وقتی که سالها پیش برای اولین بار برنامه تلویزونی کلاه قرمزی بروی انتن شبکه یک رفت هیچ کس! پیش بینی همچین روزی را نمی کرد! برنامه ای که در میان تماشاگران انقدر عزیز شد که به سینماهای کشور راه پیدا کرد!
کلاه قرمزی و پسر خاله بعد از ان همه جا بودند! عروسک هایشان را میفروختند! عکساش روی دفتر های مشقمان بود! جامدادی! عکس برگردان! انها همه جا بودند! بیشتر از همه در دلمان.
در تمام این سالها بودند منتقدان سختگیری که دایم برنامه ها را زیر ذره بین میبردند! اما ایرج طهماسب و حمید جبلی از ان بیدهایی نبودند که با ان بادها بلرزند!حالا چند سالی ست که این برنامه جای پایش را در نوروز محکم کرده و هر سال میاید تا ما برای ساعتی مشکلاتمان را فراموش کنیم .
اما مشکل من از انجا شروع شد که فعال حقوق زنان و فعال حقوق برابر و کلی فعال حقوق دیگر شروع کردند به دراز کردن انگشت انتقاد به سمت برنامه ای که ببینده میلیونی دارد!
ما, همه ما, همان دیو تازه به قصه اضافه شده ایم! ما عادت کردیم وارونه یاد بگیریم چون از بچگی جمله لقمان را سرمشقمان کردند که ادب از بی ادب بیاموز هر چند از نظر من هیچ کدام از کارکتر های این مجموعه بی ادب نیستند!
شاید بچه ها برای خوردن شیرینی بیشتر دروغ بگویند و پنهان کاری کنند اما این دقیقا همان کاری نیست که ما در دنیای ادم بزرگها هم انجام میدهیم؟
دختر همسایه که سال پیش فقط دست و جیغ و هورا بلد بود امسال غیبت کردن یاد گرفته و منتقدان زیادی انگشت اتهام بد اموزی را به سمتش گرفته اند! من نمی دانم ایا منتقدان خودشان فرزندی دارند یا نه! و اگر دارند چگونه به کودکانشان اموختند که حرف خانه را بیرون از خانه نزند! اما من به عنوان یک مادر سالها برای فهماندن این موضوع با فرزندم جنگیدم! تا اینکه امسال بعد از دیدن هنر نمایی های جدید دختر همسایه باور کرد که چقدر این کار میتوانند زشت باشد!
و دوره! همسر فامیل دور که امسال فقط امد وظیفه پسر زاییدن را انجام داد و رفت! حسرت زندگی ما زنها نیست؟ به نظر من دوره نماد ازادی یک زن است و ایا فامیل دور بی شباهت به تفکر متحجر مانده مردهای خودمان نیست؟
و ببعی! گوسفندی که عاقل است و انگلیسی میداند! و بچه ها میگویند مزخرف میگویند ایا یاد اور همان جمله معروف نیست که میگویند مردم شهری که همه در ان میلنگند به کسی که راست راه میرود میخندند؟
و ان نمایش حقیقی تلخ خاستگاری مداد از کاغذ سفید! کاغذی که با همه سفید بودن و تا نخوردگی اش باید ثابت میکرد که هیچ رابطه ای با ان خودنویس مذموم که همسایه ها چند باری رفت امدش را به خانه شان دیده بودند نداشته! و مداد سیاه هم که مثل مداد های رنگی نبود که روی دیوار نقاشی بکشد! مدادی که پاک کن هم نداشت! ایا روایت این خاستگاری داستان رایج در خاستگاری های خودمان نیست؟
اما ماجرای دم پایی اقای مجری که همیشه همراه با طنز و خنده است اما منتقدان معتقدند که ترویج خشونت و به قول پسر عمه زا تحقییر و خفت است! کدامیک از ما در برخورد با کودکانمان میتوانیم ادعا کنیم که از دست شیطنت ها و حرف نشوی های انها به ستوه نیامدیم و از کوره در نرفتیم؟؟؟ چیزی که واضح است این است که همه ما ابزاری برای تهدید یا ترساندن یا ادب کردن یا یاد اوری عبور بیش از حد از خط قرمز رفتاری یا اصلا هرچیز دیگری که اسمش هست برای کودکانمان داریم! ابزاری که مثل اقای مجری هرگز از ان استفاده نمیشود اما خوب جواب میدهد.
یاد بگیریم واقع بین باشیم! اقای کلاه قرمزی,پسر خاله,پسر عمه زا جان,فامیل دور,ببعی,دیوه,گاوی,و اون خری که خر نیست و جگره! از دل اجتماع خودمان زاده شدند و امدند تا ایینه تمام نمای رفتارهای خود ما شوند! شاید با دیدن خودمان بفهمیم که دقیقا کجای این دنیا ایستاده ایم
سایه دهستانی/ اندیشه ها
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد