردش) ت
حورا نژادصداقت
جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد