اعتماد : چون پرده برافتد
من از دشمنان جدی تبلیغات وایبری و تلگرامی و اساماسی و موبایلیام و اگر بدانم یک جایی هست که میشود از دست این مبلغان مزاحم وقتنشناس سمج عارض شد، حتما این کار را خواهم کرد. در این باره خیلیها نوشتهاند و از بدیها و معایب این نوع ادورتایزینگ حرف زدهاند و داستانها گفتهاند.
من الان تکرار مکررات نمیکنم و در این باره با شما درد دل نمیکنم. چیزی که متاثرم کرده و باعث شده کرگدننامه امروز را به آن اختصاص دهم محتوای یکی از این تبلیغات است که نهتنها شرمآور است بلکه نگرانکننده است؛ قبل از هر حرفی عین متن تبلیغ را برایتان رونویسی میکنم تا ببینید شرم و نگرانیام بیوجه نیست: «سلام، خوبین؟ تکنولوژی خیلی خوبه اما اختلاف و شک وتردید هم به وجود آورده. دانلود برنامه ضبط صدای مخفی برای اندروید.
میخوای کنترل بیشتری روی فرزندت داشته باشی؟ ببینی کی پیششه و پشت سرتون چی میگه؟ میخوای صداشو وقتی پیشش نیستی بشنوی؟ نکنه پیش یه دختر یا پسر دیگه است؟ به شخصیت واقعیاش پی ببرید.
به همسرت شک داری؟ با این نرمافزار شکت از بین میره و میفهمی که یه فرشته است. کنترل صدای محیط منزلتون، اتومبیلتون با موبایلتون، صداش و صحبتهاش را با دیگران
بشنوید بدون اینکه متوجه بشه.
حتی وقتی کیلومترها ازش دورید. میتونید برای خرید و مشاهده جزییات بیشتر به سایت .....، مراجعه نمایید. ١٣٠٠٠ تومان.»
واقعا ما کجا و با کیها داریم زندگی میکنیم؟ یعنی ابزار و ادوات جاسوسی، سیزده هزار تومن؟ توی مترو شنیدم که بعضی دستفروشها دوربین دید در شب میفروشند و دوربینهای قلمی عرضه میکنند. مردم با این ادوات جاسوسی چه میخواهند بکنند؟ آیا شما دچار دلهره و نگرانی نمیشوید؟ حالتان بد نمیشود؟ یعنی آیا واقعا هر کی هر کی است و هیچ نظارتی نیست و هر سودجوی کلاشی میتواند هر کالای خطرناکی را بفروشد؟ یک روزنامهنگار نقطه و ویرگولش جابهجا شود پدر صاحب بچهاش درمیآید و هزار جا بیشتر بالا سرش ایستادهاند برای نظارت، آن وقت در دنیای مجازی هر کی، هر چی بخواهد با نازلترین قیمت میفروشد و سر خلقالله کلاه
میگذارد.
شوهر برای زنش جاسوسی کند، زن برای شوهرش و هر دو برای بچهشان و بچه برای در و همسایه و در و همسایه برای هم... آن هم با سیزده هزار تومن ناقابل... فکر نکنید من از برملا شدن پلیدیهای نفس خودم میترسم.
خدا را شکر گاو پیشانی سفیدم بلکه روسیاه عالمم و خود جلوتر از بقیه معترفم که «آوازه درست است که من توبه شکستم»... ترسم از بابت جامعهای است که از شنود خوشش بیاید و توی زندگی بقیه سرک بکشد از سر و علن یکدیگر
خبر بگیرد.
فرمودهاند: «لوتکاشفتم، لن تدافنتم» نصف بیشتر مهر و محبتهای ما به همدیگر بابت همین است که همگی در ذیل ستاریت باریتعالی مستوریم و از دل هم خبر نداریم. پردهها که برافتد آنچنان از هم متنفر میشویم که حتی راضی به کفن و دفن مردههای هم
نمیشویم.
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من. واقعا این قصه خطرناک است و حتما جا دارد که پلیس فتا یا وزارت اطلاعات دست به کار شوند و جلوی گسترش و توزیع این نرمافزارها و سختافزارها را بگیرند بلکه کلا جلوی این روشهای مشکوک تبلیغات وایبری و اینترنتی و تلگرامی را بگیرند. این چیزها ممکن است اثرات مخربش پدر صاحب بچه ملت
را دربیاورد ها...
سیاست روز : رقابت موسسات مالی با بقالی
میگفت نمیشود بزنیم و ما میگفتیم میشود. میگفت چوب را میکنند توی آستین آدم و یک کلاه بوقی هم میگذارند روی سرمان و مثل صلیب دور شهر میچرخانند تا درس عبرتی بشویم.
گفتیم خودمان میزنیم و مسئولیتش را هم برعهده میگیریم. اصلا ننجونی که بین حرفهای دادستان کل کشور "تک مضراب" نزند، ننجون نیست. هویج است.
راستش را بخواهید زدیم اما با "خفض جناح" اینکار را کردیم. طوری زدیم که نه "نعل" آسیبی ببیند نه "میخ" طوریش بشود. نه "سیخ" بسوزد و نه "کباب" جزغاله بشود.
دادستان: خودم شخصا بررسی کردم تعداد بانکها و موسسات مالی در یک خیابان از تعداد بقالی و سوپرمارکت بیشتر است. یعنی خودم شمردم و دیدم اینطور است.
ننجون: زحمتتان میشود. از این به بعد از این خردهکاریها داشتید امر کنید ما برویم بشماریم. چهار تا بقالی و سی چهل تا بانک که این حرفها را ندارد.
معتقدیم فساد فساد گفتن، مبارزه با فساد را سامان نمیدهد.
ننجون: ولی گاهی "حلوا حلوا" گفتن دهن آدم را کمی شیرین میکند.
با دستمال پاک نمیشود آلودگیها را پاک کرد.
ننجون: البته در بعضی نسخهها هم آمده با دستمال "کثیف" نمیشود این کار را کرد!
در دادسرا و دادگاه دو نفر میآیند و وقتی به یک نفر حق داده نمیشود وقتی بیرون میرود میگوید بله، یک خبری بود! کاسهای زیر نیمکاسه بود! ارتباطی بود! این سوظن است ...
ننجون: به جان "م - ر - ر" و "میم - ح" و "ب - ز" اگر همچین فکری کرده باشیم.
وقتی فردی فساد میکند و فسادش بین و آشکار است، باید مهر فساد بر پیشانیاش بخورد و با حروف الفبا سخن گفتن دربارهاش مفهوم ندارد.
ننجون: به روی چشم! محمدرضا، محمود، بابک
پروندههایی که نام صاحب نامان را دارد اتقان مضاعف را میطلبد.
ننجون: پاس داشتن زبان فارسی هم اتقان مضاعفی میطلبد که فعلا در بساط نداریم.
شرق: رنگ نارنجی ممنوع شد
سازمان امداد، وضعیت نارنجی در تهران اعلام کرد. بعد از اعلام این خبر، اوکراین اعلام کرد وضعیت نارنجی تهران ربطی به جریان نارنجی اوکراین ندارد، فردا داستان نشود و ما هیچ رابطی در تهران نداریم. جوانان نیز با اعلام وضعیت نارنجی سریع همه لباسهای نارنجی خود را از بین بردند. آنان گفتند ایبابا. مطبوعات نیز هرگونه رنگ نارنجی را از لوگوی خود حذف کردند تا حسننیت خود را ثابت کنند. انجمن میوهفروشان و صیفیجات نیز اعلام کرد تا اطلاع ثانوی از تولید، توزیع و فروش نارنج ممانعت به عمل میآورد. ممدآقا، میوهفروش محل نیز گفت ما نه نارنج داریم، نه نارنگی. خوبت شد؟ شهرداری نیز با کاشی حمام (مثل اتوبانهای تهران) روی خورشید را پوشاند تا شائبه منبع رنگ نارنجی از شهر زدوده شود. گروه موسیقی پالت هم اعلام کرد در پالت ما رنگ نارنجی هرگز وجود نداشته است. گروه فیلترینگ نیز همه وبلاگها و سایتهایی که از رنگ نارنجی استفاده کرده بودند را فیلتر کرد تا جلوگیری کند. تلویزیون نیز بخشنامه کرد نارنجی ممنوعالورود و ممنوعالرنگ است. برخی نمایندگان نیز از رنگ نارنجی در مدادرنگیهای مهدکودکها گلایه کردند و انداختند گردن ظریف. پس از بهوجودآمدن بحرانهای بالا، سازمان امداد اعلام کرد بچهها واقعا قضیه اونطوری نیست که فکر میکنید و وضعیت نارنجی در تهران به دلیل پیشبینی بروز زلزله است. پس از انتشار بیانیه سازمان امداد، شهر نفس راحتی کشید و خلاص.
قانون :روشهای مدرن انتخاب همسر
مردی خوش تیپ و هنرمند و قد بلند در همدان نیاز خود به یک همسر خوب و متین را به صورت آگهی در سطح شهر پخش کرده! این فرد همدانی که ۲۸ سال دارد در گفتوگو با هوش خراش به خبرنگار ما گفت که سالهاست در انتظار اسب سفیدیاست که بیاید و او را با خود ببرد، او به جزییات بیشتری درباره این شیوه از رفتن اشاره نکرد، همچنین تصریح کرد که در بین روشهای موجود بهترین روش را انتشار اعلامیه میدانی میداند. در بررسیهای صورت گرفته توسط خبرنگاران خبره در امر ازدواج نتایج جالبی درباره محاسن روش فوق الذکر بهدست آمد.
اول اینکه انتخابتان از یک محله و یک خانواده به یک شهر و یک استان ارتقا پیدا میکند. حتی عدهای از حرفهایها میدان را گستردهتر دیده و اعلامیهای جهانی منتشر میکنند، به افرادی که زبان خارجی بلد نیستند گوگل ترنسلیت را پیشنهاد میکنیم، مثلا؛
I am looking for a nice girl with old and rich father dies soon , I am living with a large flock of sheep in soolughun
دوم اینکه به راحتی میتوانید بدون هیچ رودروایسی درباره ایده آلتان سخن بگویید. مثلا اگر از اینکه همسر آیندهتان ساپورت و حمایت خوبی نداشته باشد نگران نباشید میتوانید در همان ابتدا این موضوع را بیان کنید، زندگی بدون ساپورت منطقی و شدنی نیست، همه انسانها به حمایت و ساپورت خانوادهشان نیاز دارند.
سوم اینکه هزینه زیادی بابت آشنایی نمیدهید، تنها به اندازه چاپ ۲۰۰۰ تراکت ریسو هزینه خواهید کرد. اگر متن خاصی را دارید میتوانید به چاپخانه رفته و آن را منتشر کنید، اگر هم متنی سراغ ندارید اصلا نگران نباشید، چون با توجه به گسترش این روش بسیاری از چاپخانهها خودشان متنهای تمپلیت و از پیش نوشته شده دارند مثلا به متن نمونه زیر توجه کنید:
«مردی هستم .... ساله، دارای درآمد ماهانه....، به دنبال همسری ...چهره و ...لباس میگردم، خانهای... متری دارم و مدرک تحصیلی ام نیز ... است».
با این شرایط شما تنها کافیاست جای خالی را با عبارت مناسب و با رسم شکل پر کنید.
حتی میتوانید در آگهی از عکس نیز استفاده کنید تا از این طریق مخاطبتان را در آمپاس قرار داده و او را ناگزیر به انتخاب خودتان کنید، ویژگیهایی که این دوست همدانی از خودش در این آگهی نوشته بیشتر شبیه جرج کلونیاست و این یعنی شانسی بزرگ برای هر دختر خانوم دم بختی...
بعد از طی همه مراحل فوق تنها کافیاست در خانه نشسته و منتظر تماس باشید تا همسر ایده آلتان را پیدا کنید، البته اگر اتومبیل خوب دارید که بالای ۱۵۰ میلیون میارزد، تمامی مراحل بالا را فراموش کن.
کیهان: ذوقزده !
گفت: روزنامههای زنجیرهای از رفت و آمد چند هیئت اروپایی به ایران بدجوری ذوقزده شدهاند و آن را به حساب دستاوردهای توافق وین نوشتهاند!
گفتم: ولی هیچکدام از این هیئتها دست به هیچ اقدامی در عرصه اقتصادی کشور نزدهاند.
گفت: پس برای چه آمدهاند؟!
گفتم: عضو هیئت رئیسه اتاق بازرگانی میگوید، برخلاف فضاسازی برخی رسانهها، سفر هیئتهای اروپایی فقط ژست سیاسی است و هیچ سودی نداشته است.
گفت: یعنی روزنامههای زنجیرهای از وعده و وعید خشک و خالی اروپاییها ذوقزده شدهاند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! شخصی از شخص دیگری یک میلیون تومان طلب داشت و طرف مقابل از پرداخت بدهی خود طفره میرفت. روزی طلبکار به در خانه بدهکار رفت و با سر و صدا طلب خود را مطالبه کرد. بدهکار گفت؛ اگر 500 هزار تومان آن را فردا بدهم، 400 هزار تومان را هفته بعد و 99هزار تومان را دوهفته بعد، چقدر باقی میماند؟ طلبکار گفت؛ هزار تومان و بدهکار فریاد کشید و گفت؛ مرد حسابی! خجالت نمیکشی برای هزار تومان اینهمه سر و صدا راه انداختهای؟!
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد