در میان مناسبت های مختلفی همچون : نوروز، ماه رمضان ، ماه محرم و دهه فجر، به اعتقاد بسیاری از برنامه سازان سیما ماه رمضان موقعیت بسیار مهمی برای سریال سازی است.
کد خبر: ۷۴۴۳۹
ممکن است در ایام دیگر شبکه ها حساسیت چندانی به ساخت برنامه نداشته باشند، اما برای ماه رمضان معمولا مسابقه بزرگی برای ساخت سریال های مختص این ایام شکل می گیرد.
شاید یکی از دلایل این مساله فرصت و فراغتی باشد که بینندگان در چنین ایامی برای تماشای برنامه های نمایشی برخلاف مناسبت هایی همچون : عید نوروز که بیشتر وقت مخاطبان صرف دید و بازدید می شود، دارند.
امسال 4شبکه نمایشی تلویزیون برای ماه رمضان برنامه خواهند داشت و مرده متحرک هم یکی از این سریال ها است که از شبکه یک سیما شاهد نمایش آن خواهید بود.
سریالی که فیلمنامه آن سال گذشته مهر تصویب خورد و از آن زمان نگارش متن را سیدسعید رحمانی آغاز کرد و تیرماه امسال هم وارد مرحله تولید شد.
این سریال تلاش می کند تا داستانی با حال و هوایی معنوی را به نمایش بگذارد و البته با بهره گیری از عنصر طنز، فضای مفرحی را برای مخاطب خود فراهم کند.رابطه میان یک مرده با جوانی که در زندگی به بن بست رسیده ، طمع عده ای برای تصاحب ارث باقی مانده از یک مرده و اتفاقات دیگر داستانی است که با حضور بازیگرانی همچون : مجید صالحی ، کتایون ریاحی ، پرویز فلاحی پور، فردوس کاویانی ، اسماعیل خلج ، رامین ناصرنصیر، اسماعیل سلطانیان ، یوسف یوسف پشندی ، فاطمه طاهری ، محمدرضا حقگو و دیگران به کارگردانی رضا کریمی و تهیه کنندگی رضا جودی روایت می شود.

به هم زدن آرامش منطقه
پس از ساعتی گپ و گفت در یکی از آپارتمان های منطقه سعادت آباد که دفتر تولید سریال «مرده متحرک » است ، سوار بر یک اتومبیل نسبتا قدیمی در جهت شمال به حرکت درمی آییم.
مسیر نیم ساعت ادامه می یابد و خیابان به پشت تپه ای می پیچد.در مقابل ساختمانی می ایستیم و سایر اعضای گروه به اضافه یک آمبولانس نعش کش به جمع ما اضافه می شوند و به راه می افتیم.
این کاروان برایم یاد آور فیلم الیور تویست است.پشت هر پیچ به نظر می رسد که به کوه بر می خوریم اما هر بار خیابان راه جدیدی پیدا می کند و در خیابانی که در دوطرف آن ساختمان های نوساز امتداد می یابد، تا پای تپه ای می رویم که با چند کاج قد کوتاه سرسبز شده و به نظر می رسد آخرین نقطه شهر تهران باید باشد. اینجا فرحزاد است.
جایی که زمانی به باغها و توتهایش مشهور بود و بخشهایی از آن که تا کمتر از 15سال قبل بیابان بود، حالا میزبان ساختمان هایی شده که عمر هر یک از آنها کمتر از 15سال است.
ساختمان هایی که هر یک ساخته و پرداخته شرکتهای تعاونی مختلفی همچون : فرهنگیان ، خودروسازان و... است. اهالی از گوشه و کنار سرک می کشند.
حضور نعش کش برای آنها جالب توجه است.آنها می خواهند بدانند شتری که روزی دم خانه هر کسی می خوابد، این بار در کدام خانه را می زند؛دقایقی طول می کشد تا گروه نور و تصویر به سرپرستی محمد افسری از داخل مینی بوسی قهوه ای رنگ سیم و کابل را بیرون می کشند و با قرار دادن دوربینی نوک مدادی بر روی سه پایه ای نقره ای به اهالی ندا می دهند که همه اینها مقدمه به تصویر کشیدن داستانی در مقابل دوربین است و بس .
حالا دلها آرام می گیرد و پچ پچ ها برطرف می شود و سوژه عصر گاهی مردم این منطقه تغییر می کند. چند نفری با پوشیدن لباسهای پلوخوری به کوچه و خیابان می آیند.
رضا کریمی کارگردان و همسرش آزیتا موگویی در حال بحث درباره نحوه چیدمان صحنه ای هستند که برای تصویربرداری آن به این منطقه آمده اند.
افسری هم می آید و اهالی بی توجه به آنها برای دیدن چهره ای معروف سرک می کشند. مدتی طول می کشد تا مجید صالحی که با گریمی متفاوت از کارهای دیگرش اینجا ظاهر شده شناخته شود.
موهایش بلند و پوست صورتش چند پرده تیره تر شده است. به او می گویم که شبیه گلزار شده ، لبخندی می زند و فیلم نامه را در دست می گیرد.
دقایقی بعد چند دفترچه فانتزی به سوی او روانه می شود تا امضائ او را به عنوان یادگاری بگیرد. او با اشاره یکی از همکارانش از علاقه مندانش فاصله می گیرد تا خود را برای کار آماده کند.

کاری از روی ناعلاجی
تا پیش از گفتگو با ظهوری تصورم نسبت به شغل نعش کشی آمیخته با چیزهایی بود که در فیلمها و آثار مختلف دیده بودم. آقای ظهوری راننده نعش کش مدت 20سال است که به شغل شریف حمل و نقل مردگان اشتغال دارد.
این شغل از آن جهت شریف است که هیچ یک از ما حاضر نیست تن آدمی را بعد از خروج «جان آدمیت » از آن تحمل کنیم.
او پیرمری است با 77سال سن و درآمدی خیلی خوب که البته این رقم شباهتی به شلوار سورمه ای و پیراهن چهار خانه کهنه ای که به تن کرده ندارد.
از او می پرسم : از شغلت راضی هستی ؛می گوید: بالاخره باید کار کرد.این کار هم از روی ناعلاجی است.
از بنز مدل 230او تنها همین یک اتومبیل باقی مانده است ؛ بخش عمده ای از این آمبولانس ها در زمان زلزله بم به شرق کشور فرستاده شد و چند تایی از آن را هم به دست با کفایت اوراقچی ها سپردند.
شاید امروز دیگر با وجود آمبولانس های جدید شهرداری ، کمتر مرده ای طالب این نوع اتومبیل ها باشد.
آمبولانس های جدید حدود 42میلیون تومان قیمت داشت که گمرکی آن از سوی رئیس جمهور سابق بخشیده شده است و از همان مبلغ هم 40درصد را سازمان بهشت زهرا پرداخت کرد و مابقی آن را هم خود خریداران یعنی نعش کش ها پرداختند.
البته محدوده فعالیت ظهوری در ورامین ، اسلامشهر، شهر ری و... است.
او می گوید آن موتور سوار شیرازی را هم که هنگام پرش ارتفاع دچار حادثه شد و فوت کرد، من بردم.
برخی از بستگان خود او هم مسافر همین آمبولانس بوده اند. مانند همسرش که البته چشم گریان به او اجازه نداد تا خود پشت فرمان بنشیند.
یکی از سوالهایی که ذهن همه افرادی که کنار او ایستاده اند را به خود مشغول کرده و در نهایت یکی از ما می پرسد مساله زنده شدن مردگان است.
اما او می گوید که تا به حال به هیچ موردی برنخورده که هنگام حمل جنازه ای به بهشت زهرا مرده زنده شود.

لات بازی چند بچه زیر 13سال
با تاریک شدن هوا یکی از تعاریفی که از سوی یکی از افراد گروه مطرح شده بود رنگ و بویی جدی می گیرد. او گفته بود: «تهران شهری بی سر و ته است.
در هر 4جهت این شهر که حرکت کنید حتی پس از گذشت ساعتها می توانید با آدمهایی برخورد کنید که خود را بچه تهران معرفی می کنند.» اینجا یکی از شمالی ترین نقاط شهر تهران است که به کوه ختم می شود و قرار بوده تا نقطه پایان ساخت و ساز باشد هرچند به گفته یکی از اهالی مدتی قبل عده ای با بولدوزر به جان این کوه افتاده بودند تا آن را برای عده ای تبدیل به خانه کنند اما بعد با اعتراض اهالی ماجرا فروکش کرد.
آزیتا موگویی همسر رضا کریمی در مقام برنامه ریز و دستیار اول کارگردان با صرف انرژی فراوان در حال حل و فصل مسائل جلوی صحنه است . یکی از چیزهایی که انرژی زیادی از او می برد، ساکت کردن اهالی است که معمولا با چند بار خواهش صورت می گیرد اما باز همهمه آنها و صدای موتورها و اتومبیل هایشان کار را سخت می کند. در این نقطه که به نظر می رسد باید جای ساکتی باشد، حجم زیادی از افراد در حال رفت و آمد هستند و ناگهان تعداد زیادی اتومبیل و موتور جهت بازدید از گروه تولید حضور یافته اند. در این هوای خنک هم صحبت من و تهیه کننده کار حسابی گل انداخته و در حال گفتگو با هم هستیم که لات بازی چند بچه زیر 13سال ، مزاحمت برای گروه را تشدید می کند.
تقریبا به خاطر سروصدای آنها مهدی آزادی صدابردار گروه باید قید صدابرداری سر صحنه را بزند! این مساله جودی را حساس می کند. خواهش برادرانه ، پدرانه ، دوستانه و... به تذکر و تحکم تبدیل می شود.
سکوتی کوتاه برقرار می شود که در فاصله آن با آغاز دوباره سروصدا، او توضیح می دهد که فیلمنامه این سریال از نظر محتوایی با مرکز پژوهش های اسلامی قم هماهنگ شده و به همین دلیل حساسیت زیادی نسبت به آن وجود دارد.
جودی در حال کنترل جدولی است که براساس آن میزان پیشرفت تولید مشخص شده است.
او می گوید که موسیقی ، عنوان بندی ابتدا و انتهای سریال هم ساخته شده و در داخل ماشین است و حالا صدری در حال ساخت موسیقی برای قسمتهای تدوین شده ، است.
در میانه همین توضیحات است که میان جوجه لات ها بحث درمی گیرد و جودی از شهاب علی بخشی مدیر تولید سریال می خواهد تا با کلانتری تماس بگیرد.

توزیع تخمه کدو
وقتی صالحی با گریم روتوش شده می آید، در حرف زدنش دیگر اثری از آن لهجه و چهره جوان جنوب شهری سریال خوش رکاب نیست.
او تا دقایقی دیگر در یکی دیگر از بخشهای داستان مقابل دوربین می رود. به نظر می رسد صحنه چندان پیچیده ای نباشد.
ماجرا از این قرار است که جلال پس از بازگشت از سر مزار مادرش به دنبال اتومبیلی است که در این هوای تاریک او را تا جایی برساند.
هیچ ماشینی برای این جوان ساده دل توقف نمی کند و در نهایت شانس او از همه ماشین هایی که عبور می کنند، یک نعش کش است که رانندگی آن را فردوس کاویانی در نقش صفر آخرت به عهده دارد.
اینجا مقدمه آشنایی این دو با هم است . آشنایی که ادامه می یابد و به تغییر و تحولات مختلفی می انجامد. هوا تاریک شده است. حالا می توان سرها و کله هایی را که از پشت پنجره ها بیرون آمده تا سر از کار گروه سازنده سریال در بیاورند را دید.
چند نفری روی پشت بام ایستاده اند و در حال تماشا هستند. چند پسر بچه با اسکیت به آنجا می آیند و در تاریکی شب گردنبد نورانی شهر تهران کم کم تکمیل می شود.
بوی غذا از خانه های مجاور می آید و باد این بو را با سرعت بیشتری پخش می کند. ساعتی به صرف شام لوبیا پلو مانده است.
در سکوت این منطقه سروصدای دعوای خانوادگی یکی از همسایه ها را هم می شنویم.محور دعوا به شور بودن غذای یکی از خانواده ها بازمی گردد که ظاهرا این مساله مورد اعتراض مرد خانه قرار گرفته است.
یکی از گریمورها رنگی را روی دستش آزمایش می کند و بعد به صورت کاویانی می زند.او با گریمی خاص و چهره ای تقریبا بور و سبیل هایی پر پشت ، اندکی ترسناک شده است.
جوان گریمور سرش را با دستمالی رنگی بسته است.تهیه کننده به او می گوید: این بیماری قابل درمان است فقط باید مواظبت کنی !صالحی پیراهن رنگ و رو رفته ای از جنس جین پوشیده و شلوار بگی به تن دارد.
با ساکی آبی که فقط در حوالی میدان آزادی می توان آن را در دست یک مسافر دید، آماده ایفای نقش می شود.
کاویانی هم با موهایی به رنگ زرد و کلاه گپ البته شباهتی به راننده واقعی آمبولانس ندارد اما در این نقش قابل قبول است.
صالحی قرار است از نعش کش پیاده شود و برود و در این مقطع مکالماتی با کاویانی داشته باشد.
یکی از ابتکارات مجید که در این شب تابستانی بسیار مورد توجه قرار می گیرد، توزیع تخمه کدو در میان دست اندرکاران سریال است . سهم من هم یک مشت بزرگ است که تا پایان کار سرگرمی خوبی است.
حضور رضا کریمی در پشت مانیتور و روشن شدن نورها خبر از آغاز کار می دهد.
لحظاتی بعد با اشاره کارگردان آمبولانس از پیچ می گذرد و سر خیابان توقف می کند. صالحی پیاده می شود و اتومبیل پس از حرکت ریب می زند.
بعد می ایستد و به سمت صالحی که ایستاده دنده عقب می گیرد. بعد از چند برداشت این صحنه تایید می شود.
لحظاتی بعد دوربین و نور به اتومبیل نزدیک می شود و حالا زمان ضبط نماهای درشت است.کادر دوربین روی بازیگر نقش جلال بسته می شود و....

همه چیز درباره جلال
خنکی هوا از تعداد افراد علاقه مند کم می کند.آنها به خانه هایشان می روند تا در همین ساعت بیننده فیلم یا سریالی باشند که مدتی قبل در یک هوای سرد یا گرم ساخته شده است.
صالحی چند دقیقه ای فرصت دارد. از او می پرسم : کامیون خوش رکاب بهتره یا این نعش کش ؛ او می گوید: در خوش رکاب کامیون دوست من بود اما در اینجا من از آمبولانس گریزان هستم.
او در نقش جلال جوانی است که به دنبال یک سرقت الکی کیف دزدی به زندان افتاده است و حالا از زندان آزاد شده.
او در شبی از شبها قرار بود با کریمی همکاری کند و در سریال میهمانی از بهشت هم یکی از کاندیداهای جودی بود، اما قسمت نشد و آن گونه که خود می گوید در این کار با هر دو آنها همکار شده است.
او در این سریال اولین کار ماه رمضان خود را تجربه می کند. می گوید: قبلا هم پیشنهاد بوده اما نرفتم.
می گوید: در این فیلمنامه عشق ، ترس ، اضطراب ، خشمگین شدن و... در جلال دیده شده و همین مساله باعث شده تا با حضور کارگردانی مانند کریمی که آدمی انعطاف پذیر و منطقی است ، کار خوبی ارائه دهم.

به متن وفادارم
با سرد شدن هوا ژاکت و کتی روی دوش صدابردار می نشیند. فرصت خوبی است تا با کریمی گفتگویی کنم.
به او می گویم : در این چند سال رشد خوبی در کارهای مناسبتی به وجود آمده است. چطور شد شما به ساخت سریالی در این حال و هوا ترغیب شدید؛ او می گوید: این رشد ناشی از تجربه تلویزیون و عوامل آن در ساخت چنین آثاری است.
همه از این تجربه بهره می برند تا کار خوبی ارائه کنند. یک چرخه رقابت هم شکل گرفته و همه تلاش می کنند کار خوبی ارائه دهند.
ما هم با این نیت کار را شروع کردیم . در وهله اول خود شبکه و بعد هم گروه تلاش کرد تا کار خوب و با کیفیت و آبرو مندی برای امسال ارائه دهیم.
از او می پرسم : آیا زمان کافی برای تسلط بر متن داشتید؛ پاسخ می دهد: یکی ازدلایل ترغیب من به این کار نگارش بخش عمده فیلمنامه بود.
وقتی کار را خواندم ترغیب شدم و مطمئن بودم تا آغاز تصویر برداری نگارش فیلمنامه تمام می شود و زمانی هم برای بازنویسی وجود خواهد داشت.از او درباره سبک و سیاق کارش سوال می کنم.
می گوید: ترجیح می دهم قبل از شروع کار چهارچوب کلی فیلمنامه بسته شده باشد.
سر صحنه وقتی کلیت درست باشد جزئیات قابل تغییر است.
ضمن وفادار بودن به متن گاه جزئیات تغییر می کند. سوال آخرم از او درباره حال و هوای کار است که در توصیف آن می گوید: الان صاحب قصه ای هستیم که سر و شکل خوبی دارد.
کارهایی که روی قصه شد باعث شد قصه خوب و جذاب باشد. کار بار معنوی خوبی دارد و قصه هم از زمینه طنز خوبی داراست که قطعا برای بیننده جذابیت دارد.

تناسب فضا با شخصیت
در مدت زمانی کوتاه پس از صرف شام انواع و اقسام وسایل تولیدکننده صدا به محل سرازیر می شوند.
از دور دست صدای عوعو سگ می آید و از نزدیک تر صدای ماشین هایی که رد می شوند.
اسماعیل خلج در حال تمرین دیالوگ ها است .او در این سریال در نقش یک مرده حضور یافته و اگر این مساله برای شما سوال است که یک مرده به چه دلیل نیاز به حفظ دیالوگ دارد باید بگویم که گاه روح او در سریال بازی می کند.
کت و شلواری قدیمی پوشیده و چهره اش ریشی دارد که حالت او را متفاوت کرده است.
در همین زمان سر و کله یک وانت بار پیدا می شود. او قصد خالی کردن نخاله های ساختمانی در این محل را دارد که یکی از اهالی غیور با او برخورد می کند.
سکانس بعدی در داخل نعش کش ضبط می شود.
2نفر مسوول تکان دادن آمبولانس هستند تا این صحنه شبیه حرکت نعش کش در خیابان شود.سیامک احصایی طراح صحنه و لباس در حال آماده کردن صحنه بعدی است.
از او می پرسم : وقتی متن این سریال را خواندید چه استنباطی از کار داشتید؛ آن را یک سریال شاد دیدید یا یک اثر مناسبتی ؛پاسخش این است : «این کار را یک کار مناسبتی ندیدم که صرفا برای مناسبت خاصی ساخته شود.
کار البته فضای شاد و مفرحی دارد. طنز سریال «خاص » است و البته شکل تراژدی نیز دارد. در طول داستان تغییراتی در روند شخصیت ها پیش می آید که آنها به سمت خوبی می روند و این مساله باعث تحول آدمها می شود.»
به او می گویم : برای خیلی از افراد طراحی صحنه مصادف است با ساخت دکور و اغلب نمی دانند در یک کار شهری چه اتفاقی می تواند بیفتد؛ او پاسخ می دهد: "هر کسی وقتی به عنوان تماشاچی کار را می بیند تناسب فضای کار و شغل او با زندگی مساله مهمی است.
آیا آدم راحتی است یا نه ؛ خوش اخلاق است یا نه ؛ همه اینها باعث می شود چیدمان خانه او با دیگران فرق کند.
وقتی برای این عناصر انتخاب درستی صورت بگیرد هم به ایفای نقش توسط خود شخصیت کمک می کند و هم باعث باور پذیری بیشتر اثر می شود.
در این کار تلاش کردم تا جایی که ممکن است فضای محل وقوع حوادث داستان با شخصیت ها تناسب داشته باشد. گاه انتخاب یک لوکیشن می تواند بیش از ساخت دکور کار ببرد.
در این سریال تعدد لوکیشن برای یک کار 30قسمتی زیاد بوده است .البته زیاد بی دلیل نبوده است بلکه اقتضای داستان این تعدد را ایجاب کرده است ".

مسافر خوب شتر چهارچرخ
ساعت از نیمه بامداد گذشته است . اینجا لوکیشن دیگری است.
مسجدی در شهر زیبا که محل وقوع بخش دیگر داستان است. فردوس کاویانی بازی اش تمام شده.
با تحویل دادن لباسهایش راهی خانه می شود. من هم با او همراه می شوم.
در طول راه در حال کندن چسب هایی است که زیر دست گریمور به صورتش چسبانده شده بود. تهران در تاریکی شب فرو رفته و من به نعش کشی فکر می کنم که روزی همه ما مسافر آن خواهیم شد.
شاید یکی از هدفهای این سریال آموختن این مساله به ما باشد که چگونه می توانیم مسافران خوبی برای این «شتر چهارچرخ » باشیم.

رضا استادی
Ostadi@jamejamonline.ir

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها