برای تدارک صحنه بعد نیاز به اندکی زمان است. صدیقه موسوی زاده تهیه کننده سریال در حال گفتگو با برنامه ریز است و جزئیات مهمی را با هم کنترل می کنند. در حیاط شش ضلعی مدرسه تور والیبالی وجود دارد که به محل بازی چند کودک تبدیل شده است.
عکس بزرگی از صدام از دیوار آویزان است. حسین طلابیگی مدیر جلوه های ویژه سریال بازی کودکان را نظاره می کند. وقتی با او احوالپرسی می کنم و دست می دهم ، جای خالی یکی از انگشتان دست راستش را حس می کنم. از این نشانه ها میان بسیاری از مدیران جلوه های ویژه وجود دارد.
طلابیگی که همکاران نزدیکش او را طلا صدا می زنند، سال گذشته با فیلم پیک نیک در میدان جنگ در جشنواره حضور داشت. فیلمی طنز که حتی جلوه های ویژه آن هم حال و هوایی طنز داشت. حضور او در این سریال و فعالیت او به اندازه حضورش در فیلم ها و سریال های دیگر نیست.
می گوید: بخشی از کار من در این سریال در نمایش چند تیراندازی بود و بخش دیگر در حد نمایش بمباران و تخریب شهر بغداد که البته این بخش خیلی کوچک و جمع و جور است. او مدتی قبل سفری به عراق داشته و می گوید: پیش از سفر به عراق تصورم راجع به این شهر چیز دیگری بود.
به نظرم کسانی که می خواهند در این زمینه کاری انجام بدهند بهتر است سری به عراق بزنند.
ما نسبت به مردم عراق همیشه این انتقاد را داشتیم که چرا در زمان جنگ از صدام حمایت کردند؛ آنها می گفتند اجحافی که به آانها شده کمتر از ستم صدام به ایرانی ها نبوده است.
آنها 30سال تحت فشار حزب بعث بودند. بعد از جنگ با ایران هم جنگ با کویت پیش آمد. آنها ما را به شدت دوست داشتند و به ایرانی ها عشق می ورزیدند.
در نمایشگاهی که در آن کشور برگزار کردیم در دفتر یادبود،جملات محبت آمیز زیادی نسبت به ایرانی ها نوشته شده بود. اما در طول جنگ ترس آنها از حزب بعث باعث شد به خواسته های صدام تن بدهند.
دست به سرکردن زندانی فراری
گروه آماده ضبط صحنه ای دیگر شده است. کل داستان این سریال طی دو روز اتفاق می افتد: روز اول حمله امریکا به بغداد و روز دوم که همزمان با سقوط عراق است.
در سکانسی که گروه تا چند دقیقه دیگر آماده ضبط آن می شوند، غازی سلطان شاعر زندانی قبل از تیرباران از زندان بعثی ها فرار می کند و با آدرسی که از آلائ دارد به خانه او می آید و به آنجا پناه می برد. خانه آلائ قبلا پناهگاه زندانیانی بوده که به دست حزب بعث اسیر شده بودند.
او شوهرش را از دست داده است و حالا به دلیل افسردگی تمایلی به پذیرش غازی ندارد. او تلاش می کند تا با دادن آدرس اشتباه او را دست به سر کند اما...