مصطفی زمانی از آن بازیگرهایی است که با حضورش در قاب تلویزیون و بازی نقش یوزارسیف تبدیل به چهرهیی شناخته شده و محبوب شد، سکوت او پس از پخش سریال و کمتر ظاهر شدنش در مطبوعات و رسانهها عطش همه را برای دانستن از او بیشتر کرد.
مصطفی زمانی از آن بازیگرهایی است که با حضورش در قاب تلویزیون و بازی نقش یوزارسیف تبدیل به چهرهیی شناخته شده و محبوب شد، سکوت او پس از پخش سریال و کمتر ظاهر شدنش در مطبوعات و رسانهها عطش همه را برای دانستن از او بیشتر کرد، اما او مثل بازیگری باتجربه علاوه بر کمگویی، گزیدهکاری و سعی کرد تا فیلمهای مهم و نقشهای متفاوتی را تجربه کند. البته او هم درست مثل همه بازیگران سینمای ایران، گاهی اوقات آستانه صبرش تمام شده و انتخابهایی شاید عجیبتر از باقی فیلمهای کارنامهاش کرده است، اما او همین اواخر فیلم سینمایی خط ویژه را روی پرده داشته که با یک نقش متفاوت در فیلمی خوش ساخت ظاهر شده است. مصطفی زمانی در گفتوگو با «اعتماد» از روزهای جوانی و سودای شهرتی که داشته میگوید تا امروز که این مبحث بیرنگ شده و جای خودش را به اعتقادات دیگری داده است.
نخستین حضور شما به عنوان یک بازیگر تازهنفس، در سریال یوسف پیامبر بود که سروصدای زیادی به پا کرد و شما را در مرکز توجه قرار داد. اما بعد از آن مسیر دیگری را طی کردید. از رسانهها فاصله گرفتید، در محافل عمومی ظاهر نمیشوید و درباره سینما و تلویزیون اظهارنظر نمیکنید. دلیلش این است که میخواهید از حاشیه و جنجال دور بمانید یا اصولا از شهرت گریزان هستید؟
شاید دلیلش این باشد که بازیگری همه زندگی من نیست. البته بخشی از زندگی من که خیلی دوستش دارم بازیگری است، اما بهجز آن دغدغهها و علایق دیگری هم دارم. مثلا تحصیلاتم را ادامه میدهم، درباره جامعه و فرهنگ و سیاست مطالعه میکنم و گاهی هم چیزهایی مینویسم. زمانی که کارم را شروع کردم، تشنه شهرت بودم اما بهمرور یاد گرفتم که خیلی از پدیدهها و مفاهیم اطراف ما، آنقدر که خودمان تصور میکنیم، مهم نیستند.
چطور به این نقطه رسیدید؟
من در کمبود امکانات بزرگ شدم و دغدغههایم با کسان دیگری که وارد عرصه بازیگری میشوند فرق میکرد. دغدغهام شهرت نبود اما به عنوان یک نوجوان 15، 16 ساله دلم میخواست از بیامکاناتی به امکانات برسم. در آن شرایط هر کسی سعی میکند اول کمبودهایش را جبران کند و بعد به سراغ خواستههایش برود. الان مشکل جوانهای ما این است که خواستهها و نیازهایشان با هم هماهنگ نیست. مثلا خواسته و آرزوی طرف این است که کارخانهیی بزرگ داشته باشد و هزار خانواده را تامین کند، اما نیازهای اولیهاش هنوز برآورده نشده و خودش فرضا برای بیمه درمانیاش مشکل دارد. من به دلیل نوع زندگیام، نیازهایم را در اولویت قرار دادم و بعد به سراغ خواستههایم رفتم.
کار اولتان همچنان سروصدا کرد که یکشبه به مشهورترین بازیگر تلویزیون تبدیل شدید. بازی در نقش یوزارسیف شما را به خواستههایتان رساند؟
آن زمان خیلی جوان و کمتجربه بودم و چیز زیادی درباره بازیگری نمیدانستم. از همکاری با پروژه یوسف پیامبر راضی بودم و حس میکردم از مسیر درستی وارد این حرفه شدهام. البته جبههگیری شدیدی علیه من بود، چون به هر حال با فرجالله سلحشور کارم را شروع کرده بودم اما این واکنشها برایم اهمیتی نداشته و ندارد. من نه اهل باندبازی و جهتگیری سیاسی و حزبیام و نه روحیهام طوری است که با رسانهها و منتقدان و دفاتر فیلمسازی زد و بند کنم که کارم پیش برود.
الان تحلیلتان نسبت به آن دوره عوض شده است؟
در آغاز کارم، نسبت به کلیت سینما تحلیل دیگری داشتم ولی تجربههایی که در این مدت به دست آوردم باعث شد نگاه دیگری پیدا کنم. من با دید آرمانگرایانه وارد سینما شدم و فقط به بازی مقابل دوربین فکر میکردم ولی خیلی زود فهمیدم که بازیگر باید به هزار چیز دیگر هم فکر کند. مثلا اینکه چه زمانی عکسش روی جلد مجلات برود، کی مصاحبه کند، با چه کسانی در سینما ارتباط دوستانه برقرار کند و از اینجور نکتههای حاشیهیی. هنگام پخش یوسف پیامبر، هر هفته باید برای عکاسی میرفتم. در حالی که روحیه خودم طوری است که حتی همین حالا هم در خانهام 10 قطعه عکس از خودم پیدا نمیشود. نه عکسهایم را نگه میدارم و نه مطبوعات و مجلههایی که دربارهام خبر و مطلب چاپ میکنند را آرشیو میکنم. چند وقت پیش متوجه شدم که پدرم همه عکسها و مطالب مربوط به من را جمعآوری کرده و نگه میدارد. به من هم چیزی نگفته بود، چون پدر زیاد اهل بروز احساسات نیست و در همه این سالها بدون اینکه حرفی بزند این آرشیو را درست کرده است.
اینها پیامدهای شهرت است. کدام بازیگر این شرایط را تجربه نکرده است؟
من اساسا معتقدم شهرت و دیده شدن، بازیگر را از خودش دور میکند. بازیگر هرچه بیشتر دیده شود کمتر میتواند خودش را بشناسد چون از باورها و خواستههای خودش فاصله میگیرد و به خواستههای دیگران وابسته میشود یعنی به سمتی پیش میرود که دیگران از او میخواهند.
معتقد نیستید که بازیگر باید نظر و سلیقه مخاطبانش را در کارش تاثیر دهد؟
چرا، دقیقا به این موضوع اعتقاد دارم. تنها انگیزهیی که باعث میشود بتوانم مسیرم را ادامه دهم نوع ارتباطم با مخاطبم است. من به حرمت این مخاطبان باید یکسری کارها را انجام بدهم و این ارتباط را حفظ کنم. مثلا باید حواسم به رفتارم در جامعه باشد که خطایی از من سر نزند، چون نسبت به رابطهیی که با مخاطب برقرار کردهام مسوولیت دارم. من همیشه سعی کردهام ذهن منظمی داشته باشم و طبق دیدگاههای شخصیام پیش بروم. از تجربههایم یاد گرفتم که وارد هیچ بازی و ماجرایی نشوم و سرم به کار خودم باشد.
ولی اگر بازیگر بیش از حد کنار بکشد ممکن است از یادها برود. نگران این موضوع نیستید؟
خیلی وقتها ما چیزهایی را جدی میگیریم که در ذات خودشان اهمیت ندارند. خیال میکنیم خبری هست اما در واقع هیچ اتفاقی نمیافتد و فقط خود ماییم که موضوع را بزرگ میکنیم. چند سال پیش که جوانتر و پرشورتر بودم، از روی عصبانیت از جشنواره فجر تصمیم گرفتم در فیلم بوی گندم بازی کنم چون به این نتیجه رسیده بودم که جشنواره و جایزه و اینها فقط بازی است و هیچ ربطی به کیفیت کار بازیگر ندارد. وقتی مدتی گذشت و زمان اکران فیلم رسید، پیش خودم فکر میکردم که بازیام در این فیلم واکنشهای منفی زیادی ایجاد خواهد کرد. لابد منتقدها سرزنشم میکنند که چرا در فیلمی تجاری بازی کردهیی. اما فیلم اکران شد و نزدیک دو میلیارد تومان هم فروخت و کل شهر هم از عکسها و پوسترهایش پر شد. خیلی از تهیهکنندههای قدیمی سینما به من گفتند کار درستی کردی. راست هم میگفتند چون بخش مهمی از سینما را همین فیلمها زنده نگه میدارند. مجموع فروش بوی گندم و خط ویژه بالای پنج میلیارد تومان بود که برای هر بازیگری امتیاز است. منتها من این چیزها را عمدا برنامهریزی نکردم، پیش آمد. فکر میکنم اگر بخواهم به توصیههای دیگران عمل کنم وقت زیادی از زندگیام گرفته میشود و شاید آخرش هم به نتیجه دلخواهم نرسم.
در فیلم خط ویژه نقش متفاوتی بازی کردهاید که شبیه کارهای قبلیتان نیست. بهخصوص که این اواخر در چند فیلم نقش اصلی را بازی کردید و در خط ویژه نقشی کوتاهتر را بر عهده داشتید. نگران نبودید که جایگاهتان به عنوان بازیگر نقشهای اصلی به خطر بیفتد؟
اول باید بگویم که از بازی در خط ویژه بسیار لذت بردم. از این فیلم بیشتر از همه فیلمهایی که بازی کردهام راضی هستم. زمانی که این نقش پیشنهاد شد خیلی از دوستان منتقد عقیده داشتند که نباید بازی در این فیلم را قبول کنم اما من دلم میخواست کار جدیدی را تجربه کنم و به همین دلیل نقش را پذیرفتم. یکی از دلایلم هم این بود که مصطفی کیایی را از نزدیک نمیشناختم و فقط دورادور با کارهایش آشنا بودم. وقتی صحبتهای اولیه انجام شد، حس کردم کارگردان باانگیزهیی است و برای کارش انرژی میگذارد. درباره نقش و خصوصیاتش حرف زدیم و خیلی راحت به توافق رسیدیم.
از اول قرار بود همین نقش را بازی کنید؟
نه، اولش قرار بود نقش دیگری را بازی کنم ولی وقتی فیلمنامه را خواندم حس کردم این نقش برایم جالبتر است. شاید به این دلیل که شخصیت فریدون هیچ ویژگی خاصی نداشت و کاملا خالی بود. باید خودم ویژگیهایش را از پایه میساختم. در خط ویژه از همه آرزوها و انگیزههای معمول بازیگری دست کشیدم و با نگاه دیگری سراغ نقش رفتم. بعد از آنکه فیلم آینه شمعدون (بهرام بهرامیان) وسط فیلمبرداری متوقف شد، من حدود 9 ماه بیکار بودم و روزهای سختی را گذراندم. اگر میگویم خط ویژه برای من فیلم متفاوتی است، یک دلیلش این است که در این فیلم من به نوعی بلوغ حرفهیی رسیدم. تا پیش از آن همیشه مراقب بودم که ملاحظههای مختلفی را در نظر بگیرم و خیلی چیزها را رعایت کنم. مثلا دقت میکردم که در کدام دفتر تولید پا میگذارم، با کدام کارگردان کار میکنم، نقشم چه عرض و طولی دارد، پخشکننده کیست، منتقد چه میگوید و... سر خط ویژه همه این ملاحظات را کنار گذاشتم و جالب این است که وقتی رها کردم، نتیجه گرفتم.
الان هم نگاهتان همان است؟
بله، کاملا. من از اول زیاد اهل معاشرت و گعده نبودم. بیشتر با پدرم حرف میزدم و به نوعی الگوی فکریام را از او میگرفتم. در تمام دوران کودکیام پیش نیامد که من از پدرم تقاضای پول کنم، مگر در مواردی که میخواستم کتاب بخرم. جهانبینی من در همین دوره شکل گرفت و بعدها هم در مسیر زندگی به این نتیجه رسیدم که هیچ چیزی غلط نیست و هیچ چیزی هم درست نیست. همهچیز به باور تو بستگی دارد. در بازیگری هم همیشه سعی کردهام به باورهای خودم پایبند باشم. از زمانی که ملاحظات سینمایی را رها کردم همهچیز سر جای خودش قرار گرفت و دیگر لازم نبود تلاش کنم که به نتیجه دلخواهم برسم. الان هم میگویم که از بازی در خط ویژه بیش از هر فیلم دیگری لذت بردم.
برای بازیگر ضروری نیست که انگیزه و جاهطلبی داشته باشد و برای رسیدن به آرزوهایش تلاش کند؟ مثلا به انگیزه رسیدن به جایزه یا گرفتن یک نقش خوب، همه سختیها را به جان بخرد. اگر این آرزو و انگیزه نباشد، بازیگر میتواند رشد کند؟
راستش برای من هم زمانی این آرزوها وجود داشت اما بعد از مدتی تبدیل شد به کارت صدآفرین. به این نتیجه رسیدم که هیچوقت کارت صدآفرین را زمانی که تو میخواهی به تو نمیدهند. چند سال پیش من آرزو داشتم سیمرغ بلورین بگیرم، اما نگرفتم و الان دیگر برایم لذت سابق را ندارد. در حال حاضر دغدغه من موقع تماشای فیلمهایم فقط یک چیز است؛ اینکه من آن شخصیت را کامل بازی کرده باشم. زمانی از خودم راضی میشوم که بتوانم یک نقش را بهخوبی بازی کنم و به یک شخصیت روی پرده سینما زندگی ببخشم. تنها چیزی که اذیتم میکند هم این است که سینما یک هنر گروهی است و من به عنوان بازیگر تحت فرمان کس دیگری هستم که اسمش کارگردان است. یعنی استقلال ندارم. در حالی که برای من استقلال شخصیام خیلی مهم است و تا اینجا هم بیشترین هزینه را برای حفظ استقلالم دادهام.
به هر حال سینما یک فضای گروهی دارد و شما باید خواسته کارگردان را اجرا کنید.
بله و خوشبختانه انعطاف دارم و از کار گروهی فراری نیستم. سر صحنه معمولا برداشت خودم را به کارگردان پیشنهاد میدهم و سعی میکنم به فهم مشترکی نسبت به پدیدهها برسیم، اما پافشاری نمیکنم و در نهایت با گروه هماهنگ میشوم. خیلی وقتها کاری که ما میکنیم تا رسیدن به شکل نهاییاش بارها تغییر میکند و ما کنترلی رویش نداریم. من اصلا وارد این بازی نمیشوم که بخواهم همهچیز را با نگاهی ایدهآلیستی کنترل کنم. بعضی چیزها را رها میکنم که مسیر طبیعی خودشان را طی کنند. مثلا در همین فیلم خط ویژه، هماهنگی بسیار خوبی با گروه داشتم. همه بچهها خیلی راحت با هم حرف میزدند و پیشنهادهایشان را مطرح میکردند. من هم طبق تشخیص خودم نظرم را میگفتم و بعد به یک فرم نهایی میرسیدیم که جلو دوربین اجرایش میکردیم. کلا خیلی راحت با گروه هماهنگ میشوم.
دوست داشتید به جای بازیگری، حرفه دیگری داشته باشید که بتوانید طبق شیوه فردی خودتان پیش بروید؟ مثلا نقاشی یا داستاننویسی...
نه، من از هشت سالگی عاشق بازیگری بودم. در دوره ابتدایی هر روز سر صف در مدرسه قطعههای نمایشی کوتاهی را مینوشتم و با دوستانم اجرا میکردیم. مثلا نمایشهای اوستا و عبدلی را تقلید میکردیم و بچهها لذت میبردند. هر شب وظیفه من این بود که یک داستان کوتاه بنویسم و صبح برای بچهها اجرا کنم. بازیگری از زمانی برای من جذاب شد که دیدم فرصت زندگی در قالب آدمهای مختلف را به من میدهد. مثلا من در قالب نقشم، میتوانم سر آدم روبهرویم داد بکشم، در حالی که در زندگی واقعی این روحیه را ندارم. قبلا فکر میکردم اگر بازیگر نمیشدم شاید تاجر میشدم، اما الان میبینم تجارت قواعدی دارد که به شخصیت و اخلاق من نمیخورد. شاید اگر بازیگر نبودم شغلی را انتخاب میکردم که مدام در حال سفر باشم.
شما با نگاهی ایدهآلیستی وارد سینما شدید. آنچه در سینما دیدید، برایتان سرخوردگی به همراه نداشت؟ مثلا توی ذوقتان نخورد؟
نه، توی ذوقم نخورد. چون از اول توی زندگیام قهرمان نداشتم. حتی وقتی آدم مشهوری را میدیدم اشتیاقی در من ایجاد نمیشد که کنارش بایستم و عکس بگیرم. بعدها هم وقتی وارد سینما شدم و با آن آدمها از نزدیک برخورد کردم، توی ذوقم نخورد اما ناراحت شدم که چرا آدمها در خودشان متوقف میشوند. ما خیلی وقتها کتاب میخوانیم و نظریه میدهیم و تحلیل میکنیم، اما در عمل گیر میکنیم و پیش نمیرویم. این گیر کردن و متوقف ماندن برای من ناراحتکننده است.
زمانی که با بازی در نقش یوزارسیف مشهور شدید، انتظارات زیادی نسبت به حضورتان در سینما وجود داشت، چون سالها بود که ستاره جدیدی ظهور نکرده بود. خیلیها فکر میکردند مصطفی زمانی سوپراستار بعدی سینمای ایران است. چطور این فشار را تحمل کردید؟
دوره ای که من در سریال یوسف پیامبر بازی کردم، دوره اوج کمدیهای تجاری بود. من از اول سعی کردم از بازی در آن نوع کمدیها دور باشم، چون اصلا آن ژانر را دوست نداشتم که بخواهم بازیاش کنم. سال اول در جشنواره چند فیلم قابلتوجه داشتم، مثل آل (بهرام بهرامیان)، کیفر (حسن فتحی) و قصه پریا (فریدون جیرانی) . خیلیها فکر میکردند سیمرغ بلورین را میگیرم، ولی این اتفاق نیفتاد. آن وقتها جوانتر بودم و جایزه نگرفتنم باعث شد خیلی ناراحت شوم. موضوع را زیادی جدی گرفته بودم. بعدها فهمیدم داوری جشنواره یک موضوع پیچیده است که به عوامل مختلفی بستگی دارد. بازی خوب تنها شرط جایزه گرفتن نیست، چون خیلی وقتها جایزه به بهترین بازیگر داده نمیشود. بچههای درباره الی خیلی خوب بودند، اما جایزه نگرفتند. درباره گذشته هم همین اتفاق افتاد. مثلا ترانه علیدوستی الان به مراتب بازیگر بهتری است تا سال اول ورودش که برای فیلم من ترانه پانزده سال دارم سیمرغ بلورین گرفت. من به این نتیجه رسیدهام که نخستین حضور یک بازیگر شانس زیادی برای جایزه گرفتن دارد. حمید فرخنژاد در عروس آتش دیده شد، اما بعد از آن چند بازی فوقالعاده داشت که هیچ کدام جایزه نگرفتند. این اتفاق بارها افتاده و ممکن بود برای من هم در سال اول حضورم در سینما بیفتد، اما به هر حال الان دیگر برایم اهمیت سابق را ندارد.
به عنوان یک بازیگر جوان، دلتان نمیخواهد سوپراستار باشید و عکستان روی سردر سینماها گذاشته شود؟ مگر میشود کسی نسبت به جاذبههای شهرت بیتفاوت باشد؟
در سیستم فرهنگی ما، ستاره شدن هم خیلی سخت است و هم خیلی آسان. چون هیچ مسیر خاصی وجود ندارد و اگر هم دارد، مدام در حال تغییر است. ستاره شدن زمانی ارزش دارد که من برایش برنامه داشته باشم و طبق برنامه خودم به این موقعیت رسیده باشم. در سینمای ما ستارهها شانسی ستاره میشوند. پوسترهای فیلم بوی گندم در همه شهر وجود داشت، اما برای من جالب نبود، چون من برای رسیدن به این نقطه تلاشی نکرده بودم. من خیلی عادی رفتم و در فیلمی تجاری بازی کردم، حالا بر اثر اتفاقاتی که من رویشان کنترلی نداشتم، عکسم در این فیلم همهجای شهر پر شده است. آیا این نشانه موفقیت من است؟ نه، چون من هیچ تاثیری در ماجرا نداشتم. گاهی وقتها ما اول یک کار را انجام میدهیم و بعد وقتی آن کار به موفقیت رسید، موفقیتش را به پای دانش و آگاهی خودمان میگذاریم. در حالی که این طور نیست. ستاره سینما زمانی ارزش دارد که برای ستاره شدن برنامه داشته باشد. من فیلمهای کیفر و بدرود بغداد را دوست داشتم و به بازیام در این فیلمها افتخار میکردم، اما به جای آن فیلمها، پوستر بوی گندم همهجا پخش شد که یک فیلم تجاری بود. گاهی به شوخی به محمدرضا خاکی (کارگردان بوی گندم) میگویم «وقتی نمیخواهم بازیام در یک فیلم دیده شود، همه آن را میبینند!» ولی کسی کیفر و بدرود بغداد را ندید و کاری هم از دست من برنمیآمد.
تا به حال پیش آمده که از بازی در فیلمی پشیمان شوید؟
اگر دو، سه سال پیش همین سوال را میپرسیدی شاید اسم چند فیلم را میبردم که از بازی در آنها راضی نیستم. اما الان این احساس را ندارم. فکر میکنم هر کاری که تا حالا کردهام در زمان خودش درست بوده، چون من انتخابشوندهام. اگر قدرت انتخاب داشتم شاید درباره تصمیمهایم مسوولیت بیشتری پیدا میکردم، ولی به عنوان بازیگر مجبورم بین کسانی که انتخابم میکنند، انتخاب کنم. ضمن اینکه من سختگیرترین منتقد خودم هستم. گذشته از اینکه از بازیام در فیلمی پشیمان باشم یا نباشم، همیشه این توقع را از خودم دارم که در حد خودم مسیر مثبتی را طی کنم و دستکم از خودم پشیمان نباشم. (اعتماد)
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد