برخلاف کلاه قرمزی که حتی بعد از گذشت 20 سال، هنوز بچه است، شیطنت هایش را ادامه می دهد و هیچ وقت راجع به سن و سالش حرفی زده نمی شود؛ مرضیه برومند تصمیم گرفته تا موش هایش، بر اثر گذشت زمان بزرگ شوند و بعد از 30 سال، سن و سالی میان 40 سال به بالا داشته باشند. بعضی از آنها با هم ازدواج کرده اند، بعضی ها بچه دارند و ... مهمترین نکته اینجاست که همگی تقریبا شخصیت های دوران کودکی شان را حفظ کرده اند. در «شهر موش ها 2» دیگر این شخصیت های محبوب خبرساز نیستند، آنها صرفا پدر و مادرهایی هستند که در جریان قصه بچه هایشان قرار می گیرند.
کپل
دیروز
به یادماندنی ترین شخصیت «مدرسه موش ها»، کسی نبود جز «کپل»! موش شکمویی که موقع رفتن به مدرسه، جیب هایش را پر از فندق و پسته می کرد و بخش مهمی از بار جذابیت مجموعه را به دوش داشت. شهرت این شخصیت تا جایی بود که ترانه اصلی «مدرسه موش ها» و یکی از ترانه های «شهر موش ها» با محوریت او ساخته شد.
امروز
بعد از 30 سال، با نارنجی ازدواج کرده و صاحب دو فرزند است. رستوران بزرگی دارد و بسیار مرفه است. او با وجود اینکه یکی از ثروتمندترین موشوندان شهر موش هاست هنوز هم شخصیت دوران کودکی اش را حفظ کرده. همچنان مهربان، خونسرد و بی خیال است، از دست کسی عصبانی نمی شود، از هیچ مسئله ای نگرانی به خودش راه نمی دهد اما در عین حال مقتصد است.
نارنجی
دیروز
لوس ترین و با ناز و اداترین عروسک «مدرسه موش ها» بود. خودش را بهتر از سایرین می دید و مدام نارضایتی اش را از شرایط و افراد مختلف با تکیه کلام مخصوص خودش یعنی «ایشششش، اینقدر بدم میاد» به روی همه می آورد. کپل و دم باریک از آنجایی که به حساسیت های او واقف بودند، مدام اذیتش می کردند تا صدایش را دربیاورند.
امروز
خصلت ها و حساسیت های قدیمی را حفظ کرده و همچنان در هر لحظه نسبت به شرایط موجود، ناراضی است و از همه چیز بدش می آید.
بعد از گذشت 30 سال، به زنی تبدیل شده که به سر و وضع و پوست و لباس هایش اهمیت زیادی می دهد؛ لب ها و گونه هایش را بوتاکس می کند، ماسک خیار می گذارد و سعی می کند خوش لباس ترین موش شهر موش ها باشد.
بچه ها
صورتی
اینکه نارنجی اسم دخترش را بگذارد «صورتی» اصلا عجیب نیست اما صورتی به لحاظ شخصیتی اصلا به مادرش نرفته و هیچ کدام از خصلت های او را ندارد و اصلا لوس نیست و مثل مادرش تلاشی هم برای اینکه جذاب باشد نمی کند.
کپلک
یکی از جذابترین شخصیت های «شهر موش ها 2»، همین «کپلک» است. پسر بازیگوش و شکمویی که چشم های گردی دارد و می شود آن را نمونه کوچک پدرش «کپل» دانست. او مثل بچه های هم سن خودش، با صدای بلند حرف می زند، مدام دلش می خواهد بازی کند.
دم باریک
دیروز
دوست صمیمی کپل بود و در تمام شر و شلوغی های او همراهی اش می کرد. او بچه ای تنبل و دست و پا چلفتی بود که به تنهایی عرضه کاری را نداشت. خودش را به کپل نزدیک می کرد تا تحت حمایت او باشد. همه آنهایی که «مدرسه موش ها» و «شهر موش ها» را دیده اند کاملا می دانند که دم باریک و کپل، جزو شخصیت های اصلی بوده اند و بخش مهمی از قصه ها پیرامون آنها اتفاق می افتد.
امروز
دم باریک بعد از گذشت 30 سال هنوز دوستی دیرینه اش را با کپل حفظ کرده. در واقع همچنان به او وابسته است و در رستورن او آشپزی می کند و ظرف می شوید. کپل طبقه پایین خانه اش را به او داده اما نارنجی به دلیل اتفاق هایی که پیش می آید، او را بیرون می کند. درباره اینکه دم باریک با چه کسی ازدواج کرده حرفی به میان نمی آید اما احتمالا همسرش مرده و او با تنها پسرش «مشکی» زندگی می کند.
بچه
مشکی
او به هیچ وجه ویژگی های پدرش را به ارث نبرده. برخلاف او مدام دنبال ماجراجویی و خطر کردن است. از چیزی نمی ترسد و مدام به ایده های جدید می رسد. از طرف دیگر علاقه زیادی به موسیقی دارد و گیتار می زند.
عینکی
دیروز
بچه درسخوان و منظمی که در «مدرسه موش ها»، مبصر کلاس بود و مدام تلاش می کرد نظم را بین همه برقرار کند. اسم بدها را پای تخته می نوشت و مدام جلوی آنها ضربدر می کشید. او رابطه خوبی با آقا معلم داشت و برای همین هم به دید دیگران، یک جورهایی خودشیرین به حساب می آمد. آقای معلم مدام می گفت که آینده خوبی در انتظارش است.
امروز
عینکی که همچنان بعد از 30 سال عینک به چشم دارد، حالا دکتر شده و کل بیماران شهر موش ها را مداوا می کند. او در این مدت با سرمایی ازدواج کرده و دو بچه دارد. نقش عینکی در «شهر موش ها 2» زیاد نیست و غیر از یک معرفی اجمالی در ابتدای فیلم، فقط یک بار برای مداوای پیشو خبرش می کنند. عینکی مانند دوران بچگی اش شخصیتی آرام دارد و جزو موشندهای باکلاس شهر موش هاست.
سرمایی
دیروز
موش سرمایی که همیشه کلاه و شال گردن به سر داشت و با این وجود مدام می لرزید. تنها چیزی که از او به یاد داریم این است که در اکثر مواقع عطسه می کرد و آب دماغش را بالا می کشید. از آنجایی که خیلی خودش را می پوشاند و چهره اش زیاد مشخص نبود، به نظرمان می آمد که سرمایی پسر است اما گویا همه این سال ها اشتباه می کردیم چون برومند در سن 30 سالگی شخصیت ها نشان داد که دختر بوده.
امروز
او هنوز هم سرمایی است و سر میز شام به رغم اینکه همه لباس های نازک و بعضا آستین کوتاه به تن کرده اند، پالتو پوست پوشیده و دو پوشش پوستی هم روی گوش هایش کشیده است. با اینحال مدام می گوید که هوا سرد است تا حدی که سایر موش ها به دکتر طعنه می زنند که چرا در این همه سال نتوانسته سرمایی بودن او را مداوا کند.
بچه ها
ذره بین
در عین اینکه مثل مادرش همیشه شال به گردن دارد، خصلت عینکی را به ارث برده. او عاشق این است که در آینده مثل پدرش دکتر شود؛ برای همین هم همیشه یک کیف لوازم پزشکی اسباب بازی دارد و گوشی داخل گوشش می گذارد.
عدسی
او هم مثل برادرش خصلت سرمایی بودن را از مادر به ارث برده. البته برخلاف ذره بین که در بخشی از داستان حضور کوتاهی دارد، نقش خاصی ایفا نمی کند و فقط کنار بچه های مدرسه قرار می گیرد و آنها را همراهی می کند.
گوش دراز
دیروز
گوش دراز از همان زمان بچگی گوش های تیزی داشت و خیلی از مسائل را زودتر از دیگران متوجه می شد. مثلا هر موقع که آقا معلم به کلاس نزدیک می شد، خبر نزدیک شدن او را می داد تا بچه ها سر جایشان بنشینند و ساکت باشند. وقتی خوشخواب خروپف می کرد یا شکم کپل به قار و قور می افتاد، گوش دراز اولین کسی بود که می فهمید. دیونگ دیونگ های معروف او به هنگام شنیدن صدایی از دوردست هنوز در خاطره ها ماند.
امروز
او حالا به خاطر گوش های تیز و توانایی تشخیص اتفاق ها قبل از وقوع به یک درجه دار نظامی تبدیل شده و با نام کلنل آژان دوموشان بین همه شناخته می شود. بزرگترین مقام مسئول در پلیس است و به محض اینکه اتفاقی می افتد، دستور رسیدگی یا کشیدن آژیر خطر را می دهد. او پلیس بسیار با اخلاقی است و خارج از اصول، اقدامی انجام نمی دهد؛ با اینحال اما آخر ماجرا از بچه ها کم می آورد.
بچه ها
شیپور
بچه های آژان دوموشان به خاطر موقعیت پدرشان احساس قدرت می کنند و در تمام مدت فیلم، به بقیه دانش آموزان فخر می فروشند؛ برای همین است که هیچ کس دلش نمی خواهد با آنها دوست باشد. آنها نهایتا راز بچه ها را پیش پدر پلیس شان فاش می کنند.
آقای معلم
دیروز
یکی از مهمترین شخصیت های «مدرسه موش ها» و «شهر موش ها» که بخش مهمی از داستان ها حول محورشان می گذشت، آقای معلم بود. او با همان جدیت و صدای تو دماغای اش، مدام میان شلوغی کلاس صدا می زد: «بچه موش های عزیز» و سعی می کرد دعوا و شلوغی ها را بخواباند.
آقا معلم، فردی مقتدر اما مهربان بود که خیلی بیشتر از یک معلم برایشان وقت می گذاشت و سعی داشت آنها را درست تربیت کند.
امروز
آقا معلم بعد از گذشت 30 سال، به پیرمردی تبدیل شده که حالا در شروع سال تحصیلی جدید، قرار است بازنشسته شود. در جشن شروع سال جدید، از زحمات آقا معلم قدردانی می شود و فرد جدیدی را به عنوان معلم معرفی می کنند. آقا معلم بعد از این همه سال، همچنان خوش پوش است، کت و شلوار و کراوات به تن دارد و اندکی در ژست و قیافه اش تغییری به وجود نیامده.
بچه
آقا معلم جدید
معلم جدید که تجربه آقا معلم را ندارد و تازه به شهر موش ها آمده، بسیار بلندپرواز است. او زیاد خطر «اسمشو نبر» را جدی نمی گیرد و به بچه ها قول می دهد که به عنوان گردش علمی، آنها را به بیرون شهر ببرد اما مدیر با او مخالفت می کند. (برترین ها به نقل از هفت صبح)
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد
در گفتوگوی اختصاصی «جام جم» با رئیس کانون سردفتران و دفتریاران قوه قضاییه عنوان شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه