اما از آن زمان تاکنون ارومیه دوستداشتنی تغییرات زیادی کرده، درست است که خشکسالی پدیدهای معمول در دنیا و کشور است، اما خشکسالیهای طولانی و پیوسته دهه 80 تاکنون و مهمتر از آن برداشتهای مازاد آب برای مصارف آبیاری در استانهای آذربایجان شرقی و غربی، نهتنها جریانهای آب ورودی به دریاچه را بشدت کاهش داده، بلکه وضع دریاچه را هم بشدت وخیم کرده چنانکه اکنون بخش قابل ملاحظهای از دریاچه خشک شده است.
تدوین برنامه مدیریت جامع حوضه آبخیز دریاچه ارومیه از سوی سازمان محیطزیست، ارائه برنامه مدیریت ریسک خشکسالی با همکاری نهادهای ذیربط استانهای آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی و کردستان و حمایت سازمان حفاظت محیطزیست، برنامه توسعه ملل متحد و صندوق تسهیلات محیطزیست جهانی، شکلگیری کارگروه نجات دریاچه ارومیه و تشکیل ستاد احیای دریاچه ارومیه همه از جمله نسخههای این بیمار در رنج بودهاند.
عیسی کلانتری، مجری و دبیر ستاد احیای دریاچه ارومیه بیست و پنجم آبان 93 اعلام کرد که براساس نتایج مطالعات مراکز معتبر علمی، دریاچه ارومیه قابلیت احیا دارد و نباید زمان را برای اجرایی شدن طرحهای مصوب بیش از این از دست داد. این در حالی است که سایر کارشناسان نیز باور دارند تجربهها و درسهای گذشته از آنچه بر ارومیه رفته است، همگی حاکی از آن است که اقدامات تشویقی بخصوص در زمینه جااندازی الگوهای صحیح کشت به کشاورزان و باغداران از جمله راهکارهایی است که میتواند بسیار موثر واقع شود بخصوص اینکه تب این بیمار اندکی تخفیف یافته است. بسیاری امیدوارند با چرخش به سمت الگوی کشت پایدار بتوان عوامل بحرانزا را تا حد زیادی مهار کرد.
یک طرح 10 ساله با گامهای مثبت
طرح حفاظت از تالابهای ایران پروژهای است که حاصل همکاری بین دولت ایران (سازمان حفاظت از محیطزیست)، صندوق تسهیلات محیطزیست جهانی و برنامه عمران ملل متحد است.
این طرح از سال 84 آغاز شد و هدف آن نیز کاهش یا حذف دائمی تهدیدات و به طور کلی پایداری و بقای اکوسیستمهای تالابی ایران بود. طرح به طور مشخص بر سه تالاب با اهمیت کشور (ارومیه، پریشان و شادگان) به عنوان سایتهای منتخب متمرکز شده و تلاش دارد تجربیات بهدست آمده را در قالب معرفی یک سیستم مدیریتی و از طریق فراهم کردن ساز و کارهای قانونی و اجرایی به دیگر تالابهای کشور تسری دهد.
دکتر مایکل ادوارد موزر از دانشگاه دورهام که از آغاز طرح تاکنون سمت مشاور ارشد بینالمللی این پروژه را عهدهدار بوده، این طرح را دگرساز و مولد تغییر ارزیابی میکند و به جامجم میگوید: «پروژه حمایت زیادی دریافت کرده و موفق شده یک مسیر کاملا جدید را برای حفاظت از تالابها در پیش بگیرد. چنانچه قبل از آن، تالابها به عنوان مناطق حفاظتشدهای مدیریت میشد که در آنها صرفا امکان انجام یکسری فعالیتهای محدود و متناسب با هر حوضه آبخیز وجود داشت، اما به هر شکل مردم محلی در مدیریت آن نقشی نداشتند. این خود باعث شده بود که مردم ارزشی برای تالابها قائل نشوند. از آن گذشته بسیاری از فعالیتها بخصوص سدسازی و کشت آبی که در بالادست حوضه آبخیز انجام میشد، در عمل تالابهای پایین دست را از بین میبرد. سازمان محیطزیست در نتیجه ظرفیتسازیها و آگاهسازیهایی که این پروژه زمینه آنها را فراهم کرد، موفق شد در عمل یک رویکرد کاملا جدید را در تمام تالابهای ایران در پیش بگیرد. این رویکرد جدید، یک رویکرد مشارکتی است که بر اساس آن بخشهای مختلف درگیر با مساله آب از جمله کشاورزی با جوامع محلی به عنوان عناصر کلیدی همگام شده و هر یک به منظور کاربری پایدارتر از منابع آبی مسئولیتی را در پیش میگیرند.»
آیا چاره کار تغییر در نگرش است؟
در گذشته وقتی صحبت از عرصههای تالابی نظیر دریاچه ارومیه به میان میآمد، بیشتر نظرها به سمت مسائلی نظیر میزبانی از پرندگان یا حضور پوشش گیاهی خاص میرفت. اما الان دیدگاه روز این است که تالابها در کنار حمایت از تنوع زیستی چه خدماتی را به جوامع انسانی ارائه میدهد. بهعنوان مثال تالابی مثل هامون پیش از آنکه از بین برود، 70 هزار شغل مستقیم و غیرمستقیم تولید میکرد. سوال این است که در حال حاضر برای تامین این میزان شغل دولت باید چه هزینهای را پرداخت کند.
محسن سلیمانی، مدیر ملی طرح حفاظت از تالابهای ایران در این باره میگوید: در مورد تالاب شادگان و هورالعظیم هم برآوردها نشان میدهد معیشت 12 هزار صیاد از آن منطقه تامین میشده. آمار و ارقامی که از سالهای گذشته در اختیار داریم، نشان میدهد دولت برای تولید هر شغل پایدار باید حدود 50 میلیون تومان هزینه کند.
اما خوشبختانه اکنون ما میدانیم تالابها در ارائه خدمات به جوامع، گردشگری و بخصوص اشتغالزایی تا چه اندازه مهم هستند؛ پس بهترین راه این است که از این سرمایههای ملی بخوبی حفاظت شود.
به گفته سلیمانی یک مقایسه خیلی ساده و معمولی میان هزینه تمام شده برای ساخت دریاچه چیتگر و ظرفیت پذیرش گردشگر تالابی همچون ارومیه بخوبی نشان میدهد که چرا حفاظت از این تالاب تا به این درجه اهمیت دارد. البته نباید فراموش کرد که حفاظت از دریاچه ارومیه را به هیچ وجه نمیتوان فقط از یک بعد مورد ارزیابی قرار داد.
ناقوس پرطنین خشکسالی
«خشکسالیهای طولانی مدت دهه اخیر بدون تردید نقش بسزایی در شرایط کنونی داشته، اما این مشکلات و مسائل حتی بدون خشکسالیهای طولانی نیز دیر یا زود اتفاق میافتاد. تردیدی نیست که دریاچه ارومیه چنانچه پشتوانه کافی را چه از نظر بودجه و سرمایه و چه از نظر قصد و نیت سیاسی داشته باشد، میتواند احیا شود و البته این امر زمانی اتفاق خواهد افتاد که مردم نیز آن را بخواهند.»
دکتر موزر با این توضیح، وضع دریاچه ارومیه را انعکاسدهنده سالها بهرهبرداری مازاد از منابع آبی حوضه آبخیز پیرامونی بدون درنظر داشتن وضعیت محیطی توصیف و اضافه میکند: خوشبختانه برنامه عمران سازمان ملل نیز تضمین داده که این پروسه را تسهیل کند. بخش جالب توجه نیز کاری است که در زمینه کشاورزی پایدار و از طریق پروژه حفاظت از تالابهای ایران در 40 هزار هکتار از زمینهای تحت کشت آبی در دست انجام است که میتواند در مصرف آب هر زمین کشاورزی حدود 35 درصد صرفهجویی کند و در عین حال همزمان باعث افزایش میزان باروری و حاصلخیزی خواهد شد.
احیای دریاچه ارومیه؛ فراتر از پر کردن یک چاله آب
مدیر ملی طرح حفاظت از تالابهای ایران در پاسخ به این سوال که چرا تزریق آب از سایر منابع آبی مورد تائید اغلب کارشناسان نیست، میگوید: «تمام تلاش ما بر این اساس بوده که بگوییم موضوع دریاچه ارومیه تنها خود دریاچه یا اصطلاحا آن چاله آب نیست، بلکه دیدگاه باید یک دیدگاه اکوسیستمی یا بر مبنای مدیریت اکوسیستم باشد. وقتی صحبت از احیای دریاچه ارومیه به میان میآید، دیدگاه ما تغییر نگرش در کل حوضه آبریز است. احیای دریاچه ارومیه نمیتواند اتفاق بیفتد، مگر اینکه الگوی توسعه در کل حوضه آبریز تغییر کند؛ چرا که اگر پروژه احیای دریاچه به شکلی درونزا دنبال شود، بالطبع آن پوشش گیاهی و جانوری دریاچه هم میتواند دوباره احیا شود. ما معتقدیم که اگر بخواهیم دریاچه ارومیه را داشته باشیم، باید طبیعی سازی مجدد در آن اتفاق بیفتد.»
سلیمانی ادامه میدهد: این به آن معناست که آبی که قبلا به سمت دریاچه سرازیر میشده، بار دیگر این فرصت را داشته باشد که وارد اکوسیستم شود. برای تحقق این امر نیز باید تمام عواملی که این فرآیند تخریبی را ایجاد کرده، به سر جای اول برگردانده شود؛ یعنی عوامل تخریبی بار دیگر به عوامل حمایتکننده تبدیل شود. اگر نگاه، نگاه مدیریت زیست بوم باشد، قاعدتا بحث حفاظت از پوشش جانوری و گیاهی درون دریاچه ارومیه هم پشتیبانی خواهد شد. این فقط خود دریاچه ارومیه نیست که اهمیت دارد، در بحث اکوسیستمی تالابهای اقماری اطراف دریاچه را نمیتوان نادیده گرفت. دریاچه به تنهایی یک تالاب آب شور است، اما زمانی که در کنار سایر اجزای اکوسیستم قرار میگیرد، معنا و کارکرد اساسی خود را به دست میآورد.
در گذشته وضعیت زیستی به این صورت بوده که تعدادی از گونههای جانوری در دریاچه تغذیه میکردند و برای زادآوری به تالابهای پیرامون میرفتند. این مثال بخوبی نشان میدهد که چرا باید نگاه به دریاچه یک نگاه کلی و جامع باشد. اگر یک نگاه جامعنگر کلی نسبت به کل اکوسیستم از خود دریاچه ارومیه گرفته تا تالابهای اقماری و رودخانههایی که این سیستم را تغذیه میکنند، پشت این مساله نباشد؛ به هیچوجه نمیتوان مطمئن بود که دریاچه به شکل درستی احیا شده یا اینکه آیا پوشش گیاهی و جانوری آن دوباره به جایگاه اولیه بازمیگردد یا خیر.
درست به همین دلایل است که طرح حفاظت از تالابهای ایران همیشه با طرحها و پیشنهادهایی نظیر اینکه آب از خزر یا دریای عمان یا حتی از یک رودخانه که در آن حوضه آبریز نیست، بیاید، مخالفت کرده چرا که باور این است که این جنس کارها در نهایت به احیای واقعی منجر نخواهد شد و بیشتر شبیه پر کردن یک چاله آب است در حالی که اگر قرار است آن چاله آب پر شود بالطبع دیگر اجزای اکوسیستم هم باید احیا شود و کارکردهای سابق خود را پیدا کند وگرنه به هیچ وجه نمیتوان از احیای پایدار مطمئن بود.
کمبودهای اطلاعاتی هنوز حرف اول را میزند
اطلاعات از وضعیت زیستمحیطی، اقتصادی و معیشتی حوضه پیرامونی دریاچه ارومیه بیشتر به صورت جسته و گریخته است. بهعنوان مثال وضعیت جمعیتی منطقه، دامداری، کشاورزی، باغات، نحوه کاربری اراضی و اطلاعات از گونههای مختلف جانوری و گیاهی همه از جمله مواردی است که به صورت کلی ثبت شده، اما بنا به گفته مدیر ملی طرح حفاظت از تالابهای ایران آنچه در این میان وجود ندارد و کمبود آن احساس میشود، ارتباط میان این اطلاعات است. هنوز تحلیلی درست از پیوستگی و ارتباط میان این اطلاعات با یکدیگر وجود ندارد که بتوان برمبنای آن به الگوی توسعه پایدار دست پیدا کرد. سلیمانی در این باره میگوید: «بخشی از برنامه مدیریتی که طرح حفاظت از تالابها تدوین کرده و کماکان درصدد اجرایی کردن آن است، به این برمیگردد که ارتباط منطقی میان اجزا شکل بگیرد. دستیابی به توسعه پایدار در اطراف دریاچه ارومیه یا هر حوضه تالابی دیگر مستلزم آن است که بدانیم فرضا دریاچه ارومیه توانایی پذیرش چه میزان جمعیت، چه بخشی از تنوع زیستی و چه میزانی از توسعه را دارد. تنها یک سیستم پایش منظم و بهروز میتواند تحقق چنین هدف مهمی را تضمین کند و این در حالی است که اطلاعات ما از وضعیت کنونی بیشتر بهصورت مجموعهای از اطلاعات نقطهای است که ارتباط میان آنها آنطور که باید مشخص نیست.»
چه میدانیم و چه باید بدانیم؟
شرایط کنونی پهنههای آبی وسیع تالابی نظیر دریاچه ارومیه بخوبی موید بحرانهای زیستمحیطی است،اما در این میان سهم هر یک از ما بهعنوان اعضای جامعه چیست؟ درست است که گرمایش جهانی و کاهش میزان نزولات جوی از مهمترین عوامل تهدیدکننده بقای اکوسیستمهای باارزشی نظیر دریاچه ارومیه است، اما نباید از خاطر برد که ستیز دائمی ما انسانها با طبیعت نیز سالهاست که ادامه دارد. هنوز هم در نظر برخی از ما تالاب همان مرداب، باتلاق، گندآب یا هرزآبی است که تنها با اندکی غفلت ما را به کام نیستی خواهد کشید یا شاید همان لجنزار و شورهزاری است که غیر از نشو و نمای حشرات و شیوع بیماریهایی همچون مالاریا منفعت دیگری ندارد. اما چرا تکتک ما دست خود را برای آشتی دراز نمیکنیم؟ صحبت از نقش تالابهایی نظیر ارومیه در کنترل سیلاب و توفان، تغذیه آبهای زیرزمینی، پاکسازی مواد سمی از منابع آب زیرزمینی نظیر نیترات و ایجاد بانک ژن بیتردید مباحث مهمی است که این جدال بیرحمانه با طبیعت را به جدال با منافع خودمان تبدیل کرده. جدای از وظایف کارشناسان و متخصصان شاید بهتر است هر کدام از ما به یاد بیاوریم تاثیرات ناشی از فعالیتهای انسانی از جمله ملموسترین رخدادهایی بوده که شرایط امروز را نهتنها در حوضه دریاچه ارومیه، بلکه در بسیاری دیگر از حوضههای آبی رقم زده است.
سابق بر این باغات اطراف دریاچه ارومیه عمدتا به کشت محصولاتی نظیر انگور بهعنوان یک محصول کم آببر اختصاص داشتند، اما روند کشت طی سالهای گذشته آرامآرام به سمت محصولاتی نظیر سیب تغییر کرده است. لازم به یادآوری است که تغییر روند کشت به محصولاتی مثل گندم و انگور که به آب کمتری نیاز دارند و برعکس کنار گذاشتن محصولاتی مثل چغندرقند، سیب و گوجه که به نسبت آب بیشتری طلب میکنند، میتواند تا حد زیادی در تامین حقابه تالاب موثر واقع شود. درست در همین موارد ساده است که تغییر رویکرد هر یک از ما بهعنوان اعضای جامعه میتواند موثر واقع شود. سوالات مهمی نظیر اینکه چه سطحی از کشاورزی میتواند باعث تامین حقابه دریاچه ارومیه شود یا کدام محصول در کنار کدام سطح از اراضی کشاورزی منجر به تامین حقابه پایدار خواهد شد یا سوالات متعدد دیگر از جمله مواردی است که توسط کارشناسان پاسخ داده خواهد شد، اما در حال حاضر شاید بهترین و موثرترین گام را باید هر یک از ما برداریم و آن هم این که باور داشته باشیم در اثر تغییر رویه تکتک ماست که امکان احیای دریاچه ارومیه و بسیاری دیگر از تالابهای کشور فراهم خواهد شد.
فرناز حیدری / جام جم
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد