شرق:متن سانسورنشده مناظره روحانی و احمدینژاد
حسن روحانی: آقای احمدینژاد اینهمه مشکلات اقتصادی، مشکلات اجتماعی، مشکلات سیاست خارجی، مشکلات زیستمحیطی، مشکلات فرهنگی، مشکلات ورزشی، مشکلات بیکاری، مشکلات گرانی و تورم، مشکلات بهداشتی و دارویی و... در کشور وجود دارد. واقعا چیکار کردی؟
محمود احمدینژاد: من از شما میپرسم. آیا واقعا مشکل امروز مملکت ما موی دختر و پسرهای ماست؟ نه. من از شما میپرسم آیا مشکل ما «مشکلات اقتصادی، مشکلات اجتماعی، مشکلات سیاست خارجی، مشکلات زیستمحیطی، مشکلات فرهنگی، مشکلات ورزشی، مشکلات بیکاری، مشکلات گرانی و تورم، مشکلات بهداشتی و دارویی و...» است؟
حسن روحانی: نیست؟ محمود احمدینژاد: هست؟ حسن روحانی: هست. محمود احمدینژاد: هست؟ دیدی؟ پس مشکل داری. این مشکل من است؟ یا مشکل شماست؟ مشکل شماست. مشکل من هم شمایی. اگر نمیتوانی کشور را اداره کنی و توی صدروز اینهمه برای کشور مشکل درست کردی، استعفا بده. کار را بده دست من. دوروزه جمعش میکنیم.حسن روحانی: بببببب... (به تتهپته افتاده.) محمود احمدینژاد: کسی برای مملکت مشکل درست کرده؟ بله؟ یک مشت روشنفکر [...]؟ مشکل داری؟ بگو دوست عزیزمون آقای قالیباف بیاید و گازانبری قضیه را جمع کند. حسن روحانی: ببببب... (کمآورده.) ممممن حقوقدانم سرهنگ نیستم. محمود احمدینژاد: حدس میزدم این را بگویی. پس اگر راست میگویی از ریاستجمهوری استعفا بده و قضیه را حقوقی پیگیری کن. برو شکایت کن. وکیل بگیر. چرا کار را گرفتی دستت وقتی حقوقدانی؟ من از شما میپرسم.
در این لحظه پتوی ظریف را میآورند برای حسن روحانی که از حال رفته است، تا کمی استراحت کند
قانون:به جای «پاتایا» بروید«اسلواکی»
ساعت 9:16 صبح
به علی جنتی زنگ زدم. پرسیدم: «مرد حسابی چرا اینطوری کردی؟» جنتی پرسید: «مگه چطوری کردم آقا؟» گفتم: «روزنامه «نشاط» هم که اجازه انتشار نگرفت؟ پس شما اونجا چه کار میکنید؟» جواب داد: «آهان اون رو میگید؟ نگران نباشید. دولت اقدامات لازم رو در این زمینه انجام داده. منشور حقوق شهروندی رو ارائه کردیم دیگه. یکی از بندهای منشور حقوق شهروندی «آزادی مطبوعات» در کشوره.» پرسیدم: «یعنی طبق منشور حقوق شهروندی میخواید اقدام قانونی بکنید؟» گفت: «نه دیگه شما هم حوصله داریدها. همین که این قانون وجود داره، یعنی دولت حامیروزنامههاست. بیشتر از این حمایت کنیم رودل میکنن.» گفتم: «یعنی هیچ گام عملی برای حلش برنمیدارین؟» گفت: «چرا دیگه! قراره معاونت مطبوعاتی خودم، دوباره انتشار روزنامهاش رو از سر بگیره، تا مشت محکمیباشه بر دهان کسانی که میگن به مطبوعات اجازه کار نمیدیم.»
ساعت 13:05 بعدازظهر
شنیدم 1000 استاد دانشگاه در نامهای به علی لاریجانی، درخواست کردند که آقای زاهدی (نماینده مجلسی که به فرجی دانا فحش داده بود) عذرخواهی کند. داشتم فکر میکردم ظریف و فرجیدانا و زنگنه، کم کم دارند از من هم محبوبتر میشوند. دیگر کسی به من توجه نمیکند. اینطوری پیش برود، برای انتخابات دور بعدی کلی رقیب برای خودم میتراشم. در همین فکرها بودم که ناگهان آقای شهیدیفر گفت: «چرا نگرانید رئیسجمهور؟ مگه من مُردم؟ خودم واستون چندتا گفتوگوی تلویزیونی هماهنگ میکنم، یه کم از قفل و کلیدتون حرف میزنم، یه کم از سجایای اخلاقیتون میگم، دوباره میافتید سر زبونها. ناامید نباشید. ناامیدی و رئیس دولت تدبیر و امید؟ اصلا داریم همچین چیزی؟» پرسیدم: «آقای شهیدیفر شما صدای فکر کردن من رو هم میشنوید؟» گفت: «دکتر باور کنید اینقدر محو ویژگیهای شخصیتی شما شدم، اصلا ناخودآگاه هرصدایی از طرف شما بیاد رو میشنوم.» گپ میزدیم که فرجیدانا آمد داخل. پرسیدم: «چه حسی داری رضا؟» گفت: «راجع به چی دکتر؟» گفتم: «تو بعد از هشت سال اولین وزیری هستی که بدنه اجتماعی تحت ریاستت ازت راضیان، ولی مجلس دم به دقیقه برای سوال احضارت میکنه.» گفت: «مگه قبلیها چطوری بودن؟» گفتم: «عموما بدنه اجتماعی از دستشون شاکی بودن و مجلس به شدت ازشون دفاع میکرد.»
ساعت 21:30 شب
موقع برگشتن یکی از شهروندان جلوی مرا گرفت و گفت: «دکتر! وزارت خارجه اعلام کرده باتوجه به ناآرامیهای اخیر تایلند، از سفر به این کشور فعلا اجتناب کنیم. حالا من چی کار کنم؟ کارم خیلی واجبه حتما باید برم.» پرسیدم: «کجای تایلند کار دارین؟» گفت: «پاتایا!» گفتم: «برو آنتالیا. برو دوبی. اسلواکی هم میگن خوبه. » سرخ شد و با عصبانیت گفت: «خجالتآوره! این توهین بیشرمانه رو نمیپذیرم. مگه برای تفریح میرم؟ من مدیر یکی از بزرگترین شرکتهای صادرات و واردات ایرانم. تقصیر منه که میخوام به اقتصاد کشور کمک کنم.» به راننده گفتم معطل نکند و گازش را بگیرد. بعد میگویند چرا محافظانت با مردم اینطور برخورد میکنند. بیا، با یکیشان حرف زدیم اینطور ضایع کردیم. شهیدیفر ناگهان گفت: «دکتر کلید تدبیر رو این دفعه اشتباهی کردید توی قفلها!» از ترس چنان پریدم که سرم خورد به سقف ماشین. پرسیدم: «تو اینجا چیکار میکنی؟» گفت: «خب کجا چیکار کنم؟ گفتم در معیت باشم دیگه.»
وقایعنگار 11 آذر 1392:
1. بعد از «هممیهن»، روزنامه «نشاط» هم اجازه انتشار نگرفت.
2. نامه 1000 استاد دانشگاه به لاریجانی، و درخواست عذرخواهی نماینده توهینکننده به فرجیدانا.
3. وزارت خارجه: «هموطنان از سفر به تایلند خودداری کنند.»
اعتماد:دلتنگی های دولت دهم در مناظره جدید افشا شد... بگم بگم؟
دیروز احمدی نژاد با ارسال نامه یی روحانی را دعوت به مناظره کرد. به نظر می رسد احمدی نژاد بعد از گذشت صد روز از تحویل مقام و منصبش بدجور فیلش یاد هندوستان کرده و نوستالژی ریاست بر دولت گریبانش را گرفته. حتما کلی هم شاخص و آمار و نمودار جور کرده که در مناظره بترکاند. اصلااز وقتی ایشان دولت را تحویل داده ما هم بد جور کسب و کارمان کساد شده. دیگر کسی نیست بگم بگم کند و ما ذوق کنیم و قند توی دلمان آب شود. بنابراین من و احتمالادیگر همکاران روزنامه نگار من به شدت از برگزاری این مناظره استقبال می کنیم به شرطی که ایشان قول بدهد بگم بگم های معروفش را با خود همراه بیاورد.
متن مناظره:
روحانی: درخصوص مذاکرات هسته یی تیم شما بسته پیشنهادی ای رو کرده بود که در آن عدالت جهانی پیش شرط مذاکره بود.
احمدی نژاد: بله که بود. ما فقط با مدیریت جهانی و پخش عدالت و کاشت بذر مهرورزی و اشاعه رایحه خوش خدمتی می توانستیم آن چیزهایی که لولوهای غول آسا و شیطان های بزرگ برده بودند را برگردانیم.
روحانی: اما ما خیلی راحت با یک تلفن و...
احمدی نژاد: اوه اوه... بلند نشو عزیز جان. این اوه اوه من با آن اوه اوه کوبنده یی که در نیویورک گفتم خیلی فرق دارد. گفتی تلفن یکهو دلم غنج رفت. من با مدودف کلی تمرین زبان انگلیسی کرده بودم برای روز مبادا. اما هرچه می گفتم تلفن اوباما را بگیرند دو کلام اختلاط کنیم می گفتند تلفن قطع است و پول قبض تلفن را هم نداریم بدهیم و خزانه خالی است.
روحانی: احسنت. خزانه چرا خالی بود؟
احمدی نژاد: خالی بود؟
روحانی: خودت الان گفتی.
احمدی نژاد: من؟ من کی گفتم؟ آنها می گفتند. به نظر من که خیلی هم پر بود. نمودارهای من که این طور نشان می دهد
روحانی: شما این نمودار را وارونه نگرفته یی دستت؟ چپکی نیست؟
احمدی نژاد: چپکی آن طرفداران شما هستند که هی چپ چپ به آدم نگاه می کنند. من جز اعتدال و خواباندن آتش، کاری کردم؟ هی نگفتم آب را باید ریخت آنجایی که می سوزد؟ جز در خواباندن سوزش سوختگی دغدغه یی داشتم؟
روحانی: حرف را عوض نکنید لطفا به من بگویید چرا خزانه خالی...
احمدی نژاد: جمع زدن که بلدید؟ صد و سی و سه میلیارد را با دوازده میلیارد و یک نود میلیارد دیگر جمع بزنید. اینها ارقامی است که خودتان مدعی هستید در خزانه نیست. از خزانه خالی می شود چنین برداشت هایی کرد؟
روحانی: ای بابا. با شما باید بحث کنیم که اول مرغ بود یا تخم مرغ؟ اول خزانه بود یا برداشت از خزانه؟ حتما درباره قطعنامه هم حرف بزنم می خواهید بگویید اول تحریم بود یا قطعنامه.
احمدی نژاد: نخیر، قطعنامه را که حل کردیم. من خودم دکتر هستم می فهمم قطعنامه دان آدم کی تلنگش در می رود و کی مثل بند تنبان پاره می شود .
راستش این مناظره می تواند مدت ها ادامه داشته باشد اما ما دیگر نه جا داریم نه وقت. حدس زدن باقی مناظره هم با شما.
دعوت یک نقاش مطرح برای رو نمایی از کتابش
کیهان:نیت !
گفت: آقای ظریف در دانشگاه تهران گفته است«نگویید غنیسازی در توافقنامه نیامده است»!
گفتم: بله! آمده است. ولی تاکید شده که سطح غنیسازی، میزان غنیسازی، محل انجام آن و تشخیص نیاز ایران به غنیسازی مشروط به موافقت کشورهای 1+5 است.
گفت: آقای قشقاوی معاون پارلمانی وزارت خارجه هم گفته است؛ اصلا توافقنامهای بین ما و 1+5 امضاء نشده است!
گفتم: تا حالا که این همه درباره اهمیت این توافقنامه مانور میدادید و از آن با عنوان بزرگترین دستاورد هستهای کشورمان یاد میکردید!
گفت: معلوم نیست مذاکره برای توافق بوده است یا واگذاری برگهای برنده به حریف؟!
گفتم: چه عرض کنم؟!... شخصی به یکی از اهالی محل گفت؛ برایم استخاره کن! طرف پرسید؛ نیت کردهای؟ گفت؛ نیتش را هم خودت بکن!
تهران امروز:آن مرد با «بنر» آمد
«اینک حماسهای دیگر در راه است...»
اگر فکر میکنید این جمله مربوط به انتخابات ریاستجمهوری سال 96 و احیانا شعار یکی از نامزدهای آن است کاملا در اشتباهید.
این جمله مربوط به یک مراسم استقبال است و از روی بنرهای بیشمار «ستاد مرکزی استقبال از استاندار دولت تدبیر و امید» و نیز دیگر بنرهای خودجوش آحاد مردم(!) اخذ شدهاست.
قضیه از این قرار است که با انتصاب استانداری جدید در یکی از استانها،معابر و خیابانهای مرکز استان و حتی دیگر شهرهایش، با حرکتی خودجوش و هماهنگ شده(!) به طرز بیسابقهای بنرباران شد و میلیونها تومان پول بیزبان،باخود و با جهت(!)(با «بیخود و بیجهت» اشتباه نشود!) از درختان و تیرهایچراغ برق و در و دیوار بناهای عمومی و دولتی آویزان شد. نکته جالب توجه، نزدیکی ذهن و سلیقه مردم با مسئولان بود به نوعی که متن و شکل بنرِ فلان اداره با متن بنر فلان روستای دور افتاده، دقیقا یکی بود!
نباید به استاندار و کلا دولت،خرده گرفت که چرا جلوی این بدعت و اسراف میلیونی را نگرفتهاند!بنر کلا چیز خوبیست و حماسهساز است، خصوصا نوع خودجوش آن!وقتی همه راضیاند بهویژه خود مسئول، به من بوالفضول چه ربطی دارد که در همین ماههای آغازین دولت، با بیتدبیری خودجوش(!) چوب لای چرخ دولت تدبیر و امید بگذارم!
مایه آرامش روح و روانم ای بنر!
عقل و تدبیر و امید و آرمانم ای بنر!
در عروسی و عزا و انتخاب و انتصاب
بهر مسئولان تو باشی ارمغانم ای بنر!
بال در میآورم وقتی نگاهت میکنم
میکشی با خود بهسوی آسمانم ای بنر!
ای نشان عشق من بهر مدیرانِ جدید
دادهای راه ترقی را نشانم ای بنر!
از تو دهها نوع دیگر نصب میکردم به شهر
بود اگر این کار در حدّ توانم ای بنر!
گر تو را در دولت قبلی هدر دادم،ببخش!
لطف کن افشا نکن راز نهانم ای بنر!
من به تدبیرت در این دولت بسی دارم امید
کن مهیا چندسالی آب و دانم ای بنر!
دَه وجب بیشبهه از دیگر بنرها سرتری
سرفرازم ساز بین همگنانم ای بنر!
تا نسازند از سر حقدو حسد صدپارهات
گه تو را از صبح تا شب پاسبانم ای بنر!
آرزو دارم که با تو بر همه روشن شود
بنده هم از سینهچاکان فلانم ای بنر!
میفروشم با تو فخر و ناز ایشان میخرم
گر نباشی تخته میگردد دکانم ای بنر!
نور چشمی گر کنی ما را به چشم حضرتش
باشد از بهرت کمال امتنانم ای بنر!
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد