آرمان : از شاسخین تا شادی توافق!
این روزها همه درباره همهچیز اظهارنظر میکنند، در این میان برخی از رسانههای مخالف دولت برای نشان دادن مخالفت خود از هر آدمی که دم دستشان است، نظرخواهی میکنند، برای مثال یکی از رسانهها اخیرا مصاحبهای با بهنوش بختیاری انجام داده که نامبرده در آن افزوده«دوست دارم جامعهشناسی بخوانم تا مثلا بعد از توافق هستهای سریع ذوقزده نشوم» جدا؟ جان من؟ همین اخیرا بود که یکی از شبکههای تلویزیون سریال چهاردیواری را نشان میداد و بزرگترین دغدغه ایشان«شاسخین» بود، واقعا ببینید دغدغههای انسانها چقدر میتواند گسترده و متغیر باشد، آیا جامعهشناسی دوست دارد نامبرده او را بخواند؟ آیا این میزان شوخی با جامعهشناسی کار درستی است؟ اثیرالدین اخسیکتی شاعر کدام قرن بود؟!
در عین حال استاد خسرو معتضد پس از اینکه اعلام کرد به دلیل ممیزی دیگر برنامه اجرا نمیکند در مصاحبهای اعلام کرده«همین مسکن مهر که مردم با درآمد بسیار کم در سراسر کشور صاحب خانه شدند، این کار در تاریخ ماندگار شد» خوشحالیم که بالاخره استاد معتضد سر شوخی را خودشان باز کردند.
بنابراین سر فرصت بقیه مواردی را هم که فکر میکنند در تاریخ ماندگار شده را به سمع و نظر دوستان برسانند. شما در نظر بگیرید که یک عده انسان در یک جایی سخنرانی میکنند و میخواهند یک جریان را تخریب کنند اما گل به خودی میزنند.
در پاسخ به همین صحبتهای خسرو معتضد نازنین، نیکزاد وزیر مسکن دولت سابق چند دقیقه بعد خطاب به دولتمردن فعلی گفت«ما در بیابان خانه ساختیم، شما لطف کنید و شیر آب آن را وصل کنید» یعنی چیزی که به عقیده خسرو معتضد در تاریخ ماندگار شده، شیر آب ندارد! زحمت شد واقعا، به همین دلیل اگر ما یک بوق و سپر داشته باشیم، شما میتوانید روی آن یک خودرو نصب کنید؟ آیا میدانید با عدم وجود آب، جدا از اینکه خود خانه ماندگار است، خیلی چیزهای دیگر هم در آن ماندگار خواهند شد؟ آیا میخواهید ماندگار شوید؟ آیا از بیماندگاری رنج میبرید؟ آیا از اینکه بیماندگار هستید کسی به شما زن نمیدهد؟ آیا از زندگی شهری خسته شدهاید؟ در پایان لازم به ذکر است که همچنان از انتشار سخنان حسینی وزیر سابق اقتصاد معذور هستیم، قبلا هم عرض کردم که برای افرادی که دچار بیماریهای قلبی هستند، شنیدن سخنانی مانند«در دولت دهم هفتهای یکبار جلسه اشتغال داشتیم، برنامه داشتیم و اجرا کردیم و آمار بیکاری کاهش پیدا کرد» اصلا خوب و مناسب نیست، لطفا اصرار نکنید چون نمیتوانم قبول کنم! سیاست روز : اعصاب معصاب تعطیل!
بعضیها "اعصاب" ندارند.این دسته از انسانها معمولا وقتی عصبانی میشوند نه "فامیل پامیل" سرشان میشود و نه حرمت "عمه رهبر کره شمالی" را حفظ میکنند.
حتما حالا با خواندن ستون امروز فکر میکنید منظور "ننجون" برادر عسگری – رئیس سازمان امور مالیاتی – است ولی سخت در اشتباه هستید. به این دلیل که اصولا حرفهای ننجون سر و ته ندارد.
این را عرض کردم که فردا یا پس فردا روابط عمومی سازمان امور مالیاتی برندارد یک کیلومتر جوابیه بفرستد و برادر عسگری هم مالیات بر طنز ببندد و پدر صاحب بچه و مالک ستون را در بیاورد.
عسگری: همه مشاغل مشمول پرداخت مالیات بر ارزش افزوده باید این مالیات را بپردازند و این سازمان حاضر نیست درباره دریافت این مالیات کوتاه بیاید.
ننجون: به امید روزی که از بیکاران هم مالیات بگیرید تا کسی جرات نکند راست راست توی مملکت "بیکار" بگردد.
حتی این صنف سنگبرهای اصفهان"، دست به اعتصاب زدهاند ولی سازمان مالیاتی حاضر نیست ریالی به آنها تخفیف غیرقانونی بدهد.
ننجون: سنگبر که سنگبر است. مردهشور هم اعتصاب کند، کوتاه نیایید. این موضوع که مثل "اختلاس" نیست تا بشود کوتاه آمد.
در این بین، برخی مالیات میگیرند و به ما نمیدهند...
ننجون: نمیدهند؟ غلط میکنند نمیدهند. همچین بزنید توی سرشان که صدای سگ مرده بدهند.
در رسیدگی سراغش میروم و از او میگیرم.
ننجون: عرض نکردم. مگر شهر هرت است که ندهند. بزنید توی سرشان پدرسوختهها را تا خون بالا بیاورند.
چه بسا اگر به تکلیف قانونی عمل نکرده من اضافهتر هم میگیرم.
ننجون: آدم زورش زیاد باشد همینطور گردنکلفتی میکند. ما که گردنمان از مو هم باریکتر است.شما ادامه بدهید.
موردی بوده که رستورانی در یک سال ۴۵ میلیون تومان ابراز کرده ولی ما بالای ۲۰۰ میلیون تومان از او مالیات گرفتهایم.
ننجون: مورد هم داشتیم که همین رستوران در سال بعد با مشتریان خود دولاپهنا حساب کرد.
مالیات از مشتری نگرفتن جریمه دارد و مالیات را گرفتن و ندادن هم جریمه دارد.
ننجون: آقا اجازه! ما حرف مفت زیاد میزنیم.حرف مفت هم مالیات و جریمه دارد؟
جام جم : اقلام ثلاثه
یک آقایی رفته یک جایی از دست یک آقای دیگر که جایی دیگر حسابی کارهای است، شکایت کرده. جالب است آن آقای اولی خودش قبلا همان جایی که این آقا فعلا در آن کاره است، حسابی کارهای بوده است. آقایی که از دستش شکایت شده هم قبل از خشک شدن جوهر شکایت آقای اولی رفته یک جایی از دست همان آقای اولی شکایت کرده است.
شنیده ها حاکی است یک جای دیگر هم قرار است برود همان جا از دست هر دوی این آقاها با هم شکایت کند.
این را یک مقام آگاه که نخواست نامش فاش شود، گفته است. خلاصه در روزگار طلایی پس از توافق یک شکایت تو شکایتی شده که نگو.
***
به تازگی اثاث کشی کرده ایم. رفته ایم یک آپارتمان که هر روز و هر ساعت اتفاقات هنری و فرهنگی جالبی در آن می افتد. همسایه طبقه بالایی گیتار می زند. خوب هم می زند. همسایه طبقه پایینی تار می نوازد. او هم خوب می نوازد.
همسایه بالای بالایی نقاش است. همان اول بسم الله هم لوله آب حمام ترکید و پای بنا و کارگر و لوله کش و کاشیکار هم به خانه باز شد. درست حدس زدید دقیقا شده ایم اجاره نشین های داریوش مهرجویی. من هم این وسط گیر کرده ام بین پاپ و سنتی و میان سنت و مدرنیسم در نوسانم. برای همین دیشب به سرم زد بزنم زیر آواز. انصافا در حمام تازه تعمیر حسابی چسبید.
احساس کردم در تالار وحدت دارم می خوانم. امروز صبح رفتم پارکینگ سری به انباری بزنم. دیدم همسایه بالایی با گیتار وارد زیرزمین شد و همسایه پایینی هم با تار. البته هر دو وسیله موسیقی داخل جلد بود و طبیعتا قابل چاپ و قابل پخش. همسایه بالای بالایی هم با بوم نقاشی حضور پیدا کرد. سنت و مدرنیسم رو به من کردند و گفتند استاد این چه سبکی بود دیشب می خواندید؟ عرض کردم من سبک نمی شناسم ولی گاهی داخل حمام می خوانم.
آن همسایه پایینی گفت: یک چیزی را دقت کرده اید؟ هر سه نفر ما الان در زیرزمین حضور داریم. بیایید یک گروه زیرزمینی تشکیل بدهیم. باور کنید خواهیم ترکاند. آقای نقاش هم گفت طراحی لوگو و گرافیک تان هم با این حقیر سر تا پا تقصیر. بنده عرض کردم خیلی ممنون من بروم تا جمعمان نکرده اند و از زیرزمین زدم بیرون و تا ساعت مخابره این خبر اطلاعی از همسایه ها ندارم.
***
از پارکینگ دارم با ماشین می زنم بیرون. دخترم رفته دم در و منتظر من. صدای بوق خودرویی می آید که به سرعت دور می شود. از پارکینگ خارج می شوم. می بینم دخترم دارد گریه می کند. با دستپاچگی پیاده می شوم بدون این که بدانم ماشین را وسط کوچه رها کرده ام.
می بینم یک بچه گربه نیمه جان را بغل کرده و به سمت من می آید و گریه کنان می گوید: اون ماشین احمق زد بهش. بچه گربه را می گذاریم کنار کوچه. زن همسایه به ما نزدیک می شود و می پرسد مشکلی پیش آمده؟ می گویم بله این بچه گربه... تا چشمش به بچه گربه می افتد جیغی می زند و از هوش می رود. بچه گربه سمت چپ کوچه و زن همسایه سمت راست کوچه افتاده اند. درهای ماشین باز است. همه دارند بوق می زنند، دخترم گریه می کند، خودم دیرم شده و من مانده ام چه خاکی بر سر کنم.
کیهان: پرش!
گفت: مقامات آمریکایی پشت سرهم رجز میخوانند که بعله... گزینه نظامی علیه ایران هنوز روی میز است!
گفتم: در جنگ تحمیلی 8 ساله که ایران در شرایط اقتدار کنونی نبود و همه قدرتهای بزرگ اعم از آمریکا و اروپا و شوروی سابق و اکثر کشورهای منطقه به میدان آمده بودند هیچ غلطی نتوانستند بکنند.
گفت: اصلا باید پرسید که اگر کاری از دستتان برمیآمد چرا تاکنون دست به کار نشدهاید؟ یعنی اهل جنگ و خونریزی نیستید؟ و یا از قتلعام زن و مرد و کودک امتناع میورزید؟! و یا...
گفتم: حرف مفت میزنند. یارو دورخیز کرد و پرید که سوار اسب شود، ولی از آن طرف افتاد و روی زمین پهن شد و برای اینکه آبرویش را حفظ کند بلند گفت جوانی کجایی که یادت به خیر؟ و بعد وقتی دید کسی آن نزدیکها نیست یواشکی با خودش گفت؛ خودمونیم، جوان هم که بودیم هیچ غلطی از دستمان برنمیآمد!
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد