با وجود این نیستی بنیادین جهان ماسوی الله، میتوان تنها در واژهپردازی و مجاز، هستی را به این جهان نسبت داد. در این نظام هستیشناختی جهان ماسوی الله به سه ساحت ملک، جبروت و ملکوت تقسیم میشود. در بازتابش نظام جهانشناختی فلسفی ـ عرفانی در جان آدمی، عرفا انسان را واجد مولفههایی از این سه عالم میدانند. از نگاه آنها میان دو عالم ملک و ملکوت، تباین و تضاد ذاتی برقرار است و امکان آرامش و همزیستی میان آنها وجود ندارد. از این رو برای برقرارکردن ترکیبی از آنها در وجود آدمی نیاز به مولفه سومی است که بتواند میان آنها میانجی و واسطه شده و کنار هم قرارگیری پرتنش آنها را بدل به ترکیبی قابل قبول کند. از این رو در جان آدمی قالب ملکی، عقل جبروتی و قلب ملکوتی در کنار هم ترکیبی پایدار را میسازند.
ترکیببندی انسانشناختی دیگری نیز در اندیشه عرفانی قابل ردیابی است که در آن چهار مولفه قالب، نفس، دل (قلب) و جان (روح) سازنده حقیقت آدمیاند. عرفا سه رویکرد معرفتشناختی را در ارتباط با قالب که فرودستترین عنصر سازنده انسانیت است، بیان میدارند. بخشی از عوام، آدمی را جز همین قالب نمیدانند. برخی دیگر از اهالی خرد، قالب را نیز به همراه دیگر عناصر دخیل در حقیقت آدمی میشناسند، اما خواص از بنیاد قالب را جدا از انسانیت بشر دانسته و نسبت آن را به حقیقت انسان نسبت مرکب به راکب خویش یا قفس به مرغ زندانی در آن میبینند.
در مرتبه پس از قالب و تن، نفس قرار دارد. در اینجا سخن از نفسهای سهگانه پیش میآید؛ نفس اماره، نفس لوامه و نفس مطمئنه. در این معنا نفس به مفهوم کلی آن، حقیقت مجرد مستقل از مادهای است که خودآگاهی تعین یافته انسان به عنوان موجودی صاحب تشخص و به مثابه یک فرد از گذر آن حاصل میشود. در این معناست که من از تو و از او و از همه دیگران متمایز گشته و تفرد مییابد.
پس از نفس در هستی انسان، دل یا همان قلب قرار دارد. قلب و دل نظرگاه خداست، لوح محفوظی که قرآن که همان خطاب الوهی است در آن جای میگیرد، پیر و مراد سالک طریق حق، پیامبر درونی انسان که پیغام خدا را به او میرساند.
در غاییترین جایگاه مراتب سازنده هستی بشر، جان قرار دارد. اگر قلب نماینده عالم ملکوت است، جان جانشین و بازتاب الوهیت در هستی انسان و پیشفرض و نماد جایگاه خداگونگی و خلیفهاللهی است. جان برخلاف قالب و نفس و دل، حادث نبوده و ازلی و قدیم بوده و در وجود آدمی آمر است و نه مامور، فاعل است نه مفعول، قاهر است و نه مقهور. همین جان است که گونه و نوع انسان را اشرف مخلوقات ساخته و او را از دیگر پدیدهها فراتر برده؛ چراکه خداوند از نفخه هستی خویش جان را در انسان به ودیعه نهاده است. همان گونه که خداوند دارای ارادت و قدرت مطلق است و هر چه را که اراده کند بر ایجادش قادر است، جان نیز که از امر پروردگار است، به دو صفت اراده و قدرت آراسته است و امکان تصرف در جهان هستی را دارد و هر آن گاه که بگوید باش، میشود.
براساس پیشفرضهای انسانشناختی که در بالا ذکر شد، ساختار وجودی انسان بر مبنای بازتابی از مراتب و حضرات جهان هستی تعریف شد. در اندیشه عرفانی، تعاریف انسانشناسانه دیگری را هم میتوان پیگیری کرد. برای نمونه بر مبنای نظام جهانشناختی گنوسیسی اشراقی عرفان، روح و حقیقت، نورانی است و ماده و بشریت تاریک است یا به عبارتی دیگر در فقدان و نبود مطلق نور به سر میبرد. انسان اما در میانه ایستاده است، نه نور مطلق و نه ظلمت صرف، سنتزی از روح فروزنده و ماده بیفروغ.
گونه دیگر انسانشناسی عرفانی برآمده از هستیشناختی مبتنی بر عشق است. در این گونه جهانشناسی، عشق سرچشمه آفرینش و زیستن است و هر آنچه در جهان است از گذر آن، رنگ بودن مییابد. در این نگاه عشق از گذر دو قوس نزولی و صعودی، جهان هستی را پدید میآورد.
در قوس نزولی، خداوند به مدد عشق خود را در جهان پدیدار متجلی ساخته و از مرتبه احدیت خود با تکیه بر عشق نزول کرده و در موجودات عالم تقیید و تعین میگیرد، اما انسان سرشته شده از عشق در قوس صعود، شوقی بیپایان برای رهایی از قید تشخص و بازگشت به سرچشمه لایزال عشق را دارد. خدا عاشق انسان است و از سر عشق و محبت او را میآفریند، جان انسان نیز سرشته و آمیخته با عشق است و از عشق خود به خدا حیات مییابد.
سمیه موسوی / جام جم
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر