مجموعه معراجی‌ها با وجود حرف و حدیث‌های فراوان از آثار پرمخاطب این شب‌های تلویزیون است

«معراجی‌ها»؛ زندگی در محدوده خط قرمزها

سال‌ها پیش و در اوایل دهه 70 برخی از تهیه‌کنندگان سینمای ایران برای تامین هزینه‌های یک فیلم سینمایی به فکر مشارکت با تلویزیون و تولید یک سریال چند قسمتی در کنار فیلم خود افتادند.
کد خبر: ۷۲۶۷۹۲
«معراجی‌ها»؛ زندگی در محدوده خط قرمزها
به این شکل که کمی به قصه فیلم اضافه ​و بخش‌هایی را براساس آن فیلمبرداری می‌کردند که پس از پایان اکران به نسخه سینمایی بیفزایند و روی آنتن یکی از شبکه‌های تلویزیونی بفرستند.
این دسته از آثار که به فیلم ـ سریال شهرت پیدا کردند در نمایش تلویزیونی چندان مورد توجه قرار نگرفتند که ریتم کند و کشدار آن عامل مهمی در این رابطه به حساب می‌آمد. می‌توان به نمونه‌هایی چون: سفر به چزابه ساخته زنده‌یاد رسول ملاقلی‌پور، سایه به سایه ساخته علی ژکان و لیلی با من است اثر کمال تبریزی اشاره کرد که برخلاف نسخه سینمایی‌شان در قاب کوچک با موفقیت روبه‌رو نشدند. همین امر هم دو طرف ماجرا (تهیه‌کنندگان سینما و شبکه‌های تلویزیونی) را از ساخت این نوع کارها بازداشت و پرونده فیلم ـ سریال‌ها به بایگانی سپرده شد. معراجی‌ها ساخته مسعود ده‌نمکی که این روزها از شبکه یک سیما در حال پخش است، بار دیگر خاطره آثار ذکر شده را پس از حدود دو دهه زنده کرده با این تفاوت که نسخه سینمایی معراجی‌ها فرق بسیار با سریال تلویزیونی‌اش دارد و قصه اصلی آن کاملا متفاوت با نسخه سینمایی‌اش است. در اینجا بخش مهمی از داستان در دانشگاه هنری می‌گذرد که گروهی قصد دفن شهدا در گوشه‌ای از آن را دارند، در حالی که بخش عمده‌ای از داستان نسخه سینمایی معراجی‌ها در جبهه می‌گذشت. حتی بسیاری از شخصیت‌های نسخه تلویزیونی در نسخه سینمایی اصلا حضور نداشتند و این ذهنیت را تقویت می‌کند که با اثر متفاوتی نسبت به نسخه سینمایی آن روبه‌روییم.
/Media/Image/1393/07/16/635483862471201428.jpg
آثار ده‌نمکی عموما از چند عامل مشترک بهره می‌گیرد که یکی از مهم‌ترین آنها تعدد شخصیت‌هاست؛ شخصیت‌هایی که اغلب تیپ ـ شخصیت و بعضا تیپ بوده و ده‌نمکی نیز نیازی به خلق شخصیتی لایه‌لایه در آنها نمی‌بیند. البته لحن طنزآمیز ساخته‌های این کارگردان نیز در این امر بی‌تاثیر نبوده و شخصیت‌ها را به سمت تیپ سوق داده و معراجی‌ها نیز از این امر بی‌نصیب نمانده است. در بخش‌های مربوط به دانشگاه هنر با شخصیت‌های متعددی روبه‌رو هستیم که هریک از آنها نماینده طیف‌هایی از جامعه هستند، البته با اندکی چاشنی اغراق که لازمه یک اثر نمایشی با لایه‌های طنز به حساب می‌آید. در این بخش با دو گروه از شخصیت‌های اصلی مواجهیم: یک گروه موافق تدفین شهدا در دانشگاه و دیگری مخالف این کار که البته هریک برای کار خود دلایلی دارند. در جمع موافقان، کارگردان بیش از همه روی عماد مانور داده و او را به‌عنوان جوانی علاقه‌مند به ارزش‌های دفاع مقدس نمایش می‌دهد که مخاطب را به سمت خود می‌کشاند. شخصیتی به نام چهاردانگه که بیشتر شمایلی کاریکاتورگونه دارد نیز با وجود قرار گرفتن در این جناح و لفاظی‌های خاص خودش به اندازه عماد تاثیرگذار نیست. در طرف مقابل هم دانشجویان مخالف تدفین شهدا در محوطه دانشگاه حضور دارند که تعدادشان بیشتر بوده و نویسنده فیلمنامه هم روی آنها مانور بیشتری داده است. اشکان یکی از آنهاست که علاقه زیادی به آشوب و جنجال داشته و در ضمن تسلط مناسبی هم روی شبکه‌های اجتماعی دارد. درواقع اشکان یک فرصت‌طلب تمام‌عیار است که می‌خواهد از قضیه تخریب مجسمه سرباز هخامنشی در دانشگاه به نفع خود استفاده کرده و پای شبکه‌های تلویزیونی معاند را هم به آن باز کند. ترغیب همکلاسی‌های دانشگاه برای رفتن از تهران به سمت شمال و القای دستگیر شدن قریب‌الوقوعشان ازجمله کارهای وی برای رسیدن به هدفی است که در سطور بالایی به آن اشاره شد. پیام که از طبقه ثروتمند جامعه است عضو دیگر این گروه بوده که قصد ماندن در ایران را نداشته و به همراه همسرش می‌خواهد از ایران برود. پیام هم مثل اشکان بدش نمی‌آید از تشنج به وجود آمده در دانشگاه هنر به نفع خود استفاده کرده و خود را به اپوزیسیون خارج از کشور وصل کند، اما از آنجا که شخصیت ترسویی دارد هیچ‌گاه از مقام یک پیشنهاددهنده صرف فراتر نرفته و هنگام عمل پشت بقیه مخفی می‌شود. فراز بدون شک برگ برنده معراجی‌ها در مواجهه با مخاطبانی است که پس از یک روز کاری به قصد استراحت روبه‌روی تلویزیون نشسته و می‌خواهد لبخندی روی لب​هایش بنشیند. شخصیتی بانمک و دوست‌داشتنی از پایین شهر که اتفاقا هم محلی چهاردانگه هم است که برخلاف خاستگاه طبقاتی‌اش لباس پوشیده و علاقه زیادی هم به موسیقی غیرمجاز زیرزمینی دارد. ده‌نمکی شناسنامه خوبی برای او تدارک دیده و بخش مهمی از بار کمدی تلویزیونی معراجی‌ها را هم به دوش او انداخته که البته به نتیجه خوبی هم ختم شده است، اما شخصیت‌های دختران دانشجوی طیف یاد شده آنچنان که باید از کار درنیامده و کاملا زیر سایه دیگر شخصیت‌ها قرار گرفته‌اند. در این میان فقط رها بهتر از بقیه از آب درآمده و مخاطب احساس همدلی بیشتری با او و دغدغه‌هایش می​کند که میان دو طیف مخالف و موافق سرگردان مانده​ است.

ده‌نمکی در رابطه با استادان و رئیس دانشگاه نیز از سه تیپ مختلف بهره گرفته که هریک نماینده گروه فکری خاصی به حساب می‌آیند. دکتر بالازاده به‌عنوان رئیس دانشگاه شباهت بسیاری با شخصیت‌های ریاکار خلق شده در فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی دو دهه اخیر دارد که برای حفظ پست و مقام خود به طرفین وعده‌های سر خرمن داده و همزمان به نعل و میخ می‌کوبند. برای نمونه می‌توانید به سکانس گفت‌وگوی بالازاده با رها و سپس با عماد به‌عنوان نمایندگان مخالف و موافق و چرخش 180 درجه‌ای وی توجه کنید.

دکتر گنجی به‌عنوان استاد نزدیک به طیف مخالف رفتار نفاق‌برانگیز شدیدی دارد و تلاش می‌کند نظم دانشگاه را از طریق تحریک طیف مخالف برهم بزند. او نمونه اغراق شده آدم‌هایی است که برای شهرت و بالا رفتن از پله‌های ترقی از هر روشی بهره می‌گیرند و برای کار خود هم توجیهات قانونی ردیف می‌کنند. در این میان تنها دکتر مهدوی مثبت از کار درآمده و همچنان دل در گرو انقلاب و ارزش‌هایش دارد. او به‌عنوان یک استاد دانشگاه با شیوه‌ای دموکراتیک سعی در حل بحران پیش‌آمده دارد و برای همدل شدن دانشجویان از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کند.

/Media/Image/1393/07/22/635488811838798120.jpg

کارگردان به موازات داستان مربوط به دانشگاه از قصه‌ای دیگر هم سود جسته که از نیمه‌های کار، این دو به یکدیگر پیوند می‌خورند؛ قصه‌ای از دل روزهای جنگ تحمیلی که محمد پسر بی‌بی و قربانعلی قهرمان آن است. محمد هم همچون موافقان و مخالفان تدفین شهدا در محوطه دانشگاه، دانشجوی رشته هنر است که بنا به تکلیف روانه جبهه شده و اینک مفقود‌الاثر است. ده‌نمکی در هر قسمت برش‌هایی از آن زمان و رابطه میان این شخصیت‌ها را نشان داده و به مرور آن را به قصه اصلی پیوند می‌زند. در زمان حال بی‌بی و قربانعلی در کنار برادرزاده و همسرش (خسرو) زندگی می‌کنند که خواب بی‌بی مبنی بر دعوت محمد برای سالگرد تولدش آنها را به مناطق جنگی می‌کشاند؛ ایده مناسبی که بخوبی این قصه را با حرکت گروه دانشجویان از تهران به سمت شمال ترکیب کرده و قصه واحدی را می‌سازد. قربانعلی شخصیتی با رگه‌هایی از طنز کلامی است که باوجود غم سنگین شهادت تنها فرزندش از روحیه خوبی برخوردار بوده و مخاطب را به سمت خود می‌کشاند. رابطه میان او و بی‌بی هم خوب و باورپذیر از کار درآمده، درست برخلاف خسرو و همسرش که پیروی از کلیشه‌ها آن را از نفس انداخته است.

ساخته‌های مسعود ده‌نمکی تا به اینجا نقاط اشتراک زیادی دارد که یکی از مهم‌ترین آنها (پس از تعدد شخصیت‌ها) که به پرفروش شدن کارهایش کمک کرده، بهره بردن از بازیگران شناخته شده و پولساز سینما و تلویزیون ایران است. او در معراجی‌ها نیز از همین فرمول امتحان پس‌داده بهره گرفته و طیف متنوعی از بازیگران را با توجه به تعدد نقش‌ها در کنار هم قرار داده است. در میان آنها با توجه به این‌که هنوز بازی برخی بازیگران همچون اکبر عبدی تا لحظه نگارش این یادداشت آغاز نشده، علی صادقی در نقش فراز، دکتر محمود عزیزی در نقش بالازاده و مهران رجبی (قربانعلی) بهتر از بقیه از کار درآمده و با استقبال مخاطبان مواجه شده‌اند. بخصوص صادقی که با استفاده از تجربیات نقش‌های کمدی‌اش در سال‌های اخیر، نقشش را شیرین و دوست‌داشتنی بازی کرده و بخش مهمی از بار کمدی معراجی‌ها رایک تنه به دوش کشیده است. رجبی هم که این روزها در حال رکوردزنی به‌عنوان بازیگر است، در نقش قربانعلی فراتر از نقش‌های همیشگی‌اش رفته و تا حدودی متفاوت‌تر عمل کرده است که این امر بویژه در بخش‌های مربوط به زمان حال بیشتر به چشم می‌آید. (ضمیمه قاب کوچک)

محمد جلیلوند

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها