بازیگری که زندانی‌ها را آزاد می کند

بهمن دان آنقدر نقش آدم بدها را در فیلم های سینمایی بازی کرده که باور اینکه سال هاست برای نجات زندانیان و بازگشت آنها به آغوش خانواده شان تلاش می کند، در برخورد اول کمی سخت است.
کد خبر: ۷۲۰۱۰۲
بازیگری که زندانی‌ها را آزاد می کند

او فعالیت های خیرخواهانه اش را از 10 سال پیش شروع کرد و تا حالا توانسته با کمک خیرین، زندانیان زیادی را که به خاطر دیه و مهریه سال ها در حبس بوده اند، نجات دهد و به زندگی عادی برگرداند.

بهمن دان می گوید: «من برای نجات هر زندانی تلاش نمی کنم. سراغ کسانی می روم که وضعیت مالی بسیار بدی دارند و به خاطر یک اشتباه و نداشتن پول به زندان افتاده اند.»

این بازیگر باسابقه سینما و تلویزیون در گفتگویی از دردسرهای رضایت گیری و پرونده هایی می گوید که برای نجات متهمان آنها تلاش کرده است.

چه شد که پای شما به ماجرای رضایت گیری و آزادی زندانی ها باز شد؟

این داستان برمی گردد به سال 83 که تصمیم گرفتم درباره تصادفات و حادثه های رانندگی یک مستند بسازم. خیلی دوست داشتم از سرنوشت آدم هایی که در تصادفات دچار حادثه می شوند مستندی تهیه کنم. از راننده هایی که به خاطر تصادف به زندان افتاده بودند گرفته تا خانواده هایی که در حادثه ای، یکی از عزیزانشان را از دست داده بودند.

حتی برای این کار، نامه ای به رییس پلیس راهنمایی و رانندگی وقت نوشتم و از وی تقاضای کمک کردم. ایشان هم خیلی به من لطف کردند و در زیر نامه ای که فرستاده بودم نوشت از اینکه بچه های تلویزیون بتوانند در کاهش تصادفات کاری انجام دهند استقبال می کنند اما متاسفانه جواب نامه بعد از تعطیلات عید به دستم رسید و دیگر ساخت آن مستند فایده ای نداشت.

در همان زمان برای شناسایی افرادی که به خاطر تصادف به زندان افتاده بودند با ستاد دیه و آقای جولایی (رییس ستاد دیه استان تهران) آشنا شدم. وقتی آقای جولایی از پرونده های زیادی که هر روز با آنها سر و کار داشتند گفت و من در جزییات این پرونده ها قرار گرفتم، متوجه شدم چیزی که من فکرش را می کردم تا آن چیزی که واقعیت دارد، از زمین تا آسمان فرق دارد.

شما چه ذهنیتی راجع به این پرونده ها داشتید؟

وقتی رییس ستاد دیه برایم از پرونده زندانیانی گفت که فقط برای 2 میلیون تومان سال ها حبس کشیده بودند، سرم سوت کشید. خیلی از پرونده ها مربوط به مردان جوانی بود که فقط به خاطر مهریه در زندان بودند. البته پرونده های دیگری هم وجود داشت، آنجا بود که فهمیدم ماجرا از آن چیزی که من تا قبل از آن تصور می کردم غم انگیزتر است. وقتی دیگر نتوانستم مستند را بسازم تصمیم گرفتم برای این زندانی ها و آزادی شان کاری بکنم و اینطور شد که تلاش برای گرفتن رضایت را آغاز کردم.

اولین پرونده ای که برای گرفتن رضایت، وارد آن شدید چه بود؟

آن موقع، آقای جولایی از پرونده آتش سوزی در یک قهوه خانه برایم گفت، حادثه ای که در جریان آن چند جوان جان باخته بودند و قهوه خانه دار باید پول دیه آنها را می داد. او قهوه خانه را اجاره کرده بود و وضع مالی خوبی نداشت که بتواند پول دیه را پرداخت کند. ماجرای آتش سوزی هم از این قرار بود که وقتی چند پسر جوان در قهوه خانه بودند گاز نشت می کند. در همین زمان، یکی از پسرهای جوان برای روشن کردن سیگارش فندک روشن می کند که ناگهان انفجار صورت می گیرد و متاسفانه 7 یا 8 جوان در دم جان می بازند.

باخبر شدیم که صاحب اصلی قهوه خانه آدم پولداری است که اگر مغازه را بفروشد دیه قربانیان پرداخت می شود و قهوه خانه داری که از آن موقع دستگیر شده و به زندان افتاده بود آزاد می شود. طبق چیزهایی که شنیده بودم فکر کردم می توانم صاحب ملک را برای آزادی مستاجرش از زندان راضی کنم اما نشد. آن مرد برای پرداخت پول دیه قربانیان رضایت نداد و من با اینکه برای آزادی این مرد خیلی تلاش کردم اما نتیجه ای نداشت. حالا هم نمی دانم آن پرونده به کجا رسیده اما بعد از مدتی همان صاحب ملک را در سر صحنه یکی از فیلم هایی که بازی می کردم در نقش سیاهی لشگر دیدم.

برای خودم هم این موضوع جالب بود. وقتی با او روبرو شدم، فهمیدم که به سینما علاقه زیادی دارد و برای همین نقش سیاهی لشگر را بازی می کند. او آن روز از من به خاطر اینکه راضی نشده بود به حرف مان گوش کند عذرخواهی کرد ولی فکر کنم بعد از آن دیدار او ملکش را فروخت و دیه چند پسر جوان را داد و مرد قهوه خانه چی آزادشد.

بازیگری که زندانی ها را آزاد می کند


شما بیشتر در چه پرونده هایی ورود پیدا می کنید؟

من تا به حال 6 یا 7 پرونده را پیگیری کرده ام که بیشتر آنها مربوط به مهریه بوده و یکی از آنها نیز نجات یک زن جوان از قصاص بود.

چرا مهریه؟

به نظرم شکایت و حبس به خاطر مسئله مهریه در کشور ما تبدیل به یک معضل شده است. من روی سخنم با پسرهای جوانی است که قصد ازدواج دارند. یک مثال اشتباه از قدیمی ها به ما ارث رسیده، آن هم این است که می گویند مهریه را چه کسی داده و چه کسی گرفته است. جوان ها باید این مطلب را بدانند که مهریه را هم داده اند و هم گرفته اند، مهریه عندالمطالبه است. یعنی هر زمان که زن بخواهد، می تواند برای گرفتنش اقدام کند. کافی است سری به دادگاه های خانواده بزنید و ببینید مردهای جوانی که یک روزی بادی به غبغب انداخته و گفته بودند که مهریه هر چه عروس بگوید همان است، حالا که آب شان توی یک جوی نرفته چطور گرفتار شده اند.

خانم مهریه اش را که عندالمطالبه است اجرا گذاشته و مردکه حتی نمی تواند یک عدد از این سکه ها را پرداخت کند باید راهی زندان شود.

اولین پرونده مهریه ای که به آن ورود پیدا کردید چه بود؟

سال 85 در جریان پرونده پسری قرار گرفتم که به خاطر مهریه چند سال در زندان بود. کلی تحقیق کردم و وقتی مطمئن شدم که واقعا پولی ندارد و وضعیت مالی اش خیلی خراب است تصمیم گرفتم برایش کاری انجام دهم. در آن زمان، پسر جوان باید حدود 100 میلیون تومان پرداخت می کرد تا آزاد شود. ابتدا با مراجعه به خانواده همسرش تلاش کردیم رضایت آنها را بگیریم اما هر چه تلاش کردیم، فایده ای نداشت و تنها راه این بود که پول مهریه را پرداخت کنیم. خوشبختانه این پول را توسط دوستان و اقواممان، در یک گلریزان تهیه کردیم و این اتفاق آنقدر سریع رخ داد که حتی خود من هم باورم نمی شد. انگار خدا هم می خواست که آن پسر جوان زودتر آزاد شود.

همه 100 میلیون تومان در همان مراسم گلریزان جمع شد؟

بله. باور کردنش برای خودم هم سخت بود. باید از دوستان و اقوام تشکر کنم که در این پرونده ها خیلی به من کمک کردند. وقتی برای بار اول به آنها گفتم قصد دارم یک زندانی را آزاد کنم بدون هیچ سوالی پول را به حسابم واریز کردند.

معمولا یک پرونده باید دارای چه ویژگی هایی باشد که شما برای نجات متهم از زندان تلاش کنید؟

من قبل از اینکه بخواهم به یک زندانی کمک کنم ابتدا کل پرونده اش را می خوانم. بعد از رییس زندان و خیلی های دیگر از شرایط و رفتار فرد زندانی می پرسم. یعنی باید مطمئن شوم آن زندانی از نظر مالی در مضیقه است. در انتها اگر واقعا زندانی نیازمند باشد تمام تلاشم را می کنم تا او هر چه سریع تر آزاد شود.

در پرونده های غیر از دیه و مهریه چطور؟ مثل پرونده قتل؟

هر چند تا حالا تنها یک پرونده قتل را پیگیری کرده ام اما برای این کار هم شرایط خاصی در نظرم است. اینکه قاتل در یک حادثه و به خاطر یک اتفاق مرتکب قتل شده باشد و قتل کاملا ناگهانی و بدون برنامه ریزی قبلی باشد، بعد از قتل هم قاتل باید پشیمان شده و مسئولان زندان تادیب شدن او را تایید کنند.

به طور مثال در پرونده سمیه، زن جوانی که در یک درگیری با چاقو همسرش را به قتل رسانده بود، وقتی در جریان ماجرا قرار گرفتم فهمیدم که اگر تا پایان ماه مبارک رمضان دیه مقتول را پرداخت نکند، قصاص می شود. ابتدا چندین روز درباره حادثه تحقیق کردم و بعد برای کمک به این زن، دست به کار شدم.

از ماجرای سمیه و اینکه چطور در جریان پرونده قرار گرفتید برایمان بگویید؟

اواخر ماه رمضان بود که برای انجام کاری به شهر محلات رفتم و در یک هتل اقامت داشتم. قرار بود شب در یک برنامه افطاری شرکت کنم، تا افطار چند ساعتی باقی مانده بود؛ به همین خاطر تصمیم گرفتم سری به سایت های خبری بزنم. اولین سایت را که باز کردم چشمم به خبر سمیه افتاد. زن جوانی که در استان گیلان و در یک دعوای خانوادگی، ناخواسته، با ضربه چاقو، شوهرش را به قتل رسانده بود.

وقتی خبر را خواندم حسی در وجودم گفت باید به این زن کمک کرد. پایین همان خبر یک شماره تلفن بود. با آن شماره که تماس گرفتم خانمی گوشی را جواب داد و بعد از چند دقیقه ای که صحبت کردیم گفت پول مورد نظر که حدودا 50 میلیون تومان بوده جمع شده است و دیگر احتیاجی به کمک نیست. به نظرم یک جای کار می لنگید. اگر پول جمع شده بود چرا خبری منتشر شده و برای جمع آوری کمک درخواست کمک شده بود؟

دلم طاقت نیاورد. فردای آن روز سوار ماشین شدم و به شهر شفت رفتم. در این شهر ماجراهای زیادی رخ داد که به من ثابت کرد برای کمک به سمیه اشتباه نکردم. از همه مهمتر این بود که وقتی به شهر رسیدم متوجه شدم هنوز پول دیه به طور کامل فراهم نشده و زنی که تلفنی جواب مرا داده بود اشتباه کرده است، به خاطر اینکه خیلی ها آمادگی خود را برای پرداخت پول اعلام کرده ولی متاسفانه هیچ پولی به حساب نریخته بودند.

وقتی موقع اذان ظهر به شهر شفت رسیدم؛ ماشینم درست مقابل یک مسجد پنچر شد. من آدرسی از کسی که برای کمک به سمیه تلاش می کرد نداشتم. بعد از گرفتن پنچری برای شستن دست ها و خواندن نماز به مسجد رفتم. زمانی که قصد خروج از مسجد را داشتم ناگهان یک نفر از اهالی شهر من را شناخت. او از من خواست چند لحظه ای به جمع شان وارد شوم. آنها دلیل آمدنم را پرسیدند و من هم آن را توضیح دادم. همان موقع بود که متوجه شدم درست مقابل مسجدی ماشینم پنچر شده است که همه کارهای مربوط به آزادی سمیه در آنجا انجام می شود. فکر می کنم این اتفاقات، اتفاقی نبود.

شما برای آزادی سمیه چه کار کردید؟

همان روز وقتی با بزرگترهای محل به خانه خانواده سمیه رفتیم و از حال و روز نامساعد زندگی شان باخبر شدم تصمیم گرفتم هر طوری که شده به آنها کمک کنم. به تهران بازگشتم و دوباره همان دوستان و اقوام مان را که همه آنها دستشان در کار خیر است جمع کردم. هر کس به هر اندازه ای که می توانست در این راه با من همقدم شد. من در آنجا از 50 هزار تومان پول گرفتم تا چند میلیون تومان و اینطور شد که سرانجام پول مورد نیاز برای آزادی سمیه فراهم شد.

از روزی که تلاش تان نتیجه داد و بالاخره خانواده مقتول برگه رضایت را امضا کردند بگویید؟

روزی که برای گرفتن امضای رضایت از دو برادر و خواهر مقتول وارد محضر شدیم، حس خوبی داشتم. من و آقای عطایی، یکی از خیرین شفت، در چند روز گذشته اش خیلی تلاش کرده بودیم تا سمیه آزاد شود و در آن لحظه حس بسیار خوبی داشتیم.

حالا از سمیه خبر دارید؟

فکر کنم تا چند وقت دیگر از زندان آزاد خواهد شد.

در حال حاضر هم پرونده ای برای پیگیری دارید؟

بله، پرونده پسری هست به نام سینا. مدتی قبل از یکی از اقوام مان ماجرای سینا را شنیدم و متوجه شدم که او به خاطر عدم توانایی در پرداخت 80 میلیون مهریه همسرش، از 8 سال پیش در زندان است. به همین خاطر با هماهنگی سازمان زندان ها و ستاد دیه کشور با او ملاقات کردم. او واقعا انسان مظلومی است و 8 سال از بهترین دوران زندگی اش را در زندان به سر برده است. تصمیم گرفتم به او کمک کنم. وقتی با مادر همسر سینا روبرو شدم، ایشان مرا شناخت و گفت من بازی های شما را خیلی دوست دارم؛ من هم با شنیدن این حرف ها با خودم گفتم دیگر مشکلی نیست و این خانم رضایت می دهد و کار سینا هم ختم به خیر خواهد شد اما همه این حرف ها یک تعارف ساده بود چرا که وقتی گفتم برای آزادی سینا می خواهم با شما صحبت کنم ایشان حاضر نشد کوتاه بیاید.

مدتی قبل از یکی از اقوام مان ماجرای سینا را شنیدم و متوجه شدم که او به خاطر عدم توانایی در پرداخت 80 میلیون مهریه همسرش، از 8 سال پیش در زندان است. به همین خاطر با هماهنگی سازمان زندان ها و ستاد دیه کشور با او ملاقات کردم.



حالا پرونده سینا به کجا رسیده است؟

خوشبختانه توانستیم با کمک دوستان و چند گلریزانی که انجام دادیم مبلغ 80 میلیون را فراهم کنیم و اگر مشکلی پیش نیاید باید تا هفته سوم شهریور ماه، سینا از زندان آزاد شود.

افراد آزاد شده پس از آزادی با شما تماس می گیرند؟

ببینید. من تا چند وقت قبل چراغ خاموش کار می کردم اما به قول بعضی از دوستانم این کارها را باید همه ببینند و یاد بگیرند تا آنها نیز دست به این اقدامات خیرخواهانه بزنند؛ به همین خاطر بود که تصمیم گرفتم ماجرای سمیه و چند پرونده دیگری که وارد شده بودم، رسانه ای شود. اصلا توقع این را ندارم کسی پس از آزادی پیش من بیاید یا برای تشکر تماس بگیرد. البته در این چند پرونده ای که داشتیم افرادی که آزاد شدند تماس گرفتند و کلی تشکر کردند. حتی با چند نفر نیز رابطه ای دوستانه پیدا کردیم. بارها از من پرسیده چه کار می توانند برایم انجام دهند و من فقط به آنها می گویم خوب زندگی کنید.

پرونده دیگری نیز هست که بخواهید آن را پیگیری کنید؟

این پرونده برایم خیلی ناراحت کننده است. ماجرایش مربوط می شود به پسر نوجوانی که به خاطر تصادف با موتورسیکلت و کشته شدن یک عابر پیاده در این تصادف، در کانون به سر می برد. این پسر نوجوان کارگر یک مغازه بوده که روز حادثه وقتی برای صرف ناهار سوار موتورسیکلت خود شده بود تا به خانه برود، در مسیر با عابر پیاده برخورد کرده و باعث مرگ او شده بود. پس از این حادثه، پسر نوجوان دستگیر شده و اکنون حدود 150 میلیون تومان دیه باید پرداخت شود تا قبل از انتقال او از کانون به زندان، وی آزاد شود. امیدوارم این پرونده را نیز بتوانم با کمک دوستانم به سرانجام برسانم. (همشهری سرنخ/ جعفر پاکزاد)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
بی نام
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۵۴ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۱
۰
۰
ایول
چراغی كه به خانه رواست به مسجد حرام
یه زندانی همكار را هم شنیده ایم كه خیلی وقت است زندان است.بله آتقی را میگم.یكاری بكنید براش.

نیازمندی ها