جام جم سرا به نقل از همشهری آنلاین: خودش میگوید: «در حال خدمت کردن است»؛ راست هم میگوید چه خدمتی بالاتر از اینکه بتوان یک نفر را از گردباد اعتیاد بیرون آورد. شکوه، سالهای سال است که ایستاده و دست هر کسی که به سویش دراز میشود را میگیرد. این زن ۴۶ساله سختیهای زیادی کشیده اما حالش خوب است، به قول خودش «خدمت، حالش را خوب میکند». گفتوگوی ما را با شکوه بخوانید. او حرفهای جالبی درباره اعتیاد، زنان و ارادهای که باعث شده مواد را ترک کند میزند.
۳۸سالگی و اعتیاد
شکوه زمانی مصرف مواد را شروع کرد که خیلیها در آن سن تصمیم میگیرند مواد را ترک کنند: «در خانواده من کسی اعتیاد نداشت و من هم آشنایی با مواد نداشتم. رفتن من به سمت اعتیاد از زمانی شروع شد که همسرم با دوستانش تفریحی ماهی چندبار دور هم مینشستند و مصرف میکردند. من و همسرم با ۹سال اختلاف سنی با یکدیگر ازدواج کردیم و مشکلی هم نداشتیم. زندگیمان خوب و آرام بود اما به محض شروع شدن این شبنشینیها و دورهمیها زندگی ما با کمی مشکل روبهرو شد.»
شکوه اصلا فکرش را نمیکرد با سن و سالی که دارد و وظایف مادری که روی دوشاش است روزی برسد که او هم بهدلیل مشکلی که برایش پیش آمده بود تمایل پیدا کند کنار بساط مهمانیهایی که از ماهی یکبار به هفتهای یکبار رسیده بود بنشیند و گامهای نابودی را در کنار همسرش بردارد: «اوایل که همسرم شروع کرده بود به مصرف مواد من بهشدت مخالف بودم. آنقدر که بعد از سالها زندگی مشترک با هم دعوا کردیم و کارمان به اختلاف و قهر کشید اما به هرحال کنار هم زندگی میکردیم تا اینکه من درگیر یک بیماری سخت شدم. بیماری من باعث شد جراحی کنم. دردی که بعد از آن جراحی سخت داشتم جانم را گرفته بود. یک روز همسرم به من گفت: بیا ۲ تا دود بگیر حالت خوب بشه. دردم به قدری زیاد بود که آن روز هر چیز دیگری هم به من میدادند مصرف میکردم.»
دردهایی که نابودم کرد
شکوه برای تسکین درد عجیبی که در بدنش داشت، هیچ مسکنی جز مواد پیدا نکرد، هر چند خودش توضیح میدهد که چطور مسکن دردهایش، به بزرگترین درد زندگیاش تبدیل شد: «مدتی گذشت و استفاده از موادمخدر برای من به شکل همیشگی در آمد. یک روز که از خواب بیدار شدم بدن درد داشتم. همان روز بود که فهمیدم من هم معتاد شدهام. بعد از اینکه از اعتیادم مطمئن شدم هر بار با خودم تصمیم گرفتم که اعتیادم را ترک کنم. هر روشی که ممکن بود را هم به کار میگرفتم اما موفق نمیشدم چون من راه و چاه اصلی ترک اعتیاد را نمیدانستم. به همین دلیل بود که ۱۵سال از زندگی من با مصرف مواد از صبح به شب و از شب به صبح رسید.»
همسرم دستگیر شد
ورود موادمخدر به زندگی شکوه باعث شد هر روز تکه مهمی از زندگیاش را از دست بدهد. اولین قطعهای که از پازل زندگی او جدا شد، همسرش بود؛ «همسرم همیشه برای تهیه موادمخدر به یک نفر مراجعه میکرد. چند سال قبل هم او رفت تا مواد بگیرد اما مأموران، موادفروش را تحت نظر داشتند و به همین طریق همسر من هم دستگیر شد. او با اینکه موادمخدری همراهش نداشت اما در دادگاه گردن گرفت که مواد برای اوست. دنیا روی سرم خراب شد وقتی فهمیدم قرار است یک عمر بدون همسرم زندگی کنم. حکم حبسابد برای همسرم مثل حکمی بود که به من میگفت باید یک عمر بدون هیچ پناهی زندگی کنی و روی پای خودت بایستی. الان هم کارم شده اینکه سالی چندبار به همراه بچههایم به ملاقاتش میرویم.»
پسرم قرص را دوست داشت
اغلب اوقات زمانی که یکی از اعضای خانواده درگیر اعتیاد میشود، بقیه هم واکنشهایی نسبت به این مسئله نشان میدهند. یکی از واکنشها رفتن به سمت اعتیاد است؛ «وقتی همسرم معتاد شد، من هم به سمت اعتیاد کشیده شدم، یکی از پسرهایم معتاد شد و پسر دیگرم شروع کرد به مصرف قرص. مصرف قرص نهتنها باعث اعتیاد پسرم شد بلکه مسائلی را رقم زد که هنوز هم ترکشهایش به زندگی ما میخورد. یک روز پسرم قرص مصرف کرده بود و خانه را ترک کرد. وقتی داشت میرفت حالش خیلی بد بود و تعادل نداشت. چند ساعت بعد از خروجش به ما خبر دادند که تصادف کرده و یک نفر را کشته است. این یکی از بدترین اتفاقاتی بود که مصرف مواد در زندگی من رقم زد و مشکلاتی را برایم ایجاد کرد. پسر دیگرم هم به سمت اعتیاد کشیده شد و دخترم هم ازدواج کرد. مواد تکه تکه زندگی من را از بین برد.»
دخترم باعث شد مواد را ترک کنم
شکوه بعد از اینکه متوجه شد همسرش زندانی شده و راهی برای تأمین موادمخدرش ندارد، تصمیم گرفت مصرف مواد را قطع کند اما ماجرای ترک موادمخدر به سادگی یک تصمیم نیست، «همسرم نبود و من قبلا از سوی خانواده طرد شده بودم. همین باعث شد بارها تصمیم بگیرم که مواد را ترک کنم اما این کار شدنی نبود. پسرهایم که خودشان هم به نوعی درگیر بودند، این وسط تنها کسی که همیشه مخالف شدید مصرف من بود، دخترم بود. کسی که واقعا آزار دید و من باعث بروز مشکلاتی برایش شدم. دخترم من را به عجز رساند. او به من میگفت که اگر مواد مصرف کنی من هم میکشم یا مثلا با مادرم تماس میگرفت و میگفت: «بیاین دخترتونرو ببرین». همه اینها باعث شد که من تصمیم به ترک مواد بگیرم. بچههایم مادر میخواستند و من نمیتوانستم برایشان مادری کنم، برای همین بود که تصمیم به ترک گرفتم و از طریق انجمن معتادان گمنام، مواد را ترک کردم و الان نزدیک به ۹سال است که با مصرف هیچ ماده مخدر یا قرصی زندگی میکنم و روزهای قشنگی دارم. خیلی خوشحالم همان دخترم که از اعتیاد و معتادان تنفر داشت، الان بهعنوان مدیر داخلی کمپ فعالیت میکند و برای خانوادههای معتاد جلسه میگذارد، از این بابت واقعا خدا را شکر میکنم.»
با NA آشنا شدم
از وقتی که شکوه درگیر مصرف موادمخدر شد تا زمانی که با انجمن معتادان گمنام آشنا شد، چیزی حدود ۱۵سال طول کشید. او ماجرای آشناییاش با NA را این طور تعریف میکند: «آن زمان یکی از همسایههایمان مواد را ترک کرده بود، کنجکاو شدم و پرسیدم که چطور شده و کجا رفته. به هر ریسمانی که بود چنگ میزدم تا بتوانم مواد را ترک کنم. خستگی من از مواد خیلی زیاد بود. رسیده بودم به جایی که مصرف میکردم تا زندگی کنم و زندگی میکردم تا مصرف کنم. دیگر دلم این زندگی را نمیخواست، برای همین تصمیم گرفتم بروم به سوی ترک مواد. یک روز رفتم جلسه و تصمیم نهاییام را برای ترک مواد گرفتم. آمدم خانه خوابیدم و آنقدر حالم بد شد که به کمای کوتاهمدت رفتم. مدتی تحت نظر پزشک بودم اما فهمیدم نه دکتر، نه دارو و نه چیز دیگری جز رفتن به جلسه به من کمک نمیکند که حالم خوب شود. وسایلم را جمع کردم و رفتم بین بچههایی که پاک بودند، رفتن بین آنها باعث شد که من هم پاک بمانم».
کمپی که به من زندگی بخشید
استارت تاسیس کمپ ترک اعتیاد شکوه به این شکل خورده شد که او یکبار به کمپی در کرج رفت و احساس کرد اگر بتواند به همدردان خودش کمک کند، سلامتیاش را تضمین میکند: «۲ماه از پاکی من گذشته بود که یک نفر از دوستانم با من تماس گرفت و گفت که قصد دارد کمپ ترک اعتیاد بزند و گفت اگر من هم دلم میخواهد، به او کمک کنم. با شنیدن این حرف حالم خوب شد، احساس کردم میتوانم آدم مفیدی باشم. در آن کمپی که احداث شد نزدیک به ۲سال خدمت کردم و برگشتم به خانه خودم. وقتی برگشتم احساس کردم دیگر نمیتوانم به تنهایی زندگی کنم. تصمیم گرفتم وسایل خودم را در جایی بچینم و مریضهایی که برای ترک میآیند را قبول کنم. در یک هفته ۱۰مریض برای من آمد و به این شکل کار من برای تاسیس کمپ شروع شد. مدت کمی بدون مجوز کار کردم برای همین کمپ پلمب شد. حق هم داشتند، مسئولیت نگهداری از زنان باید زیرنظر کلانتری، بهزیستی و چند ارگان دیگر انجام میشد. من از آنجا که واقعا نمیتوانستم به تنهایی زندگی کنم، درخواست مجوز دادم و با تمام سختیای که داشت برای کمپ مجوز گرفتم. الان با آرامش به کاری که از ته قلب دوستش دارم مشغول هستم و خدا را شکر میکنم که میتوانم به دختران کم سن و سالی که باید پشت میز و نیمکت مدرسه باشند اما اعتیاد دارند کمک کنم، به دختران دانشجویی که به جای درسخواندن اجبار به مصرف مواد دارند کمک کنم. خدمت کردن را دوست دارم. بهترین روزهای زندگی من روزهایی است که بچهها بعد از یک هفته از اتاق سمزدایی خارج میشوند. روزهای اول که میآیند لاغر هستند، پای چشمانشان گود است و بهعلت مصرف موادمخدری مثل کراک صورتشان زخمی است، اما همین که یک هفته را در اتاق سمزدایی سر میکنند و بیرون میآیند، رنگ و رویشان باز میشود و من با دیدنشان کیف میکنم.»
برنامهای که شکوه برای کمپ درنظر گرفته است برنامه جالبی است؛ آنها هر روز صبح مراسم شکرگزاری دارند و از خدا تشکر میکنند برای یک روز خوب دیگر روزهای چهارشنبه مخصوص کسانی است که میخواهند تولد پاکیشان را جشن بگیرند و روزهای جمعه هم به خانوادهها اختصاص دارد؛ خانوادههایی که برای ملاقات با عزیزشان راهی کمپ میشوند.
عجزها و دردهایم هنوز هستند
بااینکه این روزها او به زنان و دخترانی شبیه بهخودش خدمت میکند و در کمپ ترک اعتیاد سرش گرم زندگی خودش و زندگیرساندن به دیگران است، اما هنوز وقتی پای درد دلهایش وسط میآید، بغض میکند و اشک میریزد؛ «قبل از اینکه شروع به مصرف مواد کنم، وضعم خوب بود، سالن آرایشگاه داشتم و مشتریهایم همیشه صف میبستند. در کنار آرایشگری آموزش هم میدادم. برای خودم کسی بودم اما همه را از دست دادم و جواز آموزشگاهم باطل شد. اگر آن زمان که شوهرم دستگیر شد، اعتیاد نداشت میتوانست از خودش دفاع کند، او زندانی شد و زندگی من و بچههایم نابود شد. من بیاعتبار شدم، منی که برای خودم برو و بیایی داشتم به جایی رسیدم که به هرکسی در محل سلام میدادم، رویش را برمیگرداند. اینها شکست بود، عجز بود و درد. من به جایی رسیدم که دیگر نه مواد میخواستم، نه پول فقط سلامتیام را میخواستم. خوب یادم هست آن روز که پسرم قرص خورده بود، دیدم که تعادل ندارد. فهمیدم که ممکن است کاری دست خودش بدهد. حدس زدم که حالش خوش نیست اما تواناییاش را نداشتم که جلوی راهش را بگیرم. به خاطر همان اتفاق پسر من ۸سالی زندانی کشید و دیه داد، اما به کمک خدا توانست بیرون بیاید و الان پاک است.»
چاقو رویم کشیدند اما خندیدم
زندگی با دختران و زنانی که به مواد محرکی مثل شیشه و کراک و انواع روانگردانها اعتیاد دارند، ممکن است مشکلات زیادی را ایجاد کند. شکوه تا دلتان بخواهد درگیر اتفاقات و حادثههای عجیبی شده است: «یادم هست همین چند وقت پیش دختری که برای ترک به کمپ ما آمده بود اعصابش به هم ریخت و روی من چاقو کشید. میگفت در را باز کن تا من بروم. گفتم اشکالی ندارد، چاقو را به من بده تا در را باز کنم. با ترس جلو رفتم و سر چاقو را گرفتم. کمی سر به سرش گذاشتم، با هم خندیدیم تا اینکه از تصمیمش منصرف شد. البته از آنجا که من لبه تیز چاقو را در دستم گرفته بودم، تمام دستم خونی شد و مجبور شدم دستم را پانسمان کنم. آن دختر الان ۳ سال است که پاک شده و هر زمان که روز مادر میشود برای من هدیه میآورد. من همیشه با دیدن او خدا را شکر میکنم که توانستم به جای غرق شدن در اعتیاد، کاری کنم که یک نفر به زندگی برگردد.»
شیشه از مد افتاده
شکوه بهعنوان کسی که سالهاست با زنان و دختران معتاد از سراسر کشور ارتباط دارد، به نکات جالبی اشاره میکند که واقعا قابل تامل است:
-الان بیشتر کسانی که به ما مراجعه میکنند، هروئین مصرف میکنند. تا چند سال قبل مصرف شیشه خیلی زیاد بود اما نمیدانم چرا الان هروئین بیشتر است.
-حتما در کنار جلسات انجمن معتادان گمنام، لازم است که به روانشناس و روانپزشک هم مراجعه کرد، چرا که بعضی از مواد بیشترین تأثیر را روی ذهن میگذارند تا جسم.
-زنان معتاد از ۲۰سال داریم تا ۵۰سال اما متأسفانه گاهی اوقات بچههایی به ما مراجعه میکنند که سنشان حتی به مدرسه رفتن هم نرسیده است.
-اگر واقعا بهبودی شخصی مدنظرتان است، خودتان هم بهعنوان کسی که تحتتأثیر یک معتاد است به جلسه مخصوص خانوادهها مراجعه کنید تا متوجه شوید باید چه رفتاری با شخص معتاد داشته باشید. بعضی وقتها لازم است معتاد را رها کنید تا زندگیاش سامان بگیرد. (میترا شکری)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد