
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بیشک یکی از مهمترین پرسشهایی که در ذهن هر ایرانی نقش میبندد، آن است که چرا تاریخ این مرز و بوم یک تاریخ وزیرکشی است؟ نکته دیگر این که چه عامل یا عواملی ـ به طور مکرر ـ مانع از اجرا و تحقق اقدامات توسط دیوانسالاران متبحر ایرانی شده و در نتیجه این کشور را از راه و روش ترقی و پیشرفت باز داشته است؟ پاسخ به این پرسشها نه تنها پاسخ به دغدغه ذهنی هر فرد وطنپرست ایرانی، بلکه خود مدلی تجربهپذیر برای ایران امروزی و طراحان و مجریان ترقی و شکوفایی تمدن ایرانی ـ اسلامی است. مطالعه و بررسی در خصوص زمینهها و دلایل وزیرکشی در تاریخ ایران از یکسو و نیز ناکامی و شکست اقدامات اصلاحطلبانه آنان در طول تاریخ ایران از دیگر سو، ما را به یافتههای چندی رهنمون میسازد. این سنت تلخ و ناگوار حاصل مجموعهای از زمینهها و عوامل داخلی و خارجی بوده که در این میان سهم و نقش عوامل داخلی بسیار بیشتر از عوامل خارجی است. در راس عوامل داخلی تاریخ وزیرکشی در ایران، باید به ماهیت و ساختار سیاسی حکومت اشاره کرد. نظامهای ایرانی در طول تاریخ، اغلب نظامهایی استبدادی بودهاند. (که البته این مساله در درجه اول به موقعیت جغرافیایی ایران و قرار گرفتن آن در چهار راه جهانی از یکسو و نیز پراکندگی جغرافیایی شهرها و آبادیهای آن و بر اثر قلت آب از دیگرسو باز میگردد.)1 سرانجام، فرهنگ سیاسی سلطنت به فرهنگ عقلانیت غلبه پیدا کرد. استبدادگری ایرانی در طول تاریخ به یک نهاد و نه رویه تبدیل شده بود و استبدادی منحصربهفرد در تاریخ استبدادی جهان به شمار میرفت؛ مطلق، متراکم و از همه مهمتر افسار گسیخته و ویرانگر. استبداد سخت و خشن و ریشهدار با عمق قساوت در آثار تاریخی این مرز و بوم انعکاس یافته بود که گاهی با طرح مساله ظل اللهی و فره ایزدی از پشتوانه مذهبی نیز برخوردار بود و بر شدت قساوت و خشونت صاحب آن افزوده میشد.2 از سوی دیگر فکر و عمل سیاسی وزرای اندیشمند ایرانی با ساختار استبدادی آنان شدیدا سر ستیز داشت و این بر شدت واکنش شاهان مستبد ایرانی میافزود و گاهی تا مرحله حذف و مصادره اموال آنان پیش میرفت. اساسا استبداد کهن ایرانی همواره مورد هجوم روشنفکران ایرانی بوده و اندیشه و عمل آنان در راستای مهار قدرت مطلقه بوده است. زیرا در حقیقت پیروزی اقدامات اصلاحطلبانه و ترقیخواهانه آنان در گرو تضعیف سلطنت مستبد و برچیدن بساط کهنه و تعدیل سلطنت مطلقه ایرانی بود. ساختار استبداد زده حکومتهای ایرانی فرصتها را یکی پس از دیگری از معدود دولتمردان ایرانی میگرفت. در چند سده اخیر نیز شناخت ضعیف و ناقص شاهان ایرانی از تحولات جهانی نیز مزید بر علت بود. آنان که در یک ساختار سیاسی بسته و عشیرهای تربیت شده بودند، توان آیندهنگری و تشخیص منافع کشورشان را در پرتو اصلاحات سیاسی و اداری و توسط نخبگان عصر خود و در مقاطع زمانی مختلف و در مواقع تغییرات و دگرگونی سیاسی نداشتند. خیانتپیشگی، بیوفایی، نامرادی و غداری حاکمان تاریخ ایران نیز مزید بر علت بود.3 بافت ایلیاتی قدرت در ایران و بویژه از قرن 5 هجری قمری به بعد یکی از موانع جدی تحقق اقدامات اصلاحطلبانه و حتی به خون نشستن نخبگان و متولیان آن بوده است. ستیز سنتی بین دو تفکر پراکندگی سیاسی و تمرکزگریزی (از سوی ساختار ایلی ـ قبیلهای) و تمرکزگرایی (از سوی دیوانسالاران و روشنفکران ایرانی ) در تمام تاریخ این مرز و بوم و با شدت تمام در جریان بوده است که نه تنها به شکست و ناکامی اقدامات مترقی خواهانه، بلکه به قربانیشدن ایرانیان نو اندیشه دیوانسالار همچون قائممقامها و امیرکبیر انجامیده است. دستگاه دیوانسالاری ایرانی و در راس آن وزارت، مهمترین وظیفهشان هضم و استحاله و ایرانی کردن این بافت اثرگذار قدرت بود، بنابراین واکنش تند و خشن ایلات و عشایر و رهبران آنان نسبت به دیوانسالاران امری قابل پیشبینی بود. در هر صورت سیاست ایجاد تمرکز اداری و سیاسی که به جد توسط نخبگان دیوانسالار ایرانی تعقیب میشد، چالش جدی با سیاست تمرکزگریزی ایلات و عشایر که همواره به عنوان یکی از 3 رکن قدرت و در کنار شهر و روستا بوده است، مواجه میشد و در این میان کارشکنیها و حتی حذف سیاسی و در نهایت نابودی دیوانسالاران اندیشمند ایرانی رقم میخورد. لذا بیعلت نیست که قشر دیوانسالار بیشترین قربانیان را در راه وحدت ارضی و سیاسی و تمرکز ملی ایران داده است. پایان زندگی خواجه نظامالملکها و حسنکوزیرها مؤید این امر است.4 «ضعف فرهنگ سیاسی جامعه» در برهههایی از تاریخ ایران یکی دیگر از عوامل مهم وزیرکشی است. جامعه ایران در مقاطعی از تاریخ که متاسفانه کم هم نیست، در حالت سکون، رخوت و شکمبارگی فکری و جسمانی بود و بهرغم تمدن و فرهنگ کهن و درخشانش در جهل و بیخبری ـ بویژه در قرون اخیرـ به سر میبرد. بنابراین اقدامات ترقیخواهانه اندیشمندان سیاستمداری چون قائممقام و خواجه نظامالملک بدون عقبه و پشتیبان میماند و در نطفه خفه میشد. وزرای با غیرت، ایراندوست، ایران فهم و دنیا دیدهای چون قائممقام و امیر کبیر نه تنها ابزارهای لازم را برای پیشبرد آرمانهای ملیشان نداشتند، حتی از حمایت مردم در شرایط اضطراری محروم بودند. گاهی نیز فرهنگ سیاسی جامعه براثر تبلیغات سیاسی ـ مذهبی مخالفان، حتی در مقابل آنان و ایده هایشان قرار میگرفت.5 استعمار بهطور اعم و استعمار انگلیس را به طور اخص بایستی یکی از مهمترین عوامل خارجی ناکامی و شکست اقدامات اصلاحطلبانه نخبگان ایرانی و در راس آن وزارت ـ بویژه در چند قرن اخیر ـ دانست این ضعف فرهنگ سیاسی ما ایرانیان در طول تاریخ، به خوبی در گفتههای وزیر مقتول عصر قاجار یعنی قائم مقامفراهانی انعکاس یافته است که «ماشاءالله وقتی که پنجه دلیری میگشایند، تیغی که امروز بر روی سپاه عثمانی باید کشید، به میرزا امین اصفهانی میکشند؛ شکار خانگی و شعار دیوانگی را اعتماد دارند. باری حالا که به این شدت دلاور ودلیر وصاحب گرز و شمشیرند، قدم رنجه کنند و با یاغی پنجه کنند.»6 «امارت» به عنوان یکی از ساختار اساسی قدرت در تاریخ ایران همواره یکی از مهمترین عوامل ناکامی و شکست و حتی حذف نخبگان عملگرای ایرانی بوده است.چالش بین اهل شمشیر و اهل قلم، تاریخی به وسعت ایران دارد. سیاست اهل قلم و دیوانیان همواره بر ایجاد تمرکز و وحدت ارضی بوده است. (ایجاد یک پایتخت، یک سازمان اداری، یک تشکیلات نظامی و یک حکومت). حال آن که امرا معمولا درصدد کسب قدرت سیاسی و آن هم با بهرهبرداری از توانمندیهای نظامی و اقتصادی خود بودند. بنابراین بیعلت نیست که وزارت همواره در پی محدودکردن قدرت امرا و حداقل نظارت دقیق بر عملکردهای اقتصادی، نظامی و سیاسی آنان بود، البته شکست و ناکامی اقدامات وزرا و گاهی بر زمین ریختهشدن خونشان یک امر متعارف در تاریخ این مرز و بوم بوده و بسیاری از وزرای ایرانی در دورههای مختلف به علت عدم تبعیت از این ساختار قدرت و با توطئه مستقیم و غیرمستقیم آنان عزل شدند و به قتل رسیدند. البته ناگفته نماند که اختلافات و چالشهای درونی دیوانسالاران ایرانی نیز یکی از عوامل مهم در تاریخ نخبهکشی آن است. بسیاری از وزرای لایق و کاردان ایرانی نه با توطئه و دسیسه سلاطین و امرا، بلکه به طراحی و مهندسی هم صنفان خود معزول و مقتول شدند. در هر صورت کثرت فضل و دانش بعضی از وزرا و البته افراط در کمالات آنان، برای همقطارانشان رشکبرانگیز بود و چهرههایی چون بوسهل زوزنیها، میرزا آغاسیها و میرزا آقاخان نوریها با پیوند استراتژیک با دیگر ساختارهای سیاسی قدرت و از جمله دربار و امرا و در راستای تعقیب منافع مادی خود پیشگام سیاست سرکوب و منکوب کردن وزرای کاردان میشدند.7 دربار فاسد حکومتهای ایرانی بخصوص در چند قرن اخیر اساسا اصلاحات سیاسی، اقتصادی و اداری نهاد دیوان سالاری و در راس آن وزارت را در تضاد با منافع سنتی خود میدید و به همین دلیل ـ به طور مکرر ـ در ناکامی و شکست آن میکوشید. شاهزادگان و درباریان فاسد، تنپرور و قدرتطلب که هزینههای گزافشان همواره مایه مصیبت و بدبختی این ملت و مرز و بوم بوده است، حضور پرتلاش و مستمر وزرای کارآمد و لایق را در سامانبخشی به اوضاع نابسامان اقتصادی و اداری بر نمیتابیدند و به انحای مختلف و با پیوند هرچند مقطعی با دیگر ارکان قدرت ـ و حتی بیگانگان ـ درصدد کارشکنی و در نهایت سیاست حذف و محو چهرههای خدوم ایرانی برمیآمدند. لیاقت ذاتی، پاکدلی و درستکاری نخبگان ایرانی در مقابل رجال فاسد و درباریان آزمند دشمنان زیادی برایشان به وجود میآورد که حتی به قیمت جانشان تمام میشد.8 علمای قشری، متعصب، مقامپرست و احیانا سر سپرده، از دیگر عوامل نخبهکشی در تاریخ ایران هستند. چماق تکفیر آنان همواره بالای سر روشنفکران و ترقیخواهانی چون قائممقامها و امیرکبیرها و اقدامات خیرخواهانه آنها بوده است.9 استعمار بهطور اعم و استعمار انگلیس را به طور اخص بایستی یکی از مهمترین عوامل خارجی ناکامی و شکست اقدامات اصلاحطلبانه نخبگان ایرانی و در راس آن وزارت ـ بویژه در چند قرن اخیر ـ دانست. منافع استعمارگران در ضعف ایران و پراکندگی و تجزیه آن بود. بنابراین نتایج اقدامات وزرا و دیوانسالاران ایرانی در زمینههای مادی و معنوی و در ابعاد سیاسی، اداری، نظامی، اقتصادی و... میتوانست منافع آنان را نه تنها در ایران، بلکه در شرق جهان بشدت به خطر اندازد. از این رو طراحی و اجرای اقدامات تخریبی علیه وزرای کارآمد و اثرگذار ایرانی و همراهی و همسویی با توطئهگران داخلی همواره مورد توجهشان بوده است. تاریخ 400 ساله اخیر ایران، حکایت از نقش فعال استعمار و استعمارگران شاخصی چون روس و انگلیس در سنگاندازی و کارشکنی در مسیر وزرای لایق ایرانی و حتی نقش آفرینی در خلع و قتل آنان دارد. وجود و حضور وزرای کارکشته در راس دستگاه اداری ایران میتوانست دستاوردهای مهمی در عرصههای داخلی و خارجی در زمینههای مختلف برای مردم ایران داشته باشد که البته این مساله برای منافع استعمار غیر قابل تحمل و خطرآفرین بود.10 سادهاندیشی، عدم شناخت دقیق و صحیح از ساختار قدرت و نوع معادلات بین آنان در عرصههای داخلی و خارجی، اشتباهات سیاسی مؤثر در روند تحقق اقدامات اصلاحطلبانه و احیانا ضعف بینش سیاسی بعضی از نخبگان ایرانی در شناخت ظرفیتهای سیاسی جامعه را نیز نبایستی در تاریخ وزیرکشی ایرانی نادیده گرفت. عدم روانشناسی سیاسی درست از سلاطین مستبد ایرانی، اقدامات ناصحیح و ناصواب، وجود آرمانها و ایدههای بلند به دور از شناخت و عمل و ظرفیتهای اجتماعی، سختگیریهای ناصحیح، عدم درک صحیح و شناخت دقیق از پایگاه اجتماعی مخالفان و میزان نفوذ آنان از نکات قابل تعمقی است که میتواند در روند وزیرکشی در تاریخ ایران و در شکست و ناکامی اقدامات ترقی خواهانه مورد توجه قرار گیرد. دکتر امامعلی شعبانی پانوشتها: 1 .دکتر پرویز پیران ، نظریه راهبرد و سیاست سرزمینی جامعه ایران : پژوهش شهر شناسی ، اندیشه ایران شهر ، شماره 6 ، زمستان 1384 ، صص30 ـ 28. 2 . احمد سیف، پیش در آمدی بر استبدادسالاری در ایران، تهران: نشر چشمه، 1379، صص15، 100. 3 .مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، تهران: انتشارات آگاه، 1368، ص 544. 4 .عزیز کیاوند، حکومت، سیاست و عشایر، تهران: انتشارات عشایری، صص 105 ـ 102. 5. علی رضا قلی، جامعه شناسی نخبه کشی، تهران: نشر نی، 1377، صص 105 ـ 103 6. منشآت قائم مقام، تهران: انتشارات شرق، 1373، ص24 . 7. فریدون آدمیت، مقالات تاریخی، تهران: شبگیر، 1352، صص25 ـ 22 . 8. پرویز افشاری، صدراعظمهای سلسله قاجاریه، تهران: انتشارات امور خارجه، 1376، صص 89 ـ 88.. 9. حامد الگار، دین و دولت در ایران، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران: توس، 1369، صص 140 ـ 130. 10. غلام رضا ورهرام، نظام سیاسی و سازمانهای اجتماعی ایران در عصر قاجار، تهران: معین، 1385، ص210؛ خان ملک ساسانی، دست پنهان سیاست انگلیس در ایران، تهران: انتشارات بابک، 1354، صص 15 ـ 12. |
|
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
«جامجم» در گفتوگو با عضو هیات علمی مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی به بررسی اثرات منفی حفر چاههای عمیق میپردازد
سخنگوی صنعت آب در گفتوگو با جامجم: