بیژن امکانیان، ستاره دهه 60 سینما، این روزها در تلویزیون میدرخشد. او در سومین جشنواره جامجم، جایزه بهترین بازیگر نقش مرد برای بازی در فیلمتلویزیونی «آبروی از دسترفته آقای صادقی» را از آن خود کرد.
این فیلم یکی از تلهفیلمهای متنوعی است که او در این سالها بازی کرده و جنس متفاوتی از بازیگری را به نمایش گذاشته است. اگرچه او به لحاظ ظاهری، در 60 سالگی با روزهای اوجش در سینما خیلی تغییر نکرده و گذر این سالها صرفا کمی گرد سپیدی بر موهایش پاشیده است، اما جنس بازی او در این سالهای پر اوج و فرود، بسیار پخته و منعطف شده است.
با بیژن امکانیان درباره بازیگری و دو دوره اوجش در دنیای بازیگری سخن گفتیم که در ادامه میخوانید.
آقای امکانیان! حتما قبلا هم به شما گفتهاند که در مقایسه با سن و سالتان خیلی شکسته نشدهاید. از راز جوانیتان بگویید؟
این حرف را به حساب تعارف میگذارم، اما معتقدم یک بازیگر باید همیشه از نظر بدنی در آمادگی کامل باشد، اما اگر مرا در «قصه پریا» ببینید این حرف را نمیزنید.
خب در آن فیلم گریم خیلی برجسته است!
نه این طور نیست. برای این فیلم من پنج کیلو وزن اضافه کردم. بازیگر باید به فیزیکش اهمیت بدهد تا بتواند در هر زمانی آمادگی داشته باشد که در نقشهای متفاوت ظاهر شود. برای متفاوت بودن اهمیت زیادی قائل هستم، بخصوص در این سالهای اخیر نقشهای متنوعی به عهده گرفتهام.
مساله مهم این است که آدمها با چه انگیزهای کار میکنند. همین دیروز آقایی که دستیار کارگردان است و هر دو با هم در یک باشگاه ورزش میکنیم به من گفت در همکارانم زیاد میبینم که سیگار از دستشان نمیافتد، اما شما سخت ورزش میکنید. راستش من هم سیگاری بودم، اما در اولین فیلم آقای جیرانی به نام «صعود» در سال 68 سیگار را کنار گذاشتم.
تاثیر فیلم بود؟
بله، فیلم هم بیتاثیر نبود. برای این فیلم باید کوهنوردی میکردیم. البته کسانی هم بودند که سیگار میکشیدند و هیچ وقت آن را کنار نگذاشتند. راستش همه اینها حاشیه است. اصل ماجرا به این بستگی دارد که یک بازیگر با چه خاستگاهی وارد دنیای بازیگری شده است. بازیگری کاری پیش پا افتاده نیست که با شهرت تمام شود.
وقتی تعداد شبکههای تلویزیونی زیاد شد و تولیدات سینما هم افزایش یافت، خیلیها وارد دنیای بازیگری شدند و زیبایی به یک ملاک جدی برای بازیگران بدل شد. جوانان زیادی از من پرسیدهاند من خوشتیپتر از فلان بازیگر هستم، پس چرا من نمیتوانم وارد سینما بشوم. به نظرم این تصویر و تصور را باید تصحیح کرد و اگر قرار است کسی در دنیای بازیگری ماندگار شود باید از جسم و روحش مراقبت کند. تداوم حضور در سینما به تلاش و زحمت نیاز دارد و یک نمونهاش حفظ سلامت روحی و روانی در کنار سلامت جسمی و فیزیکی است.
یک بازیگر علاوه بر فیزیک مناسب، به روحی آرام نیاز دارد که بتواند نقشش را زندگی کند. اگر ذهن بازیگر درگیر مسائل یا حواشی باشد بسختی میتواند روی نقشش متمرکز شود. بازیگر وظیفه دارد از حاشیهها فاصله بگیرد وگرنه نمیتواند متمرکز شود. اگر بازیگر هنگام کار حواسش به شیطنتهای پشت صحنه باشد دیگر وقتی برای متمرکز شدن ندارد.
دهه 60 هم همینطور فکر میکردید؟
صد درصد؛ البته آن زمان نگاه من به پختگی امروز نبود. اما از آنجا که خاستگاهم تئاتر است و از دانشکدههای هنرهای نمایشی وارد سینما شده بودم، نگاهم به بازیگری بسیار جدی بود. در دانشگاه یاد گرفته بودم بازیگری جدی است. نسل من در محضر استادان بزرگی چون بهرام بیضایی رئیس دپارتمان نمایش، آقای دکتر رفیعی که از فرانسه آمده بود و کارگردانی تدریس میکرد یا آقای دکتر پرویز ممنون که در دانشگاههای آلمان کرسی دارند و نمایشهای سنتی و آئینی را تدریس میکردند یا حسین پرورش و دکتر محمد کوثر که بازیگری درس میدادند، آموزش دیدهاند. نمره گرفتن از این استادان کار سادهای نبود.
آنچه نسل ما از سینما دیده همان تصویر رویایی ساخته هالیوود و چهرههای زیبایی مثل آلن دلون، جفری هانتر و دیگران است که معیار شدهاند و این توهم را ایجاد کردهاند که هر فرد زیبایی میتواند بازیگر شود!
بازیگرهایی که شما نام میبرید علاوه بر داشتن چهره خوب با استعداد بودند. سینما و تلویزیون ما چهرههای زیبایی دارد که متاسفانه یا بیاستعداد هستند یا کماستعداد. فقط راحت بودن جلوی دوربین کافی نیست. هر کاری پس از مدتی عادی میشود. قرار گرفتن مقابل دوربین هم همینطور. همچنان که میبینیم بسیاری از بازیگران ما خودشان را تکرار میکنند. البته این معضل فقط مختص جوانان هم نیست. خیلیها که سن و سالی دارند و عمری بازیگر بودهاند هم این کار را میکنند.
یعنی مسأله توان بازیگری است؟
بله. به نظر من سینما به خاطر این که با لنز، عدسی و قاب سر و کار دارد و ارتباطش با مخاطب با واسطه صورت میگیرد، به زیباییشناختی نیاز دارد و این مساله به بازیگرها هم تعمیم پیدا میکند. داشتن چهره و فیزیک خوب و مناسب در کارهای تصویری اهمیت دارد و میتواند یکی از شروط لازم برای بازیگری در این عرصه باشد. نمیگویم هست. تاکید میکنم میتواند باشد، اما کافی نیست.
این قاعده در همه جای دنیا مرسوم است. حتی بازیگری مانند رابرت دنیرو هم، جذابیت ظاهری و قدرت بازیگری را توامان دارد. شاید حالا گذر عمر، کمی از جذابیت ظاهری او کاسته باشد، اما رابرت دنیرو در «راننده تاکسی» را به یاد بیاورید که جوان و جذاب بود. باز هم تاکید میکنم مهمتر از زیبایی این است که بازیگر به جسمش رسیدگی کند. طبیعی است گاهی مجبور میشویم برای یک نقش وزن اضافه یا کم کنیم، اما باید همیشه روی فرم باشیم.
شما در فیلم «دبیرستان» این کار را کردید؟
بله. در فیلم قصه پریا، 5 کیلو وزن اضافه کردم و برای فیلم دبیرستان در عرض یک ماه 8 کیلو وزن کم کردم و بر اساس مقتضیات قصه به مرور در طول تصویربرداری این میزان را اضافه کردم.
آن زمان سینمای ما اینقدر جدی نبود و این کارها مسخره به نظر میرسید. من این کار را برای دل خودم انجام دادم و نتیجهاش این شد که دستکم شخصیت باورپذیر به نظر میرسید. |
این کارها در آن دوران متداول بود؟
آن زمان سینمای ما اینقدر جدی نبود و این کارها مسخره به نظر میرسید. من این کار را برای دل خودم انجام دادم و نتیجهاش این شد که دستکم شخصیت باورپذیر به نظر میرسید.
در اکران خصوصی فیلم «گلهای داوودی» چند نفر میگفتند قیافه خودت بهتر است، اما واقعیت این است که سینما ویترین نمایش جذابیتهای ظاهری بازیگر نیست. نقش باید دیده شود و باورپذیر باشد. قصدم از گفتن این حرفها، پاسخ به سوال شماست که پرسیدید در دهه 60 هم همینطور فکر میکردم یا نه. شاید آن زمان به پختگی امروز نبودم، اما از اساس به این عقیده پایبند بودم که بازیگر باید در قالب نقشش باورپذیر باشد. فکر میکنید نمیشد نقش همان نابینا را با چهرهای جذابتربازی کنم؟ البته به خاطر همان مسائل زیباییشناسی یک چهره استاندارد از یک نابینا نشان دادهایم. مثلا نابینایان مادرزاد ممکن است نتوانند آب دهانشان را کنترل کنند، اما دلیلی وجود نداشت این مسأله را برای باورپذیری در فیلم بگنجانیم و به زیبایی آن لطمه بزنیم.
الان که به این نکته درباره نابینایان اشاره کردید، معلوم میشود برای ایفای نقش تحقیق کرده بودید.
نه تنها درباره خصوصیات ظاهری روشندلان تحقیق کرده بودم، بلکه وارد زندگی آنها هم شدم و با آنها مراوده کردم، چون ارائه بخش ظاهری نقش دستکم برای یک بازیگر حرفهای کار سختی نیست. مهم این است که درون نقش را پیدا و اجرا کنیم. اگر بازیگر به روح نقش برسد ظاهر را میتوان با گریم هم خلق کرد. البته این حرفم به معنی کمکردن ارزش گریم نیست. یکی از راههای ورود بازیگر به نقش، گریم است؛ اما گریم درونی را خود بازیگر باید انجام بدهد، چون هیچ کس نمیتواند روح و درون بازیگر را گریم کند.
شما روحتان را چطور گریم میکنید؟
مهم این است که بازیگر آنقدر نقش را باور و در خود حل کند که بتواند آن را زندگی کند. ممکن است بپرسید اگر قرار باشد نقش را زندگی کنیم پس باید برای ایفای نقش یک قاتل براستی آدم بکشیم. اما این زندگی کردن معنای دیگری دارد. حتما در عزاداریهای مذهبی و بخصوص در عاشورا، دیدهاید که عدهای با شور و حس زیاد، زنجیر یا سینه میزنند. اگر یک دوربین را به محل عزاداری ببرید، خواهید دید عدهای متوجه حضور دوربین میشوند و به آن واکنش نشان میدهند، مثلا شدیدتر سینه میزنند و برخی دیگر چنان نسبت به آن بیتفاوت هستند که انگار دوربین را نمیبینند؛ البته آنها دوربین را میبینند، اما کار خودشان را با همان حس و حال قبلی انجام میدهند. وقتی فیلم را ببینید کاملا میفهمید کدام افراد تحت تاثیر حضور دوربین قرار گرفتهاند و کدام افراد نه، زندگی کردن نقش یعنی همین! یعنی میشود نقش را زندگی کرد، اما در نقش قاتل کسی را نکشت. این مرز باریک را یک بازیگر خوب در ناخودآگاهش با چشم سوم پیدا میکند.
بعد از دهه 60 که به عنوان ستاره سینما شناخته شدید چه اتفاقی افتاد که دیگر بازی شما را ندیدیم؟
بخش اعظمی از دوری من از سینما خودخواسته بود. اواسط دهه 70 زمانی که دیدم سینما به سمت فیلمهای عاشقانه و جوانپسند سوق پیدا کرد، احساس کردم من جایی در سینما ندارم.
با شهرتی که داشتید میتوانستید در این آثار هم بازی کنید!
نمیگویم شهرت برایم جذاب نیست، اما از همان اول هم به نیت مشهور شدن وارد دنیای بازیگری نشده بودم. واقعیت این است که من به عنوان یک دانشجوی مستعد رشته تئاتر دانشکده هنرهای زیبا که همیشه استادان خوبم مرا تشویق میکردند، جذب سینما شدم.
بخش اعظمی از دوری من از سینما خودخواسته بود. اواسط دهه 70 زمانی که دیدم سینما به سمت فیلمهای عاشقانه و جوانپسند سوق پیدا کرد، احساس کردم من جایی در سینما ندارم. |
گروهی که با آقای صباغزاده، جیرانی، موسوی تشکیل داده بودید چقدر در ورودتان به سینما نقش داشت؟
من متولد آبادان هستم، اما در دوره فعالیتهای تئاتریام در مشهد بودم و آنجا بود که تجربه حضور در گروه تئاتری را کسب کردم. همزمان با تئاتر در سینمای آزاد مشهد فعال شدم و در فیلمهای هشت میلیمتری بازی کردم و از همانجا به سمت سینما سوق پیدا کردم. بعد از پیروزی انقلاب که به تهران آمدم، همراه دوستانی که نام بردید یک تعاونی شکل دادیم و همه به یک نسبت در شکلگیری این تعاونی نقش داشتیم و بر کار حرفهای و رشد همدیگر تاثیر گذاشتیم.
قطعا این گروه در حضور و رشد من در سینما تاثیر داشته است. البته قبل از انقلاب تلاشهایی داشتم برای ورود به سینما که در یکی دو مورد به مرز موفقیت هم رسیدم. وقتی دانشجوی دانشکده هنرهای زیبا بودم یک فیلم کوتاه به نام «سیاهی لشگر» به کارگردانی مجید قاریزاده از من در جشنوارهای به نمایش درآمد و کارگردان معروف آن دوره، آقای خسرو هریتاش ـ که کارگردان نوگرایی بود و با جوانها کار میکرد ـ از من دعوت به همکاری کرد، اما اثر ایشان ساخته نشد و ورود من به سینما به پس از انقلاب موکول شد.
همکاری ما در این تعاونی باعث شد تجربیات زیادی کسب کنیم. همه ما با فیلم «آفتابنشینها» وارد سینما شدیم. من به عنوان بازیگر، مهدی صباغزاده کارگردان، فریدون جیرانی فیلمنامهنویس و غلامرضا موسوی تهیهکننده.
شما به عنوان بازیگر ملودرام شناخته شده بودید، چرا فیلمهای عاشقانه و جوانپسند آن دوره را نمیپسندید؟
نباید در برخی فیلمها بازی میکردم، اما آن زمان به خاطر روند فعالیت حرفهای آنها را پذیرفتم. قطعا اگر تجربه آن سالها را داشتم در آن فیلمها بازی نمیکردم. |
من نسبت به آن فیلمها موضع نداشتم. آن را یک حرکت طبیعی میدانستم، چون سینما تا آن زمان به شیوه گلخانهای اداره میشد و باوجود امتیازهایی که داشت، در مقابل جریانات جوانپسند و نمایش چهرههای زیبا مقاومت میکرد؛ بنابراین وقتی سد برداشته شد، سیلی از این نوع آثار در سینمای ما به راه افتاد و باوجود پیشنهادهایی که به من میشد، احساس میکردم دیگر جایی برای من در سینما وجود ندارد. واقعیت این است در آن دوران که فعال بودم آنقدر خوششانس نبودم که مثل امروز این همه کارگردان خوب و آثار خوب داشته باشیم. بنابراین محدوده انتخابهای من کوچک بود و البته اشتباهاتی هم داشتم.
چه اشتباهاتی؟
نباید در برخی فیلمها بازی میکردم، اما آن زمان به خاطر روند فعالیت حرفهای آنها را پذیرفتم. قطعا اگر تجربه آن سالها را داشتم در آن فیلمها بازی نمیکردم.
کدام فیلمها؟
تعدادی از فیلمهای اکشن که بهتر است اسمشان را ذکر نکنم. البته در همان دوران فیلمهایی مانند «آواز تهران» هم بود که مهمترین جذابیتش برای من صدای سرصحنه در این فیلم بود. همیشه دوبلورها جای من حرف میزدند و بازی در فیلمی که سر صحنه صدابرداری میشد برایم جذابیت فوقالعادهای داشت.
اما همیشه دوبلورهای خوبی به جای شما صحبت کردند.
بله. همه آنها از بهترینهای دوبله بودند، اما من از تئاتر وارد سینما شده بودم و در تئاتر بیان و صدا اهمیت ویژهای دارد. فرض کنید یک نفر به جای شما حرف بزند، حتی صدای خیلی زیبایی هم داشته باشد، راضی نمیشوید چون این صدا عاریهای است. صدای بازیگر از دل نقش بر میآید و طبیعی است حس بهتری به تماشاگر منتقل کند.
جالب است یک دوبلور به جای شما حرف نمیزد.
بله، چون نقشهای متنوعی بازی میکردم هر بار به تناسب نقش، یکی از دوبلورهای خوب کشورمان به جای من حرف میزد. دوبلورهایی مانند آقایان سعید مظفری، خسروشاهی و اسماعیلی. یک صدای واحد نبود چون دامنه نقشهایم تنوع زیادی داشت.
بعد از نیمه دهه 70 تا این سالهای اخیر که در تلویزیون فعال شدید قید بازیگری را زده بودید؟
در این سالها «ولایت عشق» را بازی کردم که خیلی دوستش دارم و یکی از امتیازاتش صدابرداری سر صحنهاش است. برای یک اثر تاریخی، صدابرداری سر صحنه فوقالعاده است و آن زمان مرا به وجد آورد. بعد از آن بود که با سیل فیلمهای جوانپسند روبهرو شدم و خواسته و ناخواسته از سینما فاصله گرفتم. در واقع دلم نمیخواست از سینما فاصله بگیرم، اما به هر فیلمی تن نمیدادم. در این دوره تمرینهای بدنیام سر جایش بود، تمرین صدا و بیان داشتم و هرگز ناامید نشدم که دوره من تمام شده است. راحت وارد دنیای بازیگری نشده بودم که راحت آن را ترک کنم.
و بعد از این دوره ناگهان در فیلمی بازی کردید که تعداد زیادی از ستارههای دهه 70 و 80 در آن حضور داشتند.
حدود سال 1380 چند نقش خوب هم به من پیشنهاد شد که از گونه سینمای جوانپسند آن زمان نبود اما چون فیلمنامهها را دوست نداشتم، نپذیرفتم. فکر کردم حالا که این سالها نبودهام چرا با یک فیلم خیلی خوب به دنیای سینما برنگردم تا این که آقای کیمیایی مرا برای فیلم «سربازهای جمعه» به کار دعوت کرد. یک نقش کاملا حاشیهای و بشدت فرعی که براحتی باعث میشد میان ستارهها گم بشوم، اما من چیزی برای از دست دادن نداشتم، بنابراین حتی فیلمنامه را نخواندم و صرفا به اعتبار آقای کیمیایی این نقش را پذیرفتم. البته تا آن روز سابقه نداشت حتی یک بار بدون خواندن فیلمنامه نقشی را بپذیرم، اما در مورد سربازهای جمعه این کار را کردم.
آن زمان میشنیدم اگر من این نقش را قبول نمیکردم آن را به یک بازیگر دست چندم میسپردند. چون نقش در روند قصه جایگاه ویژهای نداشت و بیشتر در ذهن یکی از شخصیتها و در فلاشبکها حضور داشت.
خیلیها به من میگفتند سالها نبودی و حالا بعد از شش سال میخواهی با چنین نقشی به دنیای بازیگری برگردی؛ نقشی که حتی ضد قهرمان و منفی هم نبود و کاملا منفور بود. گاهی این حرفها مرا میترساند، اما به خودم گفتم باید خطر کنم. یا برای همیشه از دنیای بازیگری خط میخورم یا بازگشت خوبی خواهم داشت و اگر این نقش بر مخاطبان و منتقدان تاثیر نمیگذاشت واقعا برای همیشه پروندهام بسته میشد. خطر بزرگی بود، اما انجامش دادم.
احتمالا آقای کیمیایی برای این به سراغ شما آمد که میخواستند این نقش دیده شود.
حتما همین طور بوده و اصلا یکی از دلایلی که باعث شده حساب شده خطر کنم، خواست و نگاه آقای کیمیایی بود. ایشان معروف است به این که بازیهای خوبی از بازیگرانش میگیرد و این را بارها در آثارش دیده بودم. از همان اولین سکانسهایی که بازی کردم، از اطرافیان و عوامل پشت صحنه میشنیدم که میگفتند برای این نقش سیمرغ میگیرم یا حداقل نامزد میشوم. از این حرفها خندهام میگرفت. به خودم میگفتم من این همه نقش یک بازی کردهام جایزهای در کار نبوده حالا برای این نقش فرعی جایزه میبرم؟! فکر میکردم بعد از سالها آمدهام و این حرفها برای دلجویی است، ولی واقعا این اتفاق افتاد و من برای دریافت جایزه جشنواره فیلم فجر نامزد شدم که در نهایت نصیبم نشد، اما از جشن خانه سینما جایزه بردم.
همیشه جشنوارهها جوایزشان را صرفا به کارهای خوب نمیدهند، مصلحتاندیشیها، تقسیم جوایز و خیلی چیزها در بردن یا نبردن یک جایزه نقش دارد. در ضمن شما بازیگری بودید که در سالهای اوج، در فیلمهای پرفروش بازی میکردید که برای منتقدان و داوران جذابیتی نداشت.
بله، اما در جشنواره جامجم درباره تلهفیلم آبروی از دست رفته آقای صادقی، هیات داوران واقعا از مصلحتاندیشیها یا تقسیم جوایز دوری کرد و صرفا عملکردها را مورد داوری قرار داد چون این فیلم به لحاظ محتوایی با روال مرسوم فیلمهای تلویزیونی همخوانی ندارد، اما هیات داوران این فیلم را در شش رشته نامزد کرد و جایزه چهار رشته را به این فیلم داد. اگر قرار بود داوران جشنواره جامجم نیز مانند برخی داوران مصحلت را در نظر بگیرند یا به جای داوری، جوایز را تقسیم کنند، این همه جایزه به این فیلم نمیدادند. مثلا در نهایت میتوانستند یک جایزه به من بدهند یا به یک نفر دیگر تا این فیلم خیلی مطرح نشود. اما این روزها خیلیها کنجکاو شدهاند آبروی از دست رفته را ببینند و تلویزیون هم آن را دوباره پخش کرده است.
چرا معتقدید این فیلم به روال مرسوم فیلمهای تلویزیونی نیست؟
برخی معتقدند آبروی از دست رفته آقای صادقی، سیاهنمایی میکند و یک فیلم تلخ است، در حالی که این فیلم یک واقعیت اجتماعی تلخ را روایت میکند و حکم همان دارویی را دارد که در عین تلخی شفادهنده است. این مساله با سیاهنمایی فرق دارد، اما با همین بهانه هیات داوران بسادگی میتوانستند فیلم را به خاطر مضمونش ندیده بگیرند و مسائل تکنیکی و فنی ساخت آن را به حساب نیاورند.
فیلم آبروی از دست رفته آقای صادقی، وارد زندگی مردم طبقه متوسط جامعه میشود و بادقت و ظرافت مشکلات، درگیریها و جزئیات زندگی این قشر را میشکافد. نکته مهم فیلم آن است که شما هیچ نقش منفی یا مثبتی در این فیلم نمیبینید. همه شخصیتها واقعی و خاکستری هستند. ممکن است در فواصل مختلف فیلم احساس کنید یکی از آنها ضدقهرمان است، اما در فصل بعدی میبینید اینطور نیست. در هیچ بخشی از فیلم نمیتوانید بگویید قهرمان یا ضد قهرمان کیست. در طول فیلم دائم قضاوت مخاطب درباره شخصیتها عوض یا تصحیح میشود. فیلم بخصوص از بابت شخصیتپردازی مانند یک مینیاتور است که با دقت و جزئیات بسیار واقعیتهای ملموس جامعه را به نمایش میگذارد.
فیلمنامه برایتان جذاب بود یا آقای صادقی که این نقش را پذیرفتید؟
هر دو. فیلمنامه بسیار دقیق نوشته شده و چند لایه بودن نقش آقای صادقی مرا جذب کرد. میان آثار اخیرم یکی از فیلمهایی بود که فرصت ایدهآل برای بازیگری در اختیارم گذاشت. چون معتقدم بازیگری در ریاکشن خودش را نشان میدهد نه در اکشن. بازیگری در عمل نیست در عکسالعمل است. بازیگرانی هستند که به عکسالعمل توجه چندانی ندارند و در بازیگری حتی به سمت تیپسازی میروند. دیده شده برخی بازیگران خوب و توانمند هم این کار را میکنند و تصورشان این است که اگر نقش بابت تکیه کلام یا رفتارهای تیپیکال در جامعه مورد توجه قرار گرفت یعنی کارشان را درست انجام دادهاند. البته درک مفهوم مار با دیدن تصویر یک مار خیلی سادهتر از کلمه نوشته شده مار است.
اگر در کارنامه من بهعنوان بازیگر، گلهای داوودی در ذهن مردم باقی مانده به این دلیل است که من در این نقش زندگی کردم، پس مردم آن را باور کردند و فیلم ماندگار شد. این فیلم در بیان احساس و ارتباط با مخاطب بدرستی عمل کرده است. بر درست بودن این ارتباط تاکید میکنم، چون برخلاف عدهای که این فیلم را هندی توصیف کردند، وقتی آن را برای مدیر سینما آزادی نمایش دادیم گفت فیلم خوبی است، اما فیلم هنری است و نمیفروشد. باید به فکر اقتصاد سینما هم باشید.
تماشاگر خیلی باهوش است. شاید بازیگر بتواند با تیپسازی و بازی اغراق شده، مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد، اما این کارها بسیار ساده است. به نظر من یک حرکت کوچک چشم، یک نگاه درست، مکث دقیق و لحظاتی که در سکوت بازی میکنیم واقعیت زندگی و شخصیت نقش را روایت میکند. اینها مهمترین اتفاقات زندگی یک بازیگر است و از آن با عنوان زندگی کردن نقش یاد میکنیم که اصلا کار سادهای نیست.
در آبروی از دست رفته آقای صادقی صحنهای هست که حسابرسها پروندههای مالی را بررسی میکنند و آقای صادقی نگران پاکتی است که سفتههایش در آن قرار گرفته. نگاه شما در آن صحنه بسیار ظریف، نگرانی آقای صادقی را نشان میدهد. ظرافت این نگاه در حدی است که ممکن است دیده نشود!
خیلیها به من گفتند از فشاری که بر این شخصیت در آن صحنه وارد شد، نفسمان بند آمد. این فشار را با دیالوگ نمیشود به مخاطب انتقال داد. دیالوگ جای خودش را دارد، اما عکسالعملها نقش غیرقابل انکار و فوقالعادهای در باورپذیری نقش دارند. عکسالعملها زمانی درست و بجا خواهند بود که بازیگر بتواند نقش را زندگی کند؛ درست مثل همان سینه زدن با همه وجود و بدون دیدن دوربین.
خاکستری بودن شخصیت آقای صادقی هم یکی از ویژگیهای فیلم است. مخاطب از او متنفر نمیشود، با او همدلی و همذاتپنداری میکند و در نهایت اعتراف و استعفای او هم با آنکه شوکهکننده است در منطق فیلم میگنجد.
بله. یک صحنه درخشان قبل از استعفای آقای صادقی در فیلم داریم و آن هم تیکتاک ساعت شکسته است که مقدمهای است برای اعتراف آقای صادقی و او را برای این اعتراف آماده میکند. همینطور صحنهای که همسر صندوقدار، ساعت آقای صادقی را به او برمیگرداند.
از وقتی صندوقدار شرکت تصادف میکند تا زمان اعتراف، آقای صادقی بیقرار است. او بیشتر از آن که برای مردن صندوقدار ناراحت و بیقرار باشد از پشیمانی، عذاب وجدان، تردید و تصمیمگیری رنج میبرد و همه اینها بر روح او سنگینی میکنند. من تلاش کردهام همه اینها را با ریاکشنهایم نشان بدهم نه با اکشن یا دیالوگ.
فیلم پایان درخشانی دارد. وقتی آقای صادقی استعفا میکند و از ساختمان خارج میشود، آبدارچی با او دست به یقه میشود، اما دوربین بدون کات با آقای صادقی از ساختمان خارج میشود!
بله و البته بادکنک آقای صادقی که حکم آبروی از دست رفتهاش را دارد، به رهایی میرسد.
آثاری که در دهه 80 و 90 در سینما و تلویزیون تولید شده شاید مانند آثار دهه 60 از ایدههای درخشان برخوردار نباشد، اما همگام با شرایط جهانی چه در جنس بازیها چه در نوع داستانها، ملموستر شده و به کدها و جزئیات ریزی توجه دارد که پیش از این چندان شاهدش نبودیم. آبروی از دست رفته آقای صادقی یکی از نمونههای درست و استاندارد در پرداختن به جزئیات است.
کاملا قبول دارم و خاطرتان هست ابتدای گفتوگویمان گفتم من این شانس را نداشتم که در دهه 60 دایره انتخابم گسترده باشد.
ماندگاری فیلمهایی مانند گلهای داوودی به طرح، ایده و کلیت داستان مربوط است و المانهای بصری خوب. شاید تماشاگر لحظههای زیادی از فیلم را فراموش کند و دیالوگها را از یاد ببرد، اما تصویر دو عصای سفید که به هم برخورد میکنند در گلهای داوودی و سیگارهایی که به پاگرد مدرسه و زیر پای آقای معلم پرتاب میشود، از ذهنش پاک نمیشود. اگر این شانس را داشتید که آثاری شبیه آبروی از دست رفته آقای صادقی در دهه 70 تولید شود، حتما سرنوشت دیگری میداشتید.
همه اینها، ضرورت زمان است. مهم این است که تلاشها دیده شود. من امیدوارم بازیهای خوب از هر بازیگری دیده شود. امیدوارم ریزهکاریها دیده شود. امیدوارم سطح سلیقه تماشاگر به خاطر آثار کممایه نزول پیدا نکند. از نظر من این اتفاق زمانی میافتد که کنار سینماگران خوب، سینمایینویسهای خوبی داشته باشیم. جشنوارهها هم نقش زیادی در سرنوشت بازیگران و اصولا جریانهای هنری دارند. فرض کنید هیات داوران یک جشنواره، به بازی اشتباه یک بازیگر رای بدهد و او را به دلیل مصلحتانگاری، رفیق بازی، تقسیم جوایز و پارتی بازی انتخاب کند. در این صورت به خیل عظیمی از علاقهمندان به بازیگری و بازیگران گرای اشتباه میدهد. چون انتخاب داوران کد میدهد که بازی خوب چگونه است.
من بهعنوان بازیگر وقتی یک بازی یا یک فیلم خوب میبینم، ورای اینکه بازیگر یا کارگردان فیلم را بشناسم یا نشناسم، با آنها دوست باشم یا نباشم، باید از هر حاشیهای دوری کنم تا بتوانم درستی کار بازیگر یا کارگردان را درک بکنم. این اتفاق پیش از اینکه به نفع آنها باشد به نفع خود من است، چون سلیقه و توانایی مرا ارتقا میدهد. من در جشنوارهای داور بودم. یک فیلم از کارگردان جوان به جشنواره رسیده بود که من فقط اسمش را شنیده بودم، اما چون فیلم خوبی بود پای آن ایستادم و سماجت کردم تا دیگران هم متوجه قابلیتهای این فیلم شوند. معمولا در برخی جشنوارهها به نام افراد بیشتر اهمیت میدهند تا به کاری که ارائه شده است.
جالب است امسال نام همان کارگردان را میان کارگردانهای جشنواره فجر دیدم. آقای محمودی با فیلم «یک مترمکعب عشق» در جشنواره امسال در دو بخش حضور دارد. الان خوشحالم که سه سال پیش پای اثرش ایستادم. چون خود من بهعنوان بازیگر دوست دارم تواناییام فارغ از همه دوستیها و دشمنیها ارزیابی شود.
نگاهتان به داوریها چندان مثبت نیست.
میدانید منظورم همه داوران نیستند و حتی شاید این حرفها قبل از همه به درد خودم بخورد که حواسم باشد توانمندی افراد را مد نظر داشته باشم، نه نوع برخوردشان را با خودم. همه ما مقید به رعایت اصول و آداب اخلاقی هستیم، نیاز به روابط عمومی بالا داریم و باید ارتباطات موثر با دیگران داشته باشیم، اما اینها نباید در کار هنر اصل قرار بگیرد. مثلا بازیگری یکبار با کارگردانی کار میکند و به سرجهیزیهای او تبدیل میشود. با این مسأله نهتنها شانس دیگر بازیگران از بین میرود، بلکه بازیگر هم متضرر میشود، چون خود را به ارائه بازیهای تکراری محکوم میکند و نه او و نه کارگردان برای هم حرف تازهای نخواهند داشت؛ در نتیجه تاثیرش را در فیلمی که ساخته میشود، میتوان دید.
سعی میکنم نگاهم به هیچ کس و ازجمله داوران منفی نباشد، چراکه بازیگری زندگی و عشق من است. راحت آن را به دست نیاوردهام که راحت از دست بدهم. برای حضور در عرصه بازیگری به ساز و کارهایی نیاز دارم که راه به دست آوردن آنها، این است خودم را از عقدههای روانی تخلیه کنم و وقتی سر صحنه حاضر میشوم روح و جسمم آزاد باشد. روحم درگیر گرهها و عقدهها نباشد و جسمم به چیزی وابستگی نداشته باشد. باید تا جایی که میتوانم زلال باشم تا مثل آینه تصویر نقشها را روی خودم حک کرده و شروع کنم به زندگی کردن نقش.
در دهه 60 آثار هنری هم ساخته میشد. چرا در هیچ کدام از این فیلمها بازی نکردید؟
مگر در آن سالها تعداد آثار سینمایی چند تا بود؟ بله در آن سالها فیلم هنری هم ساخته میشد، اما آن وقتها هم تقسیمبندیهایی وجود داشت و من بهعنوان بازیگر فیلمهای تجاری به آثار هنری دعوت نمیشدم. خوشبختانه این مرز تاحدودی از بین رفته است و سعی میشود، به دلیل عمیقتر شدن سینما تواناییهای همه بازیگران مورد استفاده قرار بگیرد.
البته این نوع تقسیمبندیها همیشه هست. مثلا بارها شنیدهام اگر تلهفیلم کار کنی برای فیلمهای سینمایی دعوت به کار نمیشوی. اما من تلهفیلمهای زیادی بازی کردهام، چون معتقدم اگر قرار است در سینما یک نقش ضعیف بازی کنم، بهتر است بیکار بیکار بمانم و بازیگری را فراموش کنم که این به معنای مرگ بازیگر است. ترجیح دادم در تلهفیلم خوب کار کنم و به حیات حرفهای خودم ادامه بدهم، اما متاسفانه فیلمهای تلویزیونی کم دیده میشوند. تعداد شبکهها و فیلمها زیاد است و مخاطبان تماشای بسیاری از فیلمهای تلویزیونی را از دست میدهند. فیلم آبروی از دست رفته آقای صادقی را خیلیها ندیدند.
برخلاف دوره اول، در دوره دوم بازیگریتان به خاطر حضور در آثاری سینمایی و تلویزیونی که به جزئیات توجه دارند، بازی شما بیشتر به مذاق نخبگان و منتقدان خوش آمد؛ آثاری مانند تقاطع، آبروی از دست رفته، سربازهای جمعه و...!
بله همینطور است، اما هر دورهای مقتضیات خودش را دارد. مثلا بعد از بازی در فیلم «پرونده»، یکی از داوران در مقابل سینما شهر قصه که الآن سینما آزادی به جایش ساخته شده، به من گفت میخواستیم جایزه را به تو بدهیم، اما نقش یک لمپن را در فیلم پرونده به عهده داشتی و نمیشد به تو جایزه بدهیم. در آن دوران به نقشها جایزه میدادند نه به بازیها. مثلا اگر همان انرژی را در نقش یک رزمنده صرف میکردم شک نکنید برنده میشدم.
البته همان نقش کوتاه در فیلم پرونده که یک فرد لمپن بود و به لحاظ روانی هم مشکل داشت، مورد توجه خیلیها قرار گفت. مثلا موقع تصویربرداری مردم میآمدند و به حال این شخصیت تاسف میخوردند. این فیلم مورد توجه داوران و منتقدان هم قرار گرفت. موفقیت در این فیلم و انعکاس آن باعث شد دوستان به من اعتماد کنند و نقش اصلی فیلم «سناتور» را به من بسپارند. اگرچه این فیلم در تعاونی فیلمسازی خودمان تولید شد، اما اگر موفقیت پرونده نبود شاید هیچ وقت نقش اول سناتور را به من واگذار نمیکردند.
در آثار جدیدتان چه ویژگیهایی وجود دارد که باعث شده بیشتر مورد توجه مخاطبان قرار بگیرد؟ در حالی که معتقدید نگاهتان به بازیگری تغییر نکرده است و همیشه برای نقشهایتان زحمت کشیدهاید.
خیلی چیزها در موفقیت یک بازیگر سهم دارد. مثلا برخی نقشها خود به خود به دلیل ویژگیهای خاصشان دیده میشوند مثل نقش معتاد، بیمار روانی و... که ممکن است با کمترین تلاش بازیگر دیده شوند.
یکی از دلایل موفقیت من در فیلم آبروی از دست رفته آقای صادقی به این دلیل است که نقش بسیار معمولی است. نه معتاد است نه جانی و... و اجرای چنین نقشی بسیار سختتر است. نقشی که در سریال «خانهای روی تپه» به عهده داشتم نیز همینطور بود و معتقدم یکی از بهترین نقشهایی است که تاکنون بازی کردهام.
چطور شد در این سریال بازی کردید؟
نقشی که در این سریال به من پیشنهاد شد یک جانباز شیمیایی بود که حس میکند روزهای آخر زندگیاش است. او تن به شیمی درمانی نداده و به دنبال جای دنجی است که آخرین روزهای زندگی را آنجا سپری کند. به نظرم این نقش از آن نقشهای متفاوت بود. من قبلا هم نقش جانباز را بازی کرده بودم، اما این یکی ویژگیهای خودش را داشت.
این نقش هم مثل نقش آقای صادقی هیچ دستاویزی ندارد که بازیگر با توسل به آن بتواند نقش را راحتتر ایفا کند. این شخصیت مردی عادی و معمولی است که حتی تن به شیمیدرمانی نداده تا ظاهرش او را متفاوت کند. این شخصیت نه کار خارقالعادهای میکند، نه با کسی دست به یقه میشود و نه افت و خیز دیگری. این نقش به خاطر سادگیاش، دشوار و وسوسهکننده بود.
هنرمندان صاحبنامی مانند همایون ارشادی و آتیلا پسیانی، در برخی اپیزودهای این سریال بازی کرده بودند. این مساله در قبول این نقش موثر بود؟
بیتاثیر نبود. من دیدم کارگردان این سریال، جوان توانمندی است که من یکی دو کار خوب از او دیده بودم. بازیگران خوبی در سریال حضور دارند و یک اثر استاندارد برای نوجوانان است. مجموعه عوامل دست به دست هم داد تا بازی در این سریال را بپذیرم.
سریال با تمام سادگیاش در دنیای سریالهای پرسوز و گداز و پرافت و خیز، مورد توجه قرار گرفت و به دل مردم نشست و در مجموع در دنیای سریالهای نوجوانان توانسته بود در یک چهارچوب تصویری و سینمایی خودش را به نمایش بگذارد. این نقش برای من جذاب بود، چرا که بشدت ساده و درونی بود. بهعنوان بازیگر در یک قسمت فرصت داشتم هنرم را نشان بدهم نقش فراز و فرود چندانی نداشت، لطیف و شاعرانه بود و همین باعث شد نقش برایم جذاب باشد.
البته معتقدم اگر این شخصیت در بستر یک فیلم یا سریال طولانی قرار داشت و گروه تولید فرصت بیشتری برای تولید آن در اختیار داشت حتما به یک نقش ماندگار بدل میشد، اما در یک کار ساده که شش روزه تصویربرداری شد و همه عجله داشتند که زودتر انجام شود، ماندگار از کار درآمد.
در سریال «سایه تنهایی» هم بازی کردید و یک نقش بشدت مثبت را به عهده گرفتید. چه چیزی در مورد این نقش شما را وسوسه کرده بود؟
این سریال را پذیرفتم چون میخواستم ببینم میشود دیالوگهای شعاری و بسیار اخلاقی را طوری ادا کنم که مخاطب باور کند، این دیالوگها متعلق به همین شخصیت است. برایم مهم بود که ببینم میتوانم دیالوگهای اینچنین را باورپذیر ارائه کنم یا نه. این نقش از آن چالشهای سخت بود، چون میخواستم طوری آن را بازی کنم که به بلندگوی موعظههای انسانی تبدیل نشود. خدا را شکر خانم فرشچی بعد از این سریال در مصاحبهای گفته بود امکانیان خیلی خوب از پس نقش بر آمد. همیشه بین کاری که بازیگر ارائه میکند و چیزی که در ذهن نویسنده است، تفاوتهایی وجود دارد و باعث میشود کمتر نویسندهای از کار بازیگران کاملا راضی باشد. این تعریف ایشان برای من نشانه موفقیت در اجرای نقش بود.
ظاهرا خیلی چیزها در نتیجه کار یک بازیگر تاثیر دارد. از فرصت ارائه نقش بگیرید تا اندازه و بستر آن. همینطور است؟
بله. تصور کنید در فیلم «تقاطع»، صحنه تصادف ضعیف از آب درمیآمد، فکر میکنید این روی کار من تاثیر نمیگذاشت؟ در کار ما همه چیز مانند زنجیر به هم وابسته است. ما بازیگرها دو مساله داریم. اول اینکه با همه شهرت و تواناییهایمان انتخاب نمیکنیم، بلکه انتخاب میشویم و دوم اینکه سرنوشتمان به خوب یا بد شدن فیلم بستگی دارد. یک تدوین نابجا یا موسیقی غلط میتواند کار را زیر سوال ببرد. فرض کنید تدوینگر تصمیم میگرفت حالت نگاه مرا در همان صحنه آبروی از دست رفته که اشاره کردید، حذف کند. در این صورت بازی من نابود میشد. فرض کنید من در این فیلم عالی، درخشان و بینظیر بازی میکردم، اگر دختران من بد بازی میکردند، اگر جای رضا بهبودی بازیگر دیگری بود، اگر کارگردان کارش را بلد نبود، اگر موسیقی خوب روی سریال نبود، اگر تدوینگر درست تدوین نمیکرد همه چیز از دست میرفت. بارها به کارگردان گفتم ممنون که چنین بازیگرانی را انتخاب کردی.
اگر بازیگر مقابل من درست بازی کند من هم موفق میشوم و بازی من هم به چشم میآید.
کار بازیگری خیلی پیچیدهتر از این است که بگویم کسی خوشتیپ است یا نیست. ما بازیگران سراسر دغدغهایم. از روز اول که میخواهیم شخصیت را پیدا و باور کنیم تا وقتی فیلم به نمایش در میآید دغدغه داریم و جانمان به لب میآید. در نهایت با نمایش اثر یا تاسف میخوریم یا نفسی از شادمانی میکشیم و به آرامش میرسیم.
چند بار این نفس را کشیدهاید؟
در کارهای اخیرم درباره تقاطع این نفس را کشیدم، در آبروی از دست رفته و در سربازان جمعه برای نقش خودم.
آذر مهاجر/ جام جم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد