جام جم سرا: علی 22ساله است. خطهای تیزی روی بازویش که شاید تعدادشان سهبرابر سنش باشد دومین چیزی است که توجهام را جلب میکند. مینشیند روی صندلی کنار دستم و چوب را به صندلی تکیه میدهد. علی پدر و مادر و پا ندارد. اعتیاد داشته اما حالا ندارد. یکماهی است که پاک است. داوطلب آمدن به خانه میانراهی شده به امید زندگی بهتر، کار، سقفی برای زندگی و پای مصنوعی؛ همان چیزهایی که برایشان از دهدشت به شیراز آمد اما به جای آنها تنها اعتیاد نصیبش شد.
اینجا نخستین خانه میانراهی معتادان کشور است. دوهفتهای از اجرای پایلوتش میگذرد. حالا 9انسان امیدشان به همین دو اتاق کوچک، سالن ورزش، نمازخانه، آشپزخانه، دفتر و کلاس است برای آیندهای که تا چند وقت پیش برایشان تنها پاتوق بود و مصرف. حالا اما علی میداند به پای مصنوعی نزدیکتر است، ایرج به گرفتن بچههایش از بهزیستی، هاتف به برگشتن به شهرش خرمشهر و... .
عازم شیراز میشوم، خیابان هفتتنان، کوچه27 آدرس نخستین خانه میانراهی است. کوچه 27ام را میروم بالا تا پای کوه، حیاط بزرگ را پشتسر میگذارم میرسم به مرکز. حال مبله، دو اتاق در سمت چپ که هر کدام هشتتایی تخت دوطبقه دارد، بعد هم اتاق ورزش و سرویسهای بهداشتی. همه چیز بوی نویی و تمیزی میدهد. اینسوی حال نمازخانه است و دفتر مرکز و کلاس درس و اتاق سمینار. در اتاق سیمنار کارگاه مددیاری اعتیاد برای معتادان بهبودیافته و مددکاران در حال برگزاری است؛ کارگاهی که بچههای خانه میانراهی امیدوارند پس از یکسال از پاکی بتوانند مجوز حضور در آن را دریافت کنند.
اینجا حالا 9تایی میهمان دارد، میهمان که نه، صاحبخانه. ششتایی تا الان رفتهاند سر کار، بنایی و جوشکاری. حتی ظهر روز جمعه هم سرکار هستند. اما هنوز برای سهتا از بچههای مرکز کار پیدا نشده است. اگر اینجا نبود این مددجوها بعد از بهبودی و خروج از کمپ جایی برای ماندن نداشتند. بعد از چند روزی دربهدری دوباره میرفتند به پاتوق.
علی سیهچرده است. با موهای کوتاه مشکی و ریشی تنک. خودش را معرفی میکند و میگوید: «یکسالی است از دهدشت به شیراز اومدم اما کار گیرم نیومد و معتاد شدم.» صدایش زیر است و آهسته صحبت میکند آنقدر که باید گوشهایم را تیز کنم تا صدای آرام و لهجهدارش را بشنوم.
چرا اومدی شیراز؟
دنبال کار، تا پای مصنوعی بذارم.
خانوادهات کجا هستن؟
پدرومادرم وقتی 11سالم بودم در تصادف فوتشدن. چندوقتیه خونه عمو، عمه، دایی و خالهام زندگی میکردم. بعدم تو تصادف موتور پام قطع شد. ماشین از پشت زد به موتور. بعدم درسمو ول کردم و اومدم شیراز دنبال کار و پای مصنوعی.
چرا معتاد شدی؟
هیچکسرو نداشتم. خیلی تنها بودم. دوستام گفتن بیا بزن دردهات یادت میره.
چی شد تصمیم گرفتی ترک کنی؟
ماده 16ای بودم . آخرای عید بود خواب بودم دروازه کاسکو که مامورا گرفتنم. بعد فرستادنمون اردوگاه هدایت و از اونجا کمپ تولد دوباره. خدارو شکر میکنم رفتم کمپ. بعدم گفتن اگه کسی میخواد بیاد اینجا. منم دیدم این راهی که دارم میرم راه خوبی نیس. اومدم اینجا. بهتره تا بیرون باشم و برم دنبال اون آشغال.
آرزوت الان چیه؟
پای مصنوعی بگیرم و برم سرکار.
چه کاری؟
یه مدت داخل رستوران کار کردم، دوباره برم آشپز شوم.
الان چی خیلی اذیتت میکنه؟ خماری؟
نه اون اذیت نمیکنه. تنهایی خیلی اذیتم میکنه. چون تکفرزند بودم.
بعد از این حرفهای علی، مدیر مرکز میگوید: «اقدام کردیم برای پای مصنوعیاش. اما اینها چون ماده 16ای بودند اول باید کارهای قضاییشان حل شود.»
رو به علی: «چندروز دیگر میفرستیمت پایت را قالب بگیری.» اینها را که آقای فاضلزاده میگوید چشمهای ریز علی پر میشود از امید و زندگی. لبهای جمعشدهاش از تعریف غصههایش به لبخند باز میشود. چهره معصومش رنگ امید میگیرد اما امیدی لب پر، رنگپریده. انگار بعد از این همه سختش است که اعتماد کند، که امید ببندد.
علی دستش را میکشد عصایش را برمیدارد. تکیه میدهد به عصا و بلند میشود. اول عصا، بعد پای راست و بعد پای چپ از دفتر بیرون میرود. فاضلزاده میگوید: «بهدنبال این هستیم که علی را آشپز مرکز بهزیستی کنیم. اما سخت است برای اینها کار پیدا کردن. خیلی بستگی دارد به خودشان؛ اینکه دوباره سمت مواد نروند.»
ولی، فردینش را سهسالی است ندیده، پسرک 9سالهاش را. میگویند فرستادنش بهزیستی مرودشت. اما از محمدامین خبر دارد. بهزیستی شهرشان است؛ نیریز. از زنش هم خبر دارد. کمپ شوریده خوابیده. ولی 36ساله پدر دو پسر 9ساله و 11ساله است. توی تعطیلات عید در منقلخانه (پاتوقی که معتادان در آن دور هم جمع میشوند و موادمخدر مصرف میکنند) خودش و زنش را گرفتند در پاتوق دروازه کازرون هنگام مصرف. سهسال بعد از این پسرهایش را به خاطر اعتیادشان گرفتند.
میگوید: «پدرم کارمند ثبتاحوال بود و مادرم خانهدار. دوتا بچه بودیم. نیریز زندگی میکردیم. تا سوم راهنمایی درس خوندم و بعد چون علاقه نداشتم رفتم سرکار. بنایی، مکانیکی. بعد رفتم سربازی. از سربازی که اومدم زن گرفتم. برادرای زنم خلافکار و معتاد بودن. مام معتاد شدیم. 15ساله. تا نیریز بودیم سنگبری میکردم. بعد برای اینکه آبروی خونوادم نره اومدیم شیراز. دو باری بابام منو و زنم کمپ خوابوند اما باز شروع کردیم. خونوادم هرکاری کردن نتونستن جلومو بگیرن. اولش کراک میکشیدیم. بعد شیشه، بعد دوا. این آخریا تا روزی 40،50تومن خرج موادمون میشد.»
الان میخوای چیکار کنی؟
الان آرزوم اینه که پاک بمونم برم بچههامو بگیرم.
مگه بچه داری؟
آره دوتا پسر 9 و 11ساله. فردین و محمدامین.
کی گرفتنشون؟
سهسال پیش. اون موقع نیریز بودیم. همسایهها به بهزیستی گفتن. از طرف بهزیستی اومدن گفتن باید بچهها رو تحویل بدین. هرچی التماس کردم ندادن. گفتن باید ترک کنین. محمدامین بهزیستیه نیریزه، آخر هفتهها میره خونه پدرم. اما از فردین خبر ندارم. میگن فرستادیم بهزیستی مرودشت.
الان چی اذیتت میکنه؟
دوری بچههام و خانومم. میخوام برگردم بچههامو تحویل بگیرم.
اینها را که میگوید لحنش مصمم نیست. انگار هنوز به خودش ایمان ندارد. توی دلم میگویم کاش لحنش مصممتر بود. کاش کمی بیشتر پدر بود. پا میشود که برود، نگاهم از خالکوبی روی دستش میگذرد که نوشته: «به دریایی گرفتاری که موجش عالمی دارد.»
نگاهم از ردیف پرتعداد گلدانهای شمعدانی میگذرد و میافتد به ردیف بیدندان لثه هاتف. یکماه و 9روز است که پاک است بعد از 35سال اعتیاد در 52سالگی.
هاتف میگوید: «تو بازار کار میکردم. دستفروشی. سه، چهارماهی بود اومده بودم شیراز که تو تعطیلات مامورا گرفتنم. بعد گفتن کی میاد اینجا. من اومدم. خدارو شکر همهچی خوبه اینجا.»
خانواده داری؟
نه خدارو شکر. هرکس اعتیاد داره خونوادش بیچاره شدن. لطف الهی بوده من تنها موندم و کسیو بدبخت نکردم.
تکپوش سفیدرنگ هاتف سبزگی چهرهاش را بیشتر نمایان میکند. موهای جوگندمی و چروکهای عمیق چهرهاش سنش را بیشتر نشان میدهد. تهلهجه جنوبی دارد با زنگ شادی در چهرهاش.
الان آرزوت چیه؟ میخوای چیکار کنی بعد اینجا؟
میخوام برگردم پیش برادرهام خرمشهر. فقط فکر رفتنم بعد پاکی. جلسههارو که پر کنم میرم. آدم پاک باشه از این دنیا بره سنگینتره.
محمد فاضلزاده، دبیر جمعیت تولد دوباره استان فارس که مجری نخستین خانه میانراهی ساختاریافته کشور است، درباره نخستین خانه میان راهی معتادان میگوید: «این خانه 20نفر گنجایش دارد و به معتادانی که مراحل اولیه درمان را طی کردهاند و توانایی بازگشت به اجتماع را ندارند، خدمات میدهد. خانههای میانراهی از معتادان درحالبهبودی تا مدتی حمایت میکند و امکانات اولیه زندگی را در اختیار آنها قرار میدهد تا آنها کمکم اجتماعپذیر شوند و بتوانند شغلی برای خود پیدا کنند.»
او ادامه میدهد: «در حال حاضر 9نفر مددجو داریم که سهنفرشان درمان اختیاری بودهاند و ششنفرشان درمان اجباری ماده 16ای اما همگی برای حضور در خانه داوطلب شدهاند و امیدواریم بتوانیم برایشان شغل و مسکن مهیا کنیم. برنامههای آموزش مهارتآموزی و 12قدمی داریم. تاکنون ششنفر از این بچهها مشغول به کار شدهاند؛ برقکاری، جوشکاری و بنایی. اما فعلا نمیتوانیم حقوق آنچنانی پرداخت کنیم چرا که خودش تشویق به مصرف میکند. باید سطح پاکی بالاتر بیاید تا برنامه بهبودی کامل و حقوق و بیمهشان تکمیل شود.»(فاطمه جمالپور/شرق)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد