متهم به قتل یکی از اقوامم به نام مهرداد هستم. یک سال و نیم گذشته اما هنوز حکم اجرا نشده است. نمیدانم چرا حکم را اجرا نمیکنند.
حکمی که برایت صادر کردهاند، نهایی نشده است؟
خیلی اذیت میشوم. درخواست دارم حکم را اجرا کنند. من از حق قانونی خودم میگذرم، فقط حکم را اجرا کنند.
چه مشکلی با مقتول داشتی؟
مشکلی نداشتم. اتفاقا ما خیلی با هم خوب بودیم؛ چون فاصله سنیمان کم بود و یکجور دوستی باهم داشتیم.
اما نحوه قتل نشان میدهد کینه عمیقی نسبت به او داشتی.
واقعا نمیدانم چطور شد. هنوز هم باورم نمیشود چنین کاری کردهام. انگار خواب میبینم، مثل کابوس است.
چطور او را کشتی؟
نمیتوانم در اینباره توضیح دهم. واقعا حالم بد میشود. اصلا دلم نمیخواهد در موردش حرف بزنم.
چرا از دست مقتول ناراحت بودی؟
متوجه شدم با دختر خواهرم رابطه دارد. وقتی این موضوع را فهمیدم، خیلی عصبی و ناراحت شدم.
هر دو مجرد بودند؟
بله هر دو مجرد بودند، اما در زندگی خانوادگی این اتفاق خیلی بد است. از این ناراحت بودم که رابطه خانوادگی ما به هم بخورد.
آنها میخواستند باهم ازدواج کنند؟
نمیدانم واقعا گفته مهرداد درست بود یا نه، وقتی به او معترض شدم، گفت میخواهد با مهرنوش ازدواج کند، اما به حرفش اعتماد نداشتم. به نظرم او دروغ میگفت.
چرا فکر میکنی دروغ میگوید؟
وقتی متوجه این رابطه شدم، تحقیق کردم و فهمیدم مهرداد واقعا قصد ندارد با مهرنوش ازدواج کند و میخواهد مدتی با او باشد و بعد همه چیز تمام شود. این درست نبود که با احساسات دختری جوان بازی کند. من نمیتوانستم چنین چیزی را تحمل کنم.
چطور متوجه این رابطه شدی؟
وقتی پیش مهرنوش بودم، متوجه شدم او مرتب با یک نفر پیامکبازی میکند. از او پرسیدم چه کسی است، حرفی نزد. گوشی را گرفتم که ببینم با چه کسی پیامک رد و بدل میکند که نام مهرداد را دیدم و متوجه شدم آنها با هم رابطه دارند. من همه پیامکهای آنها را خواندم و متوجه این موضوع شدم.
چرا به مهرنوش اعتراض نکردی؟
به او گفتم کارش اشتباه است و باهم جر و بحث کردیم، اما مهرنوش گفت مهرداد این رابطه را با اصرار شروع کرده و به او قول ازدواج داده است. البته چون مهرنوش گفت راضی به ادامه این رابطه نیست، من هم دخالت کردم.
اگر راضی نبود میتوانست به پیامکهایش جواب ندهد، وقتی او خودش به پیامکها جواب میداد، یعنی راضی بود.
به هر حال این رابطه درست نبود و باید تمام میشد.
به چه بهانهای مهرداد را به خانه کشاندی؟
تلفن خواهرزادهام را گرفتم و چند پیامک برای مهرداد فرستادم. او فکر میکرد کسی که پیامکها را میفرستد، مهرنوش است، در حالی که من بودم. با او قرار گذاشتم و او هم به خیال اینکه مهرنوش او را دعوت کرده، آمد و وقتی مرا دید، تعجب کرد اما اصلا به روی خودش نیاورد تا اینکه سر صحبت را باز کردم و گفتم نباید با مهرنوش رابطه داشته باشی. گفت میخواهم با او ازدواج کنم و هیچ ربطی به تو ندارد. این حرف مرا خیلی ناراحت کرد و نتوانستم خودم را کنترل کنم و باهم درگیر شدیم.
مهرداد را به طرز فجیعی کشتهای. اگر یک حادثه یا یک عصبانیت ساده بود اینطور نمیشد، تو سر از تن او جدا کردی و این نشان میدهد از قبل از او کینه به دل داشتی و حتی برای قتل نقشه کشیده بودی.
واقعا متاسف هستم. نمیخواستم چنین جنایتی را مرتکب شوم. واقعا دست خودم نبود. اصلا متوجه نشدم قتل چطور اتفاق افتاد. باور کنید هنوز هم بدرستی یادم نیست چه کردهام. آن زمان خیلی ناراحت بودم.
برای قتل چند وسیله کشنده آماده کرده بودی که نشان میدهد تو از قبل نقشه داشتی.
نه. من هیچ وسیلهای آماده نکرده بودم. در خانه چاقو بود و من هم او را با چاقو زدم.
میدانی بعد از مرگ مهرداد خانوادهاش چه حالی داشتند؟
با همه وجودم از آنها معذرت میخواهم. میدانم خیلی سختی میکشند. مادر مهرداد هیچ وقت به من بدی نکرد و هر بار به خانهاش رفتم، خیلی به من محبت کرد و هر کاری داشتم، برایم انجام میداد، اما من جواب محبتهایش را با بدی دادم. میدانم جلوی شوهرش شرمندهاش کردم. من خودم بیشتر از هر کسی شرمنده او هستم، کارم اشتباه بود.
گفتی فکر میکردی رابطه خواهرزادهات و مقتول اشتباه است؛ چرا موضوع را با پدر و مادر آنها در میان نگذاشتی تا مشکل را از این طریق حل کنی؟
من اشتباه کردم. فکر میکردم خودم میتوانم مهرداد را قانع کنم اما نشد. او به من گفت عاشق مهرنوش شده است و نمیتواند از او دست بکشد. خیلی ناراحت شدم. واقعا نمیدانم چرا این کار را کردم.
اولیای دم برایت درخواست قصاص کردهاند فکر میکنی میتوانی از آنها رضایت بگیری؟
نمیدانم چه اتفاقی میافتد. فقط میدانم دیگر دلم نمیخواهد زندگی کنم. خیلی عذاب وجدان دارم من میخواستم مهرنوش خوشبخت شود و از اتفاقات تلخی که ممکن است در خانواده بیفتد، جلوگیری کنم اما همه چیز را خراب و همه اعضای خانوادهام را درگیر کردم و اختلافات عمیقی در خانواده به وجود آوردم. خیلی پشیمان هستم. من مهرداد را دوست داشتم و خارج از رابطه فامیلی باهم رفیق بودیم و رابطه خوبی داشتیم. با خواهر و برادرم خوب نبودم. اشتباه کردم تعصب بیجا و دخالت بیدلیل باعث این اتفاق شد.
درباره شرایط زندان بگو، چطور روزهایت را میگذرانی؟
در روز بیشتر میخوابم و ساعاتی هم که بیدار هستم، برای مهرداد نماز میخوانم و از او طلب بخشش میکنم. شبها کابوس میبینم و نمیتوانم خوب بخوابم، مرتب چهره مهرداد را میبینم. به مهرنوش فکر میکنم که چطور سرنوشتش را خراب کردم. به مادر و پدرم فکر میکنم که نمیتوانند سرشان را بین فامیل بلند کنند و باید به سوالات مردم جواب دهند و به آنها بگویند که من چرا این کار را کردم. خودم میدانم عذابی که تحمل میکنم، حقم است؛ چون باعث شدم آدمهایی که در این موضوع نقشی نداشتند، هزینه سنگینی بپردازند.
حرفی با اولیای دم داری؟
درخواست بخشش دارم و میخواهم بگویم به خاطر کاری که کردم، شرمندهام. عذاب وجدان لحظهای رهایم نمیکند. راستش دیگر مردن و ماندن خیلی برایم فرقی نمیکند. روزی که مهرداد را کشتم در واقع خودم اعدام شدم. از آن روز مرده متحرک شدهام. واقعا به من سخت میگذرد. اگر آنها حکم قصاص را اجرا کنند، اعتراضی ندارم. فقط درخواست بخشش دارم، چون نمیتوانم با این عذاب وجدان زندگی کنم. میخواهم هنگام قصاص خیالم راحت باشد که مرا بخشیدهاند. این آخرین درخواستم است. مادر مقتول زن بزرگی است، دستانش را میبوسم. وقتی بخواهد طناب دار را به گردنم بیندازد، درواقع به من لطف کرده و کمکم میکند از عذاب راحت شوم. فقط خواهش میکنم مرا ببخشد و بعد قصاص کند. شاید اینطوری به آرامش برسم. تا وقتی هم زنده هستم، برای مهرداد نماز و دعا میخوانم و خیرات میکنم تا او هم مرا ببخشد. ضمن اینکه از همه اعضای خانوادهام هم حلالیت میخواهم.
مریم عفتی
شما چه فکر میکنید؟
برای ما به شماره 300011224 پیامک بزنید و بنویسید درباره این پرونده چه فکر میکنید؟ رفتار درست در این شرایط چیست و فریبرز چگونه میتوانست مشکل را بدون ارتکاب جنایت حل کند؟ (ضمیمه تپش)
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گروسی: مشکل تیم روحی و روانی است