وحید: نمی‌دانم چرا این جنایت را انجام دادم؟

قتل هولناک 3 کودک

پدر که باشی، زدن سیلی به صورت فرزندت هم دردی بزرگ دارد، چه برسد به این‌که چاقو را بر سینه او فرو کنی. وقتی وحید بالای سر دختر سه ساله‌اش رفت، شیرین فکر می‌کرد پدر برای نوازش و بوسیدنش رفته ‌است، اما این بار چشم‌های پدر چیز دیگری را نشان می‌داد. لحظاتی بعد شیرین آخرین نفسش را کشید، اما خشم وحید با کشتن فرزندش فروکش نکرد، او دو کودک دیگر را هم قربانی کرد. وحید که دو هفته قبل در شعبه 74 دادگاه کیفری‌ استان تهران محاکمه شده‌ است، می‌گوید احتمالا همسرش او را مسموم کرده ‌است.
کد خبر: ۷۳۰۳۶۸

ثقوری، نماینده دادستان تهران درباره این پرونده می‌گوید: ماموران پلیس یک سال پیش با خبر شدند مردی با سلاح سرد در سحرگاه به خیابان آمده و همه را تهدید می‌کند او چند نفر را نیز زخمی ‌کرده است وقتی پلیس به محل رسید، وحید به سمت ماموران نیز حمله‌ور شد تا فرار کند که موفق نشد و با شلیک تیر هوایی از سوی ماموران دستگیر شد. او در تحقیقات اولیه به قتل اعتراف کرد و گفت نمی‌داند به چه دلیل دست به این جنایت زده ‌است و چیز زیادی درباره قتل به یادش نمی‌آید. ماموران متوجه شدند وحید نیمه‌ شب ابتدا سراغ همسرش رفته و پس از درگیری وی را زخمی کرده و بعد فرزندش را کشته و آن گاه سراغ زن همسایه ‌رفته ‌است. او به زن همسایه حمله و او را زخمی کرده و سپس دو کودکش را هم به قتل رسانده ‌است. ضمن این که متهم چاقو را از آشپزخانه برداشته و سراغ قربانیان خود رفته‌ بود.

ثقوری ادامه می‌دهد: با این‌که ابتدا تصور می‌شد کینه و دشمنی قدیمی بین وحید و همسایه‌اش باشد، اما بررسی‌ها نشان داد آنها هیچ‌ دلخوری از هم نداشتند و ارتباط‌شان زیاد نبود. به نظر می‌رسد متهم به دلیل سوءظنی که به همسر و خانواده‌اش داشت، دست به چنین جنایتی زده ‌است. هر چند وحید در خصوص فرزند خود مجازات قصاص ندارد اما در مورد دو کودک دیگر، اولیای‌دم حق درخواست قصاص دارند ضمن این‌که مادر بچه‌ها در دادسرا درخواست قصاص کرده است. به این ترتیب با توجه به کیفرخواست تنظیم شده و مدارک محکمی که در پرونده وجود دارد، این مرد مجرم است و من هم به عنوان نماینده دادستان درخواست صدور حکم قانونی دارم.

درخواست کیفر

مادر دو کودک کشته‌ شده که بشدت غمگین‌ است و هنوز نتوانسته با اندوه از دست دادن فرزندانش کنار بیاید، درباره این حادثه می‌گوید: «نیمه ‌شب با صدای جیغی که از خانه همسایه‌ می‌آمد، بیدار شدم. وحید و خانواده‌اش مستاجر من بودند. بیرون را نگاه کردم، چیزی ندیدم. داشتم به سمت حیاط می‌رفتم که یکدفعه متوجه صدای افتادن چیزی شدم. صدا خیلی بلند بود بیرون را که نگاه کردم، دیدم همسر وحید زمین افتاده ‌است. به سمت خانه دویدم تا موضوع را به پلیس گزارش دهم. در راه‌پله بودم که وحید جلوی من سبز شد و به سمتم آمد. او بدون این‌که حرفی بزند با عصبانیت چند ضربه چاقو به بدن من زد و به سمت خانه ‌رفت. وحشت مرا گرفت که مبادا به بچه‌هایم آسیبی بزند.»

این زن که بشدت گریه می‌کند، ادامه می‌دهد: «در همان حالتی که خودم را به زور نگه داشته بودم، به سمت خانه‌ام رفتم. وحید زودتر از من رسید صدای جیغ‌های دخترم را می‌شنیدم. به محض این‌که به خانه رسیدم، دیدم دخترم را با چاقو زده، فریاد زدم و به پسرم گفتم فرار کند. بچه‌ام داشت می‌دوید من هم دنبالش می‌رفتم که وحید جلوی او را گرفت. پسرم به سمت کوچه رفت کشان‌کشان خودم را به کوچه رساندم و دیدم وحید روی سینه پسرم نشسته، جثه بچه‌ام خیلی نحیف بود. وحید با آن هیکل بزرگش روی سینه بچه نشسته‌ بود و پشت‌سر هم بر بدنش چاقو می‌زد. من هم نتوانستم کاری بکنم بچه‌ام را کشته بود. همسایه‌ها جمع ‌شده ‌بودند، اما نمی‌شد وحید را کنترل کرد هر کسی می‌خواست نزدیک شود، با چاقو تهدیدش می‌کرد بعد هم مردم به پلیس خبردادند و او با ماموران هم درگیر شد.

این مادر داغدار می‌گوید: چند سال قبل شوهرم فوت شد و من همه زندگی‌ام را صرف دختر و پسرم کردم. کار می‌کردم تا آنها زندگی آرامی داشته ‌باشند، اما وحید آنها را قربانی خشم‌ خودش کرد و باید تاوانش را بدهد. ما هیچ ‌دشمنی نداشتیم. او اگر با زن و بچه خودش مشکلی داشت، چرا بچه‌های مرا قربانی کرد. در مدتی که مستاجر من بود، حتی بحث کوچکی بین ما به وجود نیامده ‌بود. نمی‌دانم چرا این کار را کرد. شاید به این دلیل که به من حسادت می‌کرد. ما زندگی خوبی داشتیم و من و بچه‌هایم خیلی خوشبخت‌ بودیم.

این زن در ادامه می‌گوید: اگر قرار است دادگاه به نظر من رای بدهد، باید او را در ملأعام اعدام کنند. قضات به من گفتند تو باید خواسته‌ات را صریح بگویی تا ما بتوانیم رای بدهیم. نظر من این است که او باید به دلیل ارتکاب این جنایت در ملأعام اعدام شود. اگر به وحید بدی کرده ‌بودم و اگر مشکلی باهم داشتیم، می‌گفتم دلیلی برای این انتقام‌گیری داشت، اما من هیچ مشکلی با او نداشتم و حتی نمی‌دانستم چه درگیری‌هایی با خانواده‌اش دارد و با زنش هم درددل نمی‌کردم. وحید به خاطر خوشبختی من و بچه‌هایم ناراحت بود و از این‌که زن مستقلی هستم و روی پای خودم ایستاده‌ام و بچه‌هایم را بزرگ می‌کنم به ما حسادت می‌کرد.

خانواده‌ام را دوست داشتم

بجز زن شاکی که غم بزرگی دارد، همسر وحید هم بشدت افسرده شده و از اتفاقی که افتاده ناراحت است. شدت ناراحتی این زن به حدی است که حتی حاضر نشده شوهرش را در دادگاه ببیند. به همین دلیل در جلسه محاکمه حاضر نشد. وحید می‌گوید: من زن و بچه‌ام را دوست داشتم. مگر دیوانه هستم بی‌خودی به آنها حمله کنم؟ مدتی بود شغلم را از دست داده‌ بودم و زنم کار می‌کرد و هزینه خانه را می‌داد. او می‌دانست من دوست ندارم با دیگران رفت‌و آمد کند سر این موضوع با هم درگیری داشتیم. من می‌گفتم به خانه فامیلت نرو و کسی هم به خانه ما نیاید. شب حادثه نمی‌دانم چه شد یادم نیست چرا از آشپزخانه چاقویی برداشتم و به سراغ زنم رفتم و او را زدم. بعد از پنجره به پایین پرتش کردم بعد هم دخترم را زدم. جزئیات اصلا یادم نیست نمی‌دانم بقیه را چطور کشتم.

او می‌گوید: وقتی موضوع را در زندان برای هم‌سلولی‌هایم تعریف کردم، گفتند اینها حالت آدمی است که شیشه مصرف کرده در حالی که من اصلا شیشه نکشیده‌ بودم هیچ‌ وقت در عمرم شیشه مصرف نکرده‌ام. حالا که خوب فکر می‌کنم، می‌فهمم زنم این کار را کرده‌ است او حتما در غذای من شیشه ریخته ‌بود تا من دست به این کارها بزنم و او به نفع خودش استفاده کند و به همه بگوید من دیوانه هستم. البته ما مشکل خاصی با هم نداشتیم آن شب هم همه چیز آرام و خوب بود، نمی‌دانم چه شد که این اتفاق افتاد.

متهم درباره این‌که چطور او فقط نیمی از واقعیت را به یاد می‌آورد و نیم دیگر را به یاد ندارد، می‌گوید: چیزهایی را که یادم آمد، گفتم حالا این‌که چرا بقیه‌اش را به یاد ندارم نمی‌دانم. اگر می‌خواستم دروغ بگویم از اول هیچ‌ چیز را نمی‌گفتم قبول هم نمی‌کردم که قتل‌ها کار من بوده این‌که زنم و زن همسایه را با چاقو زدم، قبول نمی‌کردم. چرا فکر می‌کنید من دروغ می‌گویم؟

وحید مدعی ‌است به یاد ندارد چطور قتل‌ها را مرتکب شده، اما می‌گوید خیلی دلش برای دخترش تنگ‌ شده ‌است: «دخترم را خیلی دوست داشتم او همه امید من در زندگی بود از وقتی صدایش را نمی‌شنوم، دلم برایش تنگ می‌شود شب‌ها خوابش را می‌بینم و وقتی بیدار می‌شوم تا ساعت‌ها گریه می‌کنم. از کاری که کرده‌ام، بشدت پشیمانم و خیلی ناراحت و غمگین هستم و عذاب وجدان شدیدی دارم. می‌دانم کاری که کردم جای بخشش ندارد پس خواهش می‌کنم هرچه ‌زودتر اعدامم کنید تا راحت ‌شوم.»

مرجان لقایی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها