من نیز بتازگی به این مساله پی بردهام که نسبت به حرکتهای شوهرم، عکسالعملهای نامناسبی نشان میدهم. آنچه انجام میدهد یا فراموش میکند که به انجام برساند مرا بیش از حد عصبانی و مالامال از خشم و یاس میکند. کافی است خبردار شوم گوشیاش را گم کرده یا سوئیچ ماشین را جا گذاشته، آن وقت است که چشمانم را با خشم و غضب به این سو و آن سو میگردانم، آنچه ناله و شکایت که بلدم را نثارش میکنم و در نهایت تا مدتی با او قهر میکنم تا حسابی ادب شود و بفهمد یک من ماست چقدر کره دارد.
گاهی هم به او میگویم سر راهش به منزل چیزی را تهیه کند و او هم که این روزها بشدت درگیر است، فراموش میکند و دست خالی کلید در را میاندازد. آن لحظهای که دستهای خالیاش را میبینم، انگار دنیا به آخر رسیده، چون این فراموشکاری او برای من به آن معناست که من را دوستم ندارد و جزو اولویتهای زندگیاش نیستم.
بعضی وقتها با هم بر سر موضوعی توافق نداریم و بحثمان بالا میگیرد و هر دویمان سعی میکنیم تا آنجا که برایمان مقدور است خود را محق نشان دهیم و دیگری را گناهکار. در آن لحظات حتی فراموش میکنیم که موضوع بحث چه بوده و آیا اصلا در این حد اهمیت دارد که ما دو نفر کام خود را تا این اندازه تلخ کنیم؟
بعضی وقتها دوی ما نسبت به این عوامل تشنجزا به مراتب آسیبپذیرتر و حساستر میشویم. مانند زمانهایی که از شدت کار خسته و کوفته شدهایم یا برایمان مقدور نبوده که ساعاتی را در کنار هم بگذرانیم. در این گونه مواقع، یادمان میرود که هر یک از ما، صمیمیترین دوست دیگری است.وای از زمانی که کمبود خواب هم به این فشارها اضافه شود. اضطرابها و مسئولیتهایی که بر دوشمان سنگینی میکنند نیز ما را بیشتر به آزردن دیگری سوق میدهد. کارهایمان را انجام میدهیم، اما اصرارداریم که به دیگری بگوییم که ما شبانهروز در حال سختی کشیدنیم و در مقابل، او پایش را روی پایش انداخته و خودش را باد میزند.
براستی که زندگی گاهی دشوار میشود و شرایط، چهره دیگری از خود نشان میدهند.
من و همسرم چهار دهه پیش با هم ازدواج کردیم، صاحب پنج فرزند شدیم که همگی چند سال است ازدواج کرده و برای خود زندگی مستقل تشکیل دادهاند و از آنها 12 نوه داریم. حتما به تصور شما، زندگی ما باید سراسر آرامش و خوشبختی باشد چون به هرچه میخواستهایم رسیدهایم، اما این طور نیست. فشارهای زندگی همچنان وجود دارند و تا زمانی که ما نخواهیم یاد بگیریم چگونه از پس آنها بربیاییم، مشکلات برنده میدان خواهند بود و ما بازنده.
حال که به این سن و سال رسیدهام، از خود میپرسم آیا نوع رفتارهایی که در روزهای سختی، هنگامی که شرایط برعکس آن چیزی است که من از دنیا میخواهم از خود بروز دادهام درست بودهاند یا اشتباه؟ آیا شماتت کردن همسرم بر سر مسائل کوچک و بزرگ، فایدهای برای تصحیح او و زندگی زناشوییمان داشته یا نه؟
چرا در این سالها سعی نکردهام نوعی رفتار مشوقانه از خود نشان دهم؟ هرگاه چیزی را خلاف خواسته خود دیدهام، تلاش کردهام که در اسرع وقت ناراحتیام را بر سر او تخلیه کنم و به او بفهمانم که چقدر بیمسئولیت است، اما این گلهگذاریهای من تا چه حد توانسته شخصیت او را تغییر دهد و از او، انسان مسئولیتپذیرتری بسازد؟ چرا من هیچگاه سعی نکردم روشی برعکس را پیشه کنم و با تشویق او برای کارهای خوبی که هر روز انجام میداده و تشکر از او بابت سادهترین عملکردهایش، وی را به سمت بهترشدن پیش ببرم؟ در هر صورت، این سالهای زندگی برای هر دوی ما گذشتند، اما ای کاش نحوه عملکردم طوری بود که میتوانستم تکتک دقیقه هایش را با چاشنی معطر عشق، دارای طعمی بینظیر و فراموش ناشدنی کنم.
اکنون میخواهم نکاتی که در این زندگی مشترک آموختم با شما در میان بگذارم و بگویم اگر به من فرصتی دوباره برای زندگی با همسرم داده میشد، سعی میکردم کدام اشتباهاتم را جبران کنم. از شما میخواهم به توصیههای من توجه کنید و زورق زندگیتان را در جهت صحیح هدایت کنید.
ـ در هر زندگی کم و کاستی و مشکلات هست. سعی کنید در مقابل سختیها قوی باشید و به جای له شدن زیر فشار آنها، قد علم کنید و حتی به آنها بخندید. در دوران جوانی تا هنگامی که بچه به دنیا نیامده، مشکلات به یک شکلاند. با ورود کوچولوها و پیچیدن صدای گریه و خنده دوستداشتنیشان، سختیها شکل دیگر میشوند. با بزرگ شدن آنها و رسیدنشان به سنین بحرانی بلوغ، شرایط پیچیدهتر میشود. ادامه تحصیل، پیداکردن کار و تسلط بر وضعیت مالی و ازدواج آنها هم نوش و نیشهای خود را خواهد داشت. پس مشکلات همیشه هستند. مهم این است که شما چگونه عکسالعملی در مقابل شان نشان دهید. باورکنید در بسیاری از سختیها، نکاتی مثبت وجود دارد، اما ما از سر راحت طلبی سعی داریم تنها نداشتههایمان را ببینیم. هیچ انسانی در این دنیا زندگی نمیکند که از بدو تولد زیبایی، سلامت، ثروت، والدین خوب و خانواده پرمهر، و هوش و نبوغ و موفقیت به طور کامل به او هدیه شده باشد. در این دنیا دارا یا ندار مطلق وجود ندارد.
کسی موفق میشود که به خاطر داشتههایش شکرگزار است و سعی کرده نداشتههایش را هم تا سرحد امکان با تلاش و کوشش به داشته تبدیل کند. حتی اگر بعضی چیزها برای او دست نیافتنی است، در محدودهای که به او فرصت داده شده گام برمی دارد و کسب موفقیت میکند. فرد شکست خورده و بدبخت هم آن کسی است که اجازه میدهد یک مشکل برای او به کل زندگی تبدیل شود. گویی در این دنیا هیچ چیزی بجز آن غم داده نشده و تنها کار امکانپذیر برای او، آن است که دست روی دست بگذارد و در سوگ این مشکل گریه کند. این درست نیست. غم و شادی مولفههای زندگی هر انسانی است. بر شادیها و داشتههایتان تمرکز کنید و خود را عادت به شکرگزاری دهید. ما انسانیم و اشرف مخلوقات. پس میتوانیم از عهده ناراحتیها برآییم و فضایی شاد و شیرین درست کنیم.
ـ توقعتان را از همسرتان پایین بیاورید و در عوض بر تشویقهایتان بیفزایید. سعی کنید به تمامی کارهایی که او از صبح تا شب انجام میدهد توجه کنید و گاهی اوقات او را به خاطر تکتک این کارها مورد تشویق و تمجید قرار بدهید. این که صبح زود از خواب بلند میشود، به شما صبح به خیر میگوید، همراه با شما صبحانه میخورد، به شغلش اهمیت میدهد، سعی میکند به فرزندانتان توجه کند، خرید میکند، در انجام کارهای خانه و بیرون شما را یاری میرساند، سریال مورد علاقهاش را نمیبیند تا شما بتوانید برنامه محبوبتان را تماشا کنید و دیگر کارهای ریز و درشتی که او از صبح تا شب انجام میدهد، همگی سزاوار ستایشاند. به او بگویید که به همه کارهای خوبی که انجام میدهد توجه دارید. آنها را نام ببرید و حتی در پیشپاافتادهترین موارد هم سپاسگزارش باشید.
تشکر شما او را دلگرم میکند تا باز هم همان کار خوب را انجام دهد و به طور کلی در مسیری حرکت کند که موجب رضایتمندی شما خواهد بود. اگر هم کار اشتباهی انجام داده، به او مهلت جبران بدهید. با کمی خنده و شوخی، روزهای تلخ را بگذرانید و بدانید آن کسی که به خاطر انجام کارهای درست تشویق میشود، از آزاردادن شما لذت نخواهد برد.(لیلارعیت/ چاردیواری/ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم:
آخه من حرف یا رفتارش رو همه رو مثل اینكه ذخیره كرده باشم تو ذهنم یادم بود اما اون اینطور نبود
اون موقع بچه نداشتم الان یه ساله بچه دارم الان میفهمم كه چی میگید چی نوشتید مفهوم حرفات چیه
فقط خدارو شكر میكنم هیچوقت با شوهرم بد رفتار نكردم اما ته دلم دوست داشتم هرچی میگم یادش بمونه