...اما وقتی پای مقایسه و احساس ناکامی به ذهنم کشیده میشود، درست مثل کسی هستم که تمام قایقهایش غرق شده است!
فهرستم را کنار میگذارم و برای تغییر روحیه، سراغ کنترل همیشه در دسترس تلویزیون میروم. کانالها را یکی یکی رد میکنم. دنبال یک حرف جدید هستم، دنبال یک انگیزه برای ادامه دادن. دنبال فیلمی، موسیقیای یا حتی مستندی که وقتی میبینم و میشنوم، حالم عوض شود. احساس کسی را دارم که آخر یک صف طولانی ایستاده یا میخواهد به خط پایان برسد اما در حال دویدن روی تردمیل است...
در یکی از کانالها، مصاحبه با یک بچه نظرم را جلب میکند. مجری از او میپرسد: چه چیزی هست که دوست داری، اما اون رو نداری؟
بچه بدون معطلی جواب میدهد: من ماشین خیلی دارم!
مجری سوالش را با کلمات دیگر میپرسد: چه آرزویی داری؟
بچه میگوید: من همه بازیهای کامپیوتری که دوست دارم رو دارم!
برای چند لحظه به چشمهای آن بچه نگاه میکنم، حتی از پشت این قاب شیشهای چشمهایش میخندد. پر از امید و لبریز از زندگی است. یاد فهرست خودم میافتم و طلبهایی که از زمین و زمان دارم! یاد احساس همین چند لحظه قبل که حقوقم را برای یک سال محاسبه کردهام و برای خرید چیزهایی که دوست دارم، چند صفر ناقابل کم آوردهام.
درست است که اول راه هستم و از قدیم گفتهاند: آرزو بر جوانان عیب نیست! اما آرزو اگر باعث تحرک و تلاش بیشتر شود، میتواند زندگی را رونق دهد و اگر آنقدر «آینده» و رویای «داشتنهای» مختلف را برایش پر رنگ کند که از «حال» و «داشتههای موجود» لذتی نبرد، آنوقت است که در حالت آژیر قرمز قرار میگیری و باید به پناهگاه بروی تا کمی باخودت خلوت کنی.
شاید حال امروز من هم نوعی رفتن به پناهگاه است. این روزها خیلی از اوقات فکر میکنم که غمگینم، شاید علت آن همین چرتکه انداختنهای مدام باشد. اگر بخواهم مثل این پسرک از ته دل بخندم، باید داشتههایم را زیر ذرهبین بگذارم. باید قانون لذت بردن از زمان حال را تمرین کنم. باید اگر آرزویی دارم، برای «شدن» باشد نه «داشتن». در این صورت رویاها میتوانند ما را به تحرک سازنده وادار کنند.
فکر میکنم چقدر زندگی را برای محاسبات غلط، از دست دادهام. روزهای جوانی میرود و پشت سرش را نگاه هم نمیکند و من اندر خم کوچه «داشتن»هایم ماندهام. البته باید برای زندگی برنامه داشت، باید راه صحیح به دست آوردن را هم آموخت اما چرتکه به دست گرفتن و تهیه فهرست بلند بالای نداشتهها و به دنبال آنها رفتن، تنها کاری که میکند این است که لذت زندگی کردن را از بین میبرد.
گاهی همه ما نیازمند یک شازده کوچولو هستیم که از درونمان به زندگیمان سرک بکشد و هی بپرسد: اینکه میگویی، اینکه میخواهی، به چه دردت میخورد؟ حواست هست به چیزها و افرادی که داری؟ من برای آتشفشانها و گلم مفیدم، تو چقدر برای آنچه داری مفیدی؟ لذت داشتنشان را میچشی یا فقط میخواهی جمع کنی؟ (نداداوودی)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
درگفتوگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کردهایم