گفت‌وگو با مردی که مرتکب قتل شد

تعصب بیجا، عامل اصلی جنایت

سرگرد مشفق وقتی مطلع شد به خانه زوجی جوان حمله شده و زنی به قتل رسیده سریع خودش را به محل حادثه رساند. جنایت در خانه ویلایی قدیمی‌سازی در یکی از فرعی‌های خیابان ستارخان اتفاق افتاده بود. ظاهرا سارقانی که نقاب به چهره داشتند، وارد خانه این زوج شده و هر دو را با چاقو زخمی کرده و مبلغ زیادی پول دزدیده بودند.
کد خبر: ۷۳۰۴۱۳

کارآگاه بعد از دیدن جسد زن جوان که آثار سه ضربه چاقو روی قفسه سینه‌اش دیده می‌شد، سراغ شوهر او رفت تا ماجرا را از زبان این مرد بشنود. مرد هم با دو ضربه زخمی شده بود. البته حال و روز بهتری داشت و زخم‌ها زیاد کاری نبود. او در حالی‌که می‌گریست، به کارآگاه گفت: «من داشتم برنامه نود را تماشا می‌کردم و زنم هم در ایوان نشسته بود و ضمیمه تپش می‌خواند. او علاقه زیادی به این ضمیمه داشت و همیشه آن را یکروزه تا آخر می‌خواند. یکدفعه با شنیدن صدای جیغ، به سمت حیاط دویدم و سه مرد را دیدم که هیکل‌شان درشت بود و چاقو در دست داشتند. آنها با چاقو مرا زدند و سپس من و همسرم را به زور داخل خانه آوردند و از ما جای پول‌هایمان را پرسیدند. من هم از ترس سریع همه چیز را گفتم. آنها هنوز در خانه بودند که زنم از هوش رفت. وقتی دزدان فرار کردند، با اورژانس و پلیس تماس گرفتم، اما امدادگران اورژانس گفتند زنم فوت شده است.»

کارآگاه برای بررسی صحت و سقم ادعاهای این مرد به حیاط رفت. او قبلا هم متوجه رد خون از ایوان تا داخل خانه شده بود و این موضوع با ادعای شوهر مقتول همخوانی داشت، اما از روزنامه خبری نبود. در حالی‌که مشفق به این موضوع شک کرده بود، یکی از ماموران کلانتری را صدا زد و پرسید: «شما روی ایوان روزنامه ندیدید؟»

- بود قربان. ولی چون لامپ داخل باغچه سوخته، آن را آتش زدم تا داخل باغچه را با دقت ببینم و ردپاهای احتمالی را بررسی کنم.»

کارآگاه عصبانی شد و سر مامور داد کشید: «هنوز نمی‌دانی نباید صحنه جرم را از بین ببری؟»

مامور سرش را پایین انداخت و با صدایی آرام گفت: «ولی ردپاها را پیدا کردم.»

این بار سرگرد با استفاده از نور چراغ قوه تلفن همراهش به باغچه رفت و سه نوع ردپا را دید که نشان می‌داد دزدان از دیوار به باغچه پریده‌اند. تمام دیوار‌های خانه حفاظ داشت اما میله‌های همان یک قسمت کنده شده بود. مشفق شوهر مقتول را صدا زد: «این میله‌ها امروز این طوری شده؟»

- نه خیلی وقت است که شکسته.

مشفق نمی‌توانست این حرف را باور کند و فکر کرد شاید صحنه‌سازی باشد.

- مدرکی دارید که ثابت کند این میله‌ها قبلا هم همین طور بود؟

مرد کمی فکر کرد و بعد جواب مثبت داد: «یک ماه قبل تولد همسرم بود و از او فیلم گرفتم. بخشی از فیلم در حیاط گرفته شده و شاید در آن میله‌های شکسته مشخص باشد.»

مرد به درخواست کارآگاه فیلم را به او داد، اما سرگرد قبل از این‌که آن را تماشا کند، دستور بازداشت شوهر مقتول را صادر کرد. مرد جوان که جا خورده بود پرسید: «من؟چرا؟»

- چون همسرتان را کشته‌اید.

متهم تا یک هفته در بازداشت بود و به قتل اعتراف نمی‌کرد و اصرار داشت سه سارق زنش را کشته‌اند. از طرفی فیلم هم گفته او را درباره میله‌های شکسته تائید می‌کرد،ردپاها و رد خون دو مدرک دیگر به نفع متهم بود، اما سرگرد ذره‌ای شک نداشت که این مرد همسرش را کشته است. متهم بالاخره بعد از یک هفته بازداشت، حقیقت را بیان و به قتل همسرش اعتراف کرد و گفت: «ما از چند وقت قبل با هم اختلاف داشتیم و زنم اصرار داشت طلاق بگیرد. شب حادثه باز هم سر این موضوع با هم جر و بحث کردیم و او با چاقو دو ضربه به من زد. دعوا در ایوان اتفاق افتاد و من در همان حال که زخمی شده بودم، چاقو را از دستش گرفتم و سه ضربه به وی وارد کردم. زنم به طرف داخل خانه دوید و بعد از هوش رفت. من هم تصمیم گرفتم داستان دروغی از خودم بسازم. همه چیز درست بود حتی با کفش‌های قدیمی‌ام سه جفت ردپا هم درست کردم. اصلا نمی‌دانم شما چرا و چه طور به من مشکوک شدید؟»

کارآگاه لبخندی زد و دلیل شک را گفت.

شما خواننده گرامی برای ما به شماره 300011224 پیامک بزنید و بنویسد مشفق چرا به شوهر مقتول ظنین شد؟

پاسخ معمای شماره قبل: همخانه مقتول قاتل است، چون در حالی‌که جسد دمر افتاده بود می‌دانست دو ضربه به سینه مقتول وارد شده است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها