دیدار با تاریخ میانه در رسانه های جدید

کلاکت زده می‌شود. اینجا بخشی از تاریخ میانه ایران روایت می‌شود. روایتی فراتر از کتاب‌ها، فراتر از روایت‌های آکادمیک از تاریخ، فراتر از یکسونگری‌های نهفته در روایت‌های واقعی. اینجا تاریخ ایران میانه قصه‌ای است ملهم از تاریخ؛ تاریخی به زبان قصه و درآمیخته با عناصر داستانی.
کد خبر: ۶۸۱۶۶۳
دیدار با تاریخ میانه در رسانه های جدید

کنار برکه. روز. بیرون جای...جامه‌دار که ردای سلطان را به احترام گرفته وارد تصویر می‌شود و پیش می‌آید. جامه‌دار: روزی به مشهد طوس رفت. در دهلیز آن دو گربه یکی سپید و دیگری سیاه دید در جنگ. در حال، خویش و خصم را بدان هر دو تفال کرده‌است و به نظاره آن توقف نموده. چون گربه خصم غالب گشت آهی برکشید و گفت زوال دولت خوارزمشاهیان رسیده است.1

این روایتی از تاریخ ایران میانه است، روایتی که در منابع وجود دارد. سلطان خوارزمشاهی در آستانه حمله مغولان براستی دو گربه سیاه و سپید دهلیز را نمادی از خود و دشمن خود انگاشته است. این روایت اما این‌بار نه در کتاب‌های تاریخی که در قالب یک نمایشنامه به قلم یک نمایشنامه‌نویس جاری می‌شود که سال‌هاست برای نوشته‌هایش موضوعی تاریخی برگزیده است و این بار تاریخ سری سلطان را در آبسکون می‌نویسد، روایتی از روزهای تبعید سلطان محمد خوارزمشاهی در جزیره‌ای در عمق آب‌های دریای خزر. این روایت یک روایت واقعی تاریخی است که دستمایه نوشتن فیلمنامه‌ای شده است که زبان و روایتی قصه‌ای دارد.

این بار بهرام بیضایی تاریخ ایران میانه را روایت می‌کند. گفتاری که بیضایی از قول جامه‌دار در داستانش می‌آورد، روایتی امروزی‌تر از تعبیری است که مورخ ایران میانه، سال‌ها و سده‌ها پیش و در آستانه هجوم مغولان، در تاریخ جهانگشای خود نوشته است:

... به زیارت مشهد طوس رفت در دهلیز آن دو گربه یکی سپید و دیگری سیاه دید در جنگ در حال خویش و خصمان بدان هر دو تفال کردست و به نظاره آن توقف نموده چون گربه خصم غالب گشته و گربه او مقهور شده آهی برکشید و برفت.2

روشن است که این هر دو روایت تفاوت چندانی با هم ندارند اما ماجرای تاریخ سری سلطان در آبسکون، فراتر از این روایت، کلان روایتی رسانه‌ای، ملموس و زنده از تاریخ واقعی به دست می‌دهد. تاریخی که در آن فراتر از روایت جوینی مورخ، می‌توان زندگی، حس، ادراک و در یک کلام روایتی قصه‌ای را از تاریخ برخواند. در چنین خوانشی، تاریخ از پلشتی‌ها و زمختی‌های خود عاری است. تاریخ صمیمی‌تر است. مخاطب‌محور است و دلنشین. آیا در هیچ روایت تاریخی آن گاه که در قالب یک روایت واقعی بیان می‌شود، می‌توان واگویه‌ای از سلطان شکست خورده‌ای را یافت، وقتی فارغ از همه چیز در سکوت، به دریا می‌نگرد و زیر آفتاب پریده‌رنگ، از شادی فریاد می‌کشد و می‌گوید: چرا پیش از این کور بودم؟ میان چهار دیوار محصور! نه طلوع می‌دیدم و نه غروب. چرا پیش از این زیبایی خلقت را ندیده بودم؟ چنین رویکردی را در رمان‌های تاریخی، درونکاوی نامیده‌اند یعنی توجه به درونیات افراد در تاریخ فراتر از کردار اجتماعی و ملموس آنها، و این درست همان چیزی است که می‌توان آن را خوانش قصوی (قصه‌ای) تاریخ و روایت رسانه‌ای آن لقب داد. فراروایتی از تاریخ برای سهیم‌کردن مخاطب عام با آنچه در تاریخ‌نگاری‌های رسمی نمی‌توان یافت.

روشن است که تاریخ و تاریخ‌نگاری سویه‌های مختلفی دارد؛ گاهی تاریخ‌نگاری رسمی است، گاهی زندگینامه و یادداشت شخصی، گاهی گزارش روزنامه‌ای، گاهی یک عریضه و گاهی یک قصه. در پیکره این طیف رنگارنگ، مخاطب، اهمیت کلیدی دارد اما روشن است که وقتی روایت به سمت و سوی روایت قصه‌ای نزدیک می‌شود، مخاطب در نوار پهن‌تری قرار می‌گیرد. نمایشنامه، رمان، فیلم، نقاشی و هر چیز دیگر بیش از روایت‌های رسمی و واقعی، مخاطب را با خود همراه می‌کنند و به زبان بهتر مخاطب را با تاریخ آشتی می‌دهند.

بعد دیگر چنین روایت‌هایی را در نگاهی می‌توان بازجست که به زمانه خود دارند؛ در واقع راویان چنین روایت‌هایی، تاریخ را به زمان حال پیوند می‌دهند تا مخاطب در روایت تاریخی نوعی فراتاریخ و نوعی بی‌زمانی را تجربه کند و در تاریخ زندگی کند.

چوبه دار سربداران و توپ و تانک و انقلابیون

در سال 1363 سریالی تاریخی از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد. سریالی درباره یکی از جنبش‌های بزرگ تاریخ ایران در سده‌های میانه؛ سربداران، جنبشی به عظمت تاریخ، عظیم از این منظر که مردم پازل تاریخ را با آن کامل کردند. بسیاری این سریال را اولین سریال عظیم پس از انقلاب لقب دادند و ستودند و بسیاری به انتقاد از آن روی آوردند.

این سریال در روزهایی از تلویزیون پخش می‌شد که مردم همچنان در خاطره روزهای انقلابی خود بودند و روی دیوار‌های خانه‌هایشان، هنوز هم ردپایی از دیوار نوشته‌های انقلابی که با پیستوله‌های سیاه نوشته شده بودند، دیده می‌شد. در این سریال تاریخی هم از یک انقلاب صحبت می‌شد، انقلابی که همچون انقلاب اسلامی، انقلابی مذهبی بود و شاید همین موضوع، یکی از رمز و راز محبوبیت سربداران تلقی شود، به هر حال راز این موفقیت چیزی فراتر از این بود، تاریخ در قالب یک نگاه رسانه‌ای تبلور یافته بود.

روایت تاریخ یک روایت قصه‌ای بود. با همه فراز و فرود‌هایش. و روایت قصه‌ای از تاریخ یعنی فراخوانی برای مردم که صدای تاریخ را بشنوند. با تاریخ زندگی کنند و تاریخ را به کلاس‌های درس نسپارند. مردم تاریخ را نه از کتاب‌ها که از قاب شیشه‌ای جعبه جادو می‌دیدند. کارگردان این سریال تاریخی، سال‌ها پس از پخش این مجموعه، آدم‌هایی را که در نمایشش فریاد می‌زدند که سر به دار می‌دهیم اما تن به ذلت نمی‌دهیم، نماد می‌خواند؛ نمادهایی که زمانه و روزگار انقلابی سال‌های پایانی دهه 50 خورشیدی را در ایران فرا یاد می‌آورد، وقتی این شعار در کوچه‌ها شنیده می‌شد: توپ، تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد.

تاریخ وقتی رسانه‌ای می‌شود، بازتاب‌های زمان را در صلابت سنگی خود پژواک می‌دهد. این روایت از تاریخ را به شیوه‌ای که مردم لمسش کنند، در تاریخ فراوان سراغ داریم. بی‌تردید منحصر به روزهایی نیست که رسانه‌ها شکلی مدرن یافته‌اند. وقتی نقالان پرده‌خوانی می‌کنند، وقتی تعزیه‌گردان‌ها تعزیه‌گردانی می‌کنند و مناقب گویان در کوی و برزن نوا سر می‌دهند همه و همه تاریخ را با روایتی رسانه‌ای برمی‌خوانند. این خوانش، خوانشی مردمی است.

راوی تاریخ از این منظر معلم و محقق تاریخی نیست بلکه هر کسی می‌تواند باشد، تاریخ در بطن چنین روایتی فقط بهانه است. این اتفاق و اتفاقات مشابه دیگر تعبیری از تاریخ را پررنگ می‌کند؛ تاریخ به مثابه زندگی. تاریخ به مثابه تاریخ معاصر. چیزی که سال‌ها پیش از این یک فیلسوف ـ مورخ ایتالیایی به نام کروچه مطرح کرد: همه تاریخ تاریخ معاصر است و چنین رویکردی نسبت به تاریخ آن را ازگنجه‌های کتابخانه‌ها بیرون می‌کشد و به قلب‌ها نزدیک می‌کند.

ارنست رنان و ارابه تاریخ اراده‌گرا

واقعیت آن است که چنین رویکردی نسبت به تاریخ در گستره منازعات نهفته در فلسفه و روش‌شناسی تاریخی عمری دراز دارد. تاریخ را عرصه‌ای از اندیشه‌های انسانی دانسته‌اند که با روح و درون آدمی در پیوند است، سال‌های درازی مناقشاتی درباره علم‌ بودن یا علم نبودن تاریخ در گرفت. کسانی در صدد برآمدند که تاریخ را همچون علوم طبیعی با تجربه و آزمایش بسنجند اما تاریخ از این منظر علم نبود؛ چرا که روح انسان را فرا می‌خواند. هگل در تقسیم‌بندی مطالعه تاریخی به این فراخوان روح آدمی اشاره می‌کند و اینجاست که مورخ به رسانه‌ای تبدیل می‌شود که این روح را با زبانی که همه می‌فهمند و می‌پسندند، روایت می‌کند. این شکل از روایت تاریخی، گاهی با بحران‌ها و رویداد‌های همزمان با حیات مورخ درهم تنیده می‌شود؛ ارنست رنان تفکر تاریخی اراده‌گرا را درست در روزهایی مطرح کرد که فرانسه از آلمان شکست خورده بود.

از این پس بود که شکل روایت تاریخی برای عامه مردم دیگر یادآور ارابه‌ای نبود که خدایان به جلو می‌راندند بلکه این اراده انسان بود که تاریخ را هدایت می‌کرد و به این ترتیب انسان قهرمان نقش اول رمان تاریخ شد.

گرچه چنین تکاپوهایی عرصه را بر بازنمایی ادبیات و هنر در گستره تاریخ تنگ کرد، اما بافت رمان تاریخی را به مثابه رسانه‌ای تاریخ محور متحول کرد. در چنین رویکردی صنایع ادبی و به طور کلی روایت خدشه‌دار شد و به نظر می‌رسد رویکردهای افرادی مثل هایدن وایت در اهمیت بخشی به روایت و بافت روایت، و گاه برتردانستن آن بر دیگر ابعاد گزارش تاریخی، مقابله‌ای با همین خط فکر‌ها بود.

دختر فرعون و سه تفنگدار

فرا روایت‌هایی از تاریخ

تاریخ سال‌ها و سده‌هایی است که یک رشته تخصصی است اما فقط از زبان کسانی روایت نمی‌شود که تحصیلات آکادمیک تاریخی دارند. مردم حرف‌زدن درباره تاریخ را دوست دارند و این را باید وامدار کسانی باشیم که تاریخ را با روایتی قصه‌ای به این مشتاقان هدیه کرده‌اند. در واقع بیشتر آنهایی که درباره تاریخ در هر محفلی داد سخن می‌دهند خوانندگان آثار الکساندر دوما و ترجمه‌های ذبیح‌الله منصوری‌ هستند. سردار اسعد بختیاری یکی از مبارزان نهضت مشروطه ایران سال‌ها پیش رمان‌های دوما را از روی نسخه عربی به فارسی ترجمه کرد و بی تردید او نیز آگاهانه یا ناآگاهانه گوشه‌چشمی به زمان حیات خود نیز داشته است و پیش از این که رمان‌هایی از این دست به زبان فارسی ترجمه شوند ایرانیان خوانندگان امیر ارسلان نامدار بوده‌اند و حسین کرد شبستری.

جاذبه‌های رمانسی چنین روایت‌هایی مردم را به خود جذب می‌کرد و اصلی‌ترین فایده‌ای که چنین جذب‌شدنی در بر داشت، خواسته یا ناخواسته آگاهی از تاریخ بود. به نظر می‌رسد یکی از رهاوردهای بزرگ رسانه‌ای شدن تاریخ، همه گیر کردن تاریخ به مثابه یک آگاهی ضروری و انسان‌سازاست. چنین واقعیتی تنها در ایران مصداق ندارد. فرانسویان نیز بخش مهمی از آگاهی تاریخی خود را مرهون نویسندگانی همچون ویکتور هوگو، رنه شاتو بریان، کنت دووینی و دیگران‌ هستند که با محتوای تاریخی و به ویژه با صبغه‌هایی از میهن پرستی رمان نوشته‌اند.

رمان تاریخی ( Historical Novel) و نگاهی به پیش درآمد‌های آن، روزنه دیگری می‌گشاید به روی بحثی که از رسانه‌ای شدن تاریخ مطرح است. رمان تاریخی روایتی داستانی از یک رویداد است که در آن نویسنده، به مدد تخیل خویش و به یاری شخصیت‌های داستانی و تاریخی، به بازآفرینی حوادث، اشخاص و دوره‌های تاریخی می‌پردازد و در مسیر تحلیل حقایق تاریخی گام برمی‌دارد. رمان تاریخی در جهان عمر چندان درازی ندارد. طلیعه آن را رمانی دانسته‌اند از اسکات که سال 1814 میلادی نوشته شد؛ رمانی به نام وی ورلی. این رمان اولین اثری بود که می‌شد آن را رمان تاریخی انگاشت وگرنه روشن است که چنین عرصه‌ای پیشگامانی داشته است. پیشگامانی که از اسطوره‌ها و شوالیه‌ها و فئودالیسم و شاهان قرون وسطی سخن می‌گفتند.

اما گئورگ لوکاچ که درباره رمان تاریخی به پژوهش پرداخته، معتقد است در نوشته‌های این چنینی نمی‌توان اصالت رمان تاریخی را بازیافت. تاریخ در چنین روایت‌هایی تنها یک پوشش ظاهری است. یک پوسته است، پوسته‌ای که ترک می‌خورد. می‌پوکد و هیچ تصور وفادارانه و هنرمندانه‌ای از یک دوره مشخص تاریخی را بازتاب نمی‌دهند. بسیاری از رمان‌های تاریخی در خلأ و بی‌مکانی نوشته می‌شوند. چنین رویکردی را در متون و خوانش‌های قصه‌ای از تاریخ می‌توان بازیافت. آنجا که هدف نویسنده و راوی ترسیم تاریخ معاصر است در یک بازخوانی تاریخی.

اما رمان تاریخی رسالت‌های خود را بر دوش می‌کشد. یکی از مهم‌ترین این رسالت‌ها کوشش در معرفی تاریخ است در لفافه‌ای از تخیل و آرمان. شاید رمان« غاده کربلا»ی جرجی زیدان یکی از نمونه‌های تمام عیار چنین رویکردی باشد، رمانی درباره وقایع کربلای سال 60 هجری در قالبی داستانی و خوانشی نو. سهم بهرام بیضایی‌ها و محمدعلی نجفی‌ها در چنین خوانشی از روایت‌های تاریخی با عنایت به چنین رسالت‌هایی سهم پررنگ، ستودنی و فراموش نشدنی است.

باید منتظر نشست و دید که تاریخ ایران میانه محتوای داستانی کدام کتاب و کدام صحنه بدیع نمایش می‌شوند تا دیگر افسوسی نباشد از این که تاریخ ایران را نویسنده‌ای لبنانی‌الاصل موضوع داستان‌های خود می‌کند و جوایز بزرگی می‌برد و با نوشته‌های تاریخ‌گرای خود غوغاهای ادبی می‌آفریند. *

*اشاره به امین معلوف صاحب رمان سمرقند که در آن تاریخ ایران را به زبانی داستانی روایت کرده است.

پانوشت ها:

1- تاریخ سری سلطان در آبسکون،بهرام بیضایی،انتشارات روشنگران ومطالعات زنان، چاپ سوم.1387(ص8)
2- جهانگشای جوینی ، به تصحیح محمد قزوینی،نشر هرمس،صفحه236

نسیم خلیلی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها