عصر آن روز در حال بررسی پرونده قتلی بودم که تلفن همراه ویژه قتل زنگ خورد و مامور کلانتری 161 ابوذر مرا در جریان مرگ مشکوک پسر جوانی قرار داد. مامور پلیس گفت لحظاتی قبل دو مرد جوان، یک پسر زخمی را به بیمارستان ضیائیان منتقل کردند که بعد معلوم شد پسر زخمی قبل از رسیدن به بیمارستان فوت شده است. پس از دریافت این خبر به ماموران پلیس دستور دادم همراهان مقتول را برای انجام تحقیقات در محل نگه دارند و بعد هم بلافاصله به بیمارستان رفتم. تیم پزشکی علت مرگ را ضربه چاقو به قلب اعلام کرد.
همچنین نخستین بررسی نشان داد مقتول ساعتی قبل در خانه مجردی نزدیکی بازار مبل هنگام مصرف مواد با یکی از اوباش معروف منطقه به نام بهمن درگیر و کشته شده است و در بررسیهای بعدی معلوم شد صاحب خانه مجردی که پاتوق افراد خلافکار است، همان دو مرد جوانی هستند که مقتول را به بیمارستان منتقل کردهاند. بعد از تحقیقات اولیه سراغ دو همراه مقتول رفتم تا راز قتل پسر جوان برایم روشن شود.
آنها دو برادر به نامهای صفدر و شروین بودند که ابتدا قصد داشتند با تناقضگویی، درباره محل زندگیشان که پاتوق افراد خلافکار بود، اطلاعاتی ندهند، اما وقتی فهمیدند قبل از تحقیق از آنها اطلاعات کاملی دربارهشان دارم، چارهای جز بیان حقیقت نداشتند و با اعتراف آنها خیلی زود موفق شدم قاتل را شناسایی کنم.
شروین گفت: من و برادرم در خانه مجردی زندگی میکنیم. تعدادی از دوستانمان که به مواد مخدر اعتیاد دارند، در خانه ما مواد مصرف میکنند. وی ادامه داد: ساعتی قبل مقتول همراه بهمن به خانه ما آمدند و بساط موادشان را بر پا کردند و من و برادرم برای انجام کاری از خانه بیرون رفتیم و بعد از ساعتی وقتی برگشتیم، با پیکر نیمهجان فرشید مواجه شدیم. در حالی که خون زیادی از بدن فرشید رفته بود، با کلمات بریده گفت بهمن او را با چاقو زده و از خانه گریخته است. سپس با اورژانس تماس گرفتیم و فرشید را به بیمارستان رساندیم.
بعد از تحقیق از دو برادر، آنها را برای تحقیقات بیشتر و مشخص شدن اظهاراتشان بازداشت کردم. سپس برای اینکه اطلاعات بیشتری از متهم فراری به دست بیاورم، به بررسی پروندههای متهمان سابقهدار پرداختم و فهمیدم بهمن یکی از سارقان و اوباش معروف منطقه است که چند بار به اتهامهای مختلف به زندان رفته است. در ادامه تحقیقات خیلی زود مخفیگاه متهم را شناسایی کردم و برای دستگیری وی با تعدادی از ماموران به مخفیگاهش رفتیم، اما معلوم شد وی بعد از حادثه به مکان نامعلومی گریخته است. در حالی که چند روز از حادثه گذشته بود و تحقیقات برای دستگیری متهم فراری ادامه داشت، ماموران کلانتری یافتآباد اعلام کردند بهمن را هنگام سرقت لوازم داخل خودرو دستگیر کردهاند، اما وی مدعی است قاتل نیست و یک سارق تازهکار است. بلافاصله دستور دادم متهم را برای بازجویی به دادسرا منتقل کنند. متهم وقتی در شعبه حاضر شد، ابتدا همان ادعای دروغین خود را مطرح کرد، اما پس از مواجهه با دو برادر، به قتل فرشید اعتراف کرد. وی گفت: مدتی قبل با مقتول در پاتوق خلافکاران آشنا شدم. ما هر دو معتاد به شیشه بودیم و به همین سبب دوستی ما ادامه یافت.
متهم ادامه داد: ما همیشه با هم شیشه مصرف میکردیم و عصر روز حادثه هم دو نفری به خانه شروین رفتیم تا با هم شیشه مصرف کنیم. لحظاتی بعد بساط شیشه را بر پا و هر دو شروع به مصرف مواد کردیم و پس از لحظاتی بر سر پول مواد با هم درگیر شدیم. من از او خواستم تا پول مواد را بدهد، اما فرشید قبول نکرد. ناگهان چاقویی که داشتم، به طرف او پرتاب کردم و به سینهاش خورد و فرشید خونین نقش بر زمین شد و من از ترس فرار کردم.
متهم درباره تغییر مخفیگاه و چگونگی دستگیریاش گفت: خیلی ترسیده بودم و برای اینکه دستگیر نشوم، به شهریار رفتم و چند روزی در خانه یکی از دوستانم مخفی شدم تا اینکه پولم تمام شد و مواد هم نداشتم. به همین دلیل تصمیم گرفتم به یافتآباد بروم تا با سرقت لوازم خودرو، پول مواد را فراهم کنم. در حال سرقت لوازم داخل خودرو بودم که ماموران پلیس دستگیرم کردند. بعد از دستگیری، خودم را با نام جعلی معرفی کردم تا دستم رو نشود، اما ماموران در بررسی سامانه افراد خلافکار مرا شناسایی کردند و فهمیدند به اتهام قتل تحت تعقیب پلیس هستم.
متهم در پایان مدعی شد مقتول از دوستان صمیمیاش بود، اما اعتیاد به شیشه او را قاتل رفیقش کرد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد